حجت الاسلام والمسلیمن «محسن سالاری» امام جمعه شهرستان سیریک در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در هرمزگان، در ارتباط با اهمیت روز عرفه، اظهار داشت: نُهُم و دهم ذیحجة بهعنوان روزهای انتهایی چله موسوی، جشنواره تجلی هدف خلقت انسان در دو مرحله معرفت و قرابت، در دو روز عرفه و قربان است.
وی افزود: غایت خلقت انسان، نیل او بهمقام قرب الهی است و بههمین جهت در ادعیه حضرات معصومین(ع) داریم: «یا غَایةَ الطَّالِبِینَ؛ یا غَایةَ رَغْبَةِ الرَّاغِبِینَ وَ مُنْتَهَی أَمَلِ الرَّاجِینَ؛ یا غَایةَ كُلِّ رَغْبَةٍ وَ یا مُنْتَهَی كُلِّ مَسْأَلَةٍ؛ یا غَایةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ؛ یا مُؤَمَّلِی وَ یا مُنْتَهَی سُؤْلِی؛ قَرِّبْنِی مِنْ جِوَارِكَ؛ قَرِّبْنِی إِلَیكَ زُلْفَی؛ قَرِّبْنِی إِلَیكَ وَ أَدْنِنِی وَ أَحِبَّنِی»، این هدف خلقت، بهقدری موضوعیت دارد که اساسا جهنم که بدترین جای عالم هستی است: «وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ»(آلعمران: 162) در نسبت با عدم تحقق این هدف خلقت، قابل تحملتر است و بیان امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل گویای همین حقیقت است: «ای خدای من، وای آقای و مولا و پروردگارم! بر فرض که بتوانم بر عذابت صبر کنم، اما چگونه بر فراق و دوری تو صبر کنم؟»(فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِكَ فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِكَ؟(اقبال الاعمال، ج2، ص 70).
امام جمعه سیریک اضافه کرد: به بیان امام خمینی(ره) «بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمیتواند صادر بشود، "الهی وَ سَیِّدی وَ مَولایَ و ربی صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیْفَ اصْبِرُ عَلی فِراقِکَ" کی میتواند اینطور بگوید؟ کی اینطور عشق بهجمال خدا دارد که از جهنم نمیترسد لکن میترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و بهمرتبهای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق، حضرت امیر مینالد، از فراق حضرتِ حق تعالی ناله میزند، این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه، و تمام اعمالی که از او صادر میشود، از این عشق صادر میشود، از این عشق بهخدا صادر میشود، ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که بهحق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست» (صحیفه امام، ج19، ص64- 65).
وی گفت: اما این هدف و غایت خلقت انسان، تنها از مسیر معرفة الله میسر است و بههمین جهت معرفة الله هدف متوسط خلقت است، از این رو صاحب دعای عظیمالشأن عرفه، حضرت سیدالشهداء(ع) در ذیل آیه «وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الإِنْسَ إلاّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات: 56) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ -جَلَّ ذِکْرُهُ- مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ»(علل الشرایع، ج۱، ص۹؛ تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه). بر این اساس امیرالمؤمنین(ع) در سخنی بسیار عمیق فرمود: «ما یَسُرُّنی لَوْمِتُّ طفلاً و أُدْخِلْتُ الجَنّة و لَمْ أَکْبُرْ فأعرِفَ ربّی عزّوجلّ؛ دوست ندارم كه در كودكی میمُردم و بهبهشت می رفتم و بزرگ نمیشدم تا پروردگارم، عز و جل، را بشناسم.
معرفت نفس، کلید معرفة الله
حجتالاسلام سالاری گفت: میدانیم که کلید معرفة الله، معرفت نفس است: «لَمّا سُئلَ النبی(ص) عنِ الطَّریقِ إلی مَعرِفَةِ الحَقِّ، فقال: مَعرِفَةُ النَّفسِ»(بحار الأنوار، ج70، ص72) و ابتدای اجمالی و انتهای تفصیلی این معرفت، دستیابی بهتعریف انسان است.
مبنای قرآنی تعریف انسان
وی افزود: تعریف مشهور «حیوان ناطق» از انسان بر فرض تمام بودن، تعریف انسان از انسان است، در حالیکه مرتبه بالاتر تعریف، تعریف خالقِ انسان از انسان است لذا برای شناخت حقیقی انسان باید بهنسخه وحی مراجعه داشت. با توجه بهاین اصل، برخی از محققین متعمق، «حی متأله» را بهعنوان تعریف انسان ارائه نموده است، اما بهنظر میرسد این تعریف، تعریفی تحلیلی است و میتوان تعریفی تصریحی برای انسان از قرآن پیشنهاد داد و آن تعریف میتواند «روح الله مُعلَّم القرآن» باشد.
روح الله مُعلَّم القرآن
امام جمعه سیریک ادامه داد: قرآن در مقام تبیین هویت انسانی، وی را دارای احسن تقویم و بهترین صورت آفرینش معرفی میفرماید(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ(تین:4)) که سرمنشأ این قوام احسن، وصف روح اللهی انسان است: «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن طِینٍ فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی»(ص: 71- 72).
وی تشریح کرد: به بیان قرآن، انسان تا قبل از مرحله «انشاء خلق آخر» مانند حیوان است، و فصل متمایز انسان همین «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ»(همان) است. تعبیر «انشاء خلق آخر» همین نفخه روح الله و دمیدن روح خدا است که منشاء حیات انسانی و حقیقت انسان است.
حجت الاسلام سالاری بیان کرد: «اضافه «روح» به«خدا» بهاصطلاح «اضافه تشریفی» است، یعنی یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد، و این روح منشأ تمایز انسان از سایر موجودات است» عظمت روح انسانی از این جهت است كه این روح توانائی و استعداد رسیدن بهبالاترین كمال را دارد و میتواند بهعظمتی دست پیدا كند كه هیچ مخلوقی یارای رسیدن بهآن مرتبه را نداشته باشد که در بحث هدف خلقت انسان بهطور اجمال بهآن پرداخته شد، «قرآن کریم در فراز دیگری درباره خلقت انسان میفرماید: «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ» (رحمن: 1- 4) با اینکه ظاهرا نظم طبیعی آیه اقتضا میکرد که بفرماید: «الرحمن خلق الانسان علم القرآن علمه البیان» ولی خلقت انسان بین دو «عَلَّمَ» قرار گرفته است، یعنی تا کسی در متن تعلیم مکتب «الرحمن» قرآن را فرانگیرد، انسان نمیشود و تا انسان نشود، افکار، گفتار، رفتار و کردار او «بیان»(از ریشه بیّن) نیست بلکه مانند بهائم، مبهم است زیرا بر مدار هوا و هوس فکر میکند، سخن میگوید و رفتار میکند. وقتی انسانیت، با تعلیم قرآن پدید میآید، بنابراین تعلیم معارف قرآن(وحی) است که بهروح انسان شرافت وجودی می دهد، یعنی اگر انسان احسن المخلوقین و دارای قوام احسن است، صاحب مقام خلافت است، منفوخ روح الله است، مسجود ملائکة و... است همه و همه بههمین دلیل است.
وی تصریح کرد: عامل گذر از مرز حیوانیت و ورود بهوادی انسانیت، پیاده شدن تعالیم وحیانی در وجود انسان است، یعنی «بیان» قولی و فعلی او، وحیانی باشد. بهخاطر همین، در قرآن دعوت خدا و پیامبر، حیات حقیقی معرفی شده است: «یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحْییكُمْ»(انفال: 24). مقصود از حیاتی كه با دعوت انبیا(ع) فراهم میآید، حیات حیوانی و مادون آن نیست، چون بدون دعوت انبیا(ع) نیز این نوع حیات وجود دارد، بلكه مقصود حیات انسانی است، قرآن کفار را فاقد حیات حقیقی انسانی معرفی میفرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِینٌ لِّینذِرَ مَن كَانَ حَیا وَیحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكَافِرِینَ(یس: 69- 70)؛ این قرآن برای آن است كه تا هر كس زنده است، هشدارش دهد و حجّت را بر كافران تمام كند و گفتار خدا درباره آنان محقّق گردد». از تقابل «حیّ» و «کافر» دانسته می شود که حیّ، غیر کافر است و کافر، حیات حقیقی ندارد و مُرده است، با اینکه حیات نباتی و حیوانی دارند.
امام جمعه شهرستان سیریک همچنین گفت: اینکه خطاب بهپیامبر خدا(ص) میفرماید: «وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ»؛ "ﻭ ﺗﻮ نمیتوانی ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺭﻫﺎ هستند ﺷﻨﻮﺍ کنی"(فاطر: 22)، کاملا واضح است که حضرت برای موعظهی مردگان بهقبرستان نمیرفتند تا خدا اینگونه بفرماید، بلکه منظور از «من فی القبور» کسانی هستند حیات انسانی ندارند؛ همانان که بهفرمایش امیرالمؤمنین (ع): «صورت او صورت انسان است اما قلبش قلب حیوان است... پس او مردهای است در میان زندگان»( فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ(نهجالبلاغه: 119))؛بنابراین تعریف انسان در قرآن، در گرو ارتباط با وحی و آیات الهی رقم میخورد. منظور از قرآن، آموزههای وحیانی است که در تمام اعصار زندگی بشر، همراه او بوده و توسط انبیاء الهی(ع) بهاو آموزش داده میشده است، لذا نمیتوان گفت چون بخش قابل توجهی از انسانها پیش از نزول قرآن زیستهاند و بهـرهای از نزول قرآن نبردهاند، برمبنای این نظریه، باید سخن همه ایشان را مبهم دانسته و ایشان را از دایره انسانیت خارج بدانیم. «به علاوه اینکه مفاد «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»(ص: 72) همان اجمال مفاد «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»(بقره: 31) است، لذا ظاهر میشود حقیقت این روحی كه خداوند در آدم دمیده و وجه تخصیص آن بهخویش در تعبیر «من روحی» چیست»، از این رو میتوان تعریف «روح الله مُعلَّم القرآن» را بهصورت «روح الله مُعلَّم الأسماء» نیز قلمداد نمود.
وی اضافه کرد: دعای عرفه؛ کلید و اولین گام اصلاح است، حضرت امام خامنهای: «روز عرفه را قدر بدانید. در روایتی دیدم که عرفه و عرفات را بدین خاطر چنین اسمی دادهاند که در این روز و آن مکان، موقعیّتی برای اعتراف به گناه در نزد پروردگار پیش میآید... بین خودتان و خدا، بین خودمان و خدا، خلوت کنیم و به قصورهایمان، به تقصیرهایمان، به خطاهایمان و به گناهانمان که مایه روسیاهی ما، مایه بسته شدن پر و بال ما و مانع پرواز ماست، اعتراف نماییم و از آنها توبه کنیم. اگر فردی بخواهد اصلاح شود، باید گناه و عیب خود را بپذیرد و در پیش خود و خدا، به آن عیب و گناه اعتراف کند. کسانی که برای خودشان هیچ عیب و خطایی قائل نیستند، هرگز اصلاح نخواهند شد.»
وی ادامه داد: اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فِی نَفْسِی یکی از فرازهای متعالی دعای عرفه حضرت سیدالشهداء علیه السلام که یکی از مهمترین اصول تربیتى را نیز مطرح مینماید، این است که فرمود: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فِی نَفْسِی» (خدایا! غنا، ثروتمندی، دارایی، توانگری، دولتمندی، بینیازی مرا در جانم قرار ده!). در اینکه نکته شکی نیست که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «توانگرى به فراوانى مال و ثروت نیست، بلكه توانگرى حقیقى توانگرى نفْس است. و اساسا ملاک فقر و غنا، قلب انسان است و نه چیز دیگری.
وی افزود: اما سخن اینجاست که ریشه و منشاء غنای نفس چیست؟ و به بیان سادهتر برای اینکه انسان احساس غنای نفس نماید، چه باید کند؟ جواب این سؤال را باید در این فراز از دعای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) جستجو نمود که میفرمایند: «اللَّهُمَّ أَغْنِنِی بِالافْتِقَارِ إِلَیْكَ، وَ لَا تُفْقِرْنِی بِالاسْتِغْنَاءِ عَنْك»(میزان الحكمة/ ج9/ ص169)- خدایا! با نیازمندى به خودت مرا بىنیاز گردان و با بىنیازى از خودت مرا نیازمند مگردان-. یعنی حقیقت غنای انسان، در افتقار الی الله و حقیقت بیچارگی و کمر شکستگی انسان، توهم استغناء از خداست، به همین جهت است که فرمودند: «الفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أفَتَخِرُ»(بحارالانوار/ ج۶۹/ ص۶۹). تمام افتخار انسان این است که عین ربط و فقر به خداست، منظور از فقر، همین افتقار الی الله است. «افتقار الی الله» یعنی ارجاع همه نیازها به سوی خدای متعال است و این افتقار، بینیازی واقعی را به دنبال دارد. اینکه انسان هر لحظه متوجه خدای متعال باشد و دست نیاز تنها به درگاه خدا دراز کند؛ این افتخار بندگی و ارتباط مستمر با خداوند، باعث رشد و کمال انسان میشود، به همین سبب افتقار الی الله، اعظم مواهب الهی است. چرا که امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَ لَا حِجَابَ أَظْلَمُ وَ أَوْحَشُ بَیْنَ الْعَبْدِ وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ النَّفْسِ وَ الْهَوَى وَ لَیْسَ لِقَطْعِهِمَا وَ قَتْلِهِمَا سِلَاحٌ وَ آلَةٌ مِثْلُ الِافْتِقَارِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى...»(بحار الأنوار/ ج67/ ص69). ما عین فقر و عجز و ربط به حضرت حقیم: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»(فاطر/ ۱۵)
ظلوماً جهولاً؛ بالاترین وصف انسان در قرآن
حجت الاسلام سالاری ابراز کرد: در آیه مشهور «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا.»(احزاب/ 72)؛ برخلاف معنای لغوی ظلوم (بسیارستمكار) و جهول (بسیار نادان)، حضرت امام(ره) میفرمایند: «بعضى مىگویند كه «ظلوماً جهولًا» بالاترین وصفى است كه خدا براى انسان كرده؛ «ظلوماً» كه همه بتها را شكسته و همه چیز را شكسته؛ «جهولًا» براى اینكه به هیچ چیز توجه ندارد و هیچ چیز را متوجه به آن نیست، غافل از همه است.» (صحیفه امام، ج19، ص253)
وی گفت: ظلوم و جهول بودن انسان، هر چند به ظاهر عیب و ملامت است، ولی همین ظلم و جهل، گویای قابلیت انسان برای حمل امانت الهی است، زیرا کسى که متصف به ظلم و جهل مى شود، شأنش اتصاف به «عدل» و «عقل» و «علم» نیز هست، والا به کوه و درخت و آسمانها و زمین، «ظالم» و «جاهل» نمىگویند، چون شأنیت اتصاف به عدالت و عقل و علم ندارند. بنابراین انسان به خاطر اینکه شأن و استعداد علم و عدالت را دارد، ظلوم و جهول است و قابلیت حمل امانت الهی را دارد.
امام جمعه سیریک شرح داد: ظلوم و جهول یعنی فقط انسان مستعد است برای حمل امانت الهی. از طرف دیگر، انسان به خودى خود، عین فقر و نیاز و فاقد عقل و علم و عدالت ذاتی است. یعنی ظلوم و جهول گویای «فقر وجودی» و «افتقار الی الله» انسان نیز هست. اقیانوس هم وسعت دارد و هم عمق، «ظلوم» و «جهول» نیز، نماد وسعت و عمق اقیانوس فقر انسان است و از لطائف قصه قرآنی حضرت موسی علیه السلام این است که تا فرمود «رَبِّ إنّی لِما أنْزَلْتَ إلَیَّ مِن خَیرٍ فَقیرٌ» (قصص/ ۲۴) حضرت شعیب علیه السلام او را فراخواند و برای مقام کلیم اللهی آمادهاش کرد. درباره ظلوم و جهول بودن انسان این نکته هم قابل توجه است که، از مرحوم آیت الله شاهآبادی- استاد عرفان امام راحل(ره)- نقل است: ظلوم و جهول بر وزن «فعول» است و این وزن، صفت معدنی است؛ یعنی اگر شما گفتید که خداوند غفور است، یعنی معدن غفران است؛ اگر گفتید خداوند صبور است، معدن صبر است. این وزن، معدن و منبع این صفت است. اگر خداوند در این آیه میگوید انسان ظلوم و جهول است، یعنی انسان معدن ظلم و جهل است.
حجت الاسلام اضافه کرد: بنابراین راه رسیدن به این طلب متعالی که سیدالشهداء(علیه السلام) در دعای عرفه میفرمایند: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسِى»، همین افتقار است که حضرت ولیّ عصر (عجل الله فرجه) در زیارتنامه روز عاشورا* چنین میفرماید: «أَللَّهُمَّ إِنَّ الْغَنِىَّ مَنِ اسْتَغْنى بِكَ وَ افْتَقَرَ إِلَیْكَ، وَالْفَقیرَ مَنِ اسْتَغْنى بِخَلْقِكَ عَنْكَ»( المزار الكبیر (لابن المشهدی)/ ص512؛ بحارالأنوار/ ج٩٨/ ص٣٢٦)- خدایا! غنی کسی است که با تکیه بر تو بینیازی جوید و به سوی تو افتقار یابد-. و اینجاست که انسان معنای «غنای نفس» دعای عرفه را میفهمد.
وی بیان کرد: به تعبیری، "دعای عرفه، کربلای نظری و کربلا دعای عرفه عملی" حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است. امام حسین علیه السلام، هر چه در دعای عرفه فرمودند، در کربلا عمل کرد و در کربلا هر چه کرد، در دعای عرفه حرفش را زده بودند، لا مَعرِفَةَ إلاّ بِعَمَل، انسان برای رسیدن به سعادت و خوشبختی حقیقی و جامع دنیوی و اخروی، باید به حقیقت این معرفت (افتقار الی الله) برسد. نه اینکه فقط این معرفت را بداند؛ بلکه باید این معرفت، در اعتقاد و عمل انسان تجلی نماید و داناییاش به داراییاش تبدیل شود: (لا مَعرِفَةً إلاّ بِعَمَلٍ(تحفالعقول/ ص۲۹۴)) و برای اینکه انسان به حقیقت این معرفت (افتقار الی الله) برسد، گاهی آیاتی پدید میآید که یادآور ضعف و احتیاج انسان به حضرت غنی بالذات باشد و زمینه رشد معنوی وی گردد و که همین نکته یکی از زوایای نگاه به پدیده شیوع کرونا است.
اجتناب از رذیله عُجب؛ تجلی عملی غنای نفس
وی عنوان کرد: بالاجمال بدانیم که تجلی عملی «غنای نفس» و «افتقار الی الله»، اجتناب از رذیله «عُجب» است. عُجب بزرگترین تجلی و نُمُود ظلمات نفس است. با اینکه خودش رذیلهای است ولی در حقیقت اُمُّ الرذائل و اصل شجره خبیثه و مایه حیات طاغوت درونی همین عُجب(منیت، انانیت، خودبینی، خودبزرگبینی، حبّ نفس) است. مرحوم ملا احمد نراقی در معراج السعاده: «و بدان كه، عُجب با وجود آنكه خود از صفات خبیثه است، منشأ آفات و صفات خبیثه دیگر مىشود.»(معراج السعادة/ ج2/ ص268) مخصوصا اهل علم خیلی باید متوجه این معنا باشند. اینکه گفتهاند «العلم حجابُ الاكبر»(صحیفه امام/ ج19/ ص134)، منظور همین علم عُجبآور و مَنیّتزا است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند: علمی که تو را به گریه نیندازد، خاشعت نکند، تو را از خودت نگیرد، وزر و وبالت میشود و گرفتارت میکند.
انتهای پیام/