به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، در باب عاشورا و تحلیل علل این حادثه عظیم سخنان بسیاری به میان آمده است. فقیه، روشنفکر، فیلسوف و مورخ هر یک به شکلی سعی در تحلیل این اتفاق بینظیر داشتهاند و این توجهات، خود شاهد اثر شگرف عاشورا در تاریخ جهان است. از اتفاقات مبارک عصر معاصر توجه جامعهشناختی و مردمشناسانه به مردم عصر اموی است، یعنی مردم عصر امویان دارای چه خصلتهایی گشتند و چگونه این خصلتها در میانشان نهادینه شد که مرتکب بزرگترین جنایت تاریخ شدند؟ این سؤال زمینه تحلیلهای گوناگون و جدیدی را پیرامون عاشورا فراهم میآورد.
در نگاه جامعهشناسی اجتماعی، عنصر «حرص» و تغییر معادلات اقتصادی در جامعه پس از پیغمبر (ص) به نفع خواص، برجستگی بسیاری مییابد. گو اینکه با شروع فتوحات دوره خلفا و غنیمتهای بیشمار حاصل از آن و از طرف دیگر تغییر ریل سیستم انتصابات حکومت و ایجاد امتیازات خاص به فرماندهان و اطرافیان آنان، جامعه بیطبقه نبوی به جامعه طبقاتی عصر خلفا مبدل شد. این نظام طبقاتی، نظامی فضیلتکش است؛ نظامی است که انسانها تنها میتوانند به فکر خود باشند و دیگر یارای همراهی با حسین (ع) را که اصل نیکی است نمیتوانند داشته باشند که «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ».
این ریلگذاری غلط اجتماعی که حاصلش ثروتهای بادآورده برای خواص بود، آرامآرام عموم جامعه را نیز به سمت دنیاپرستی کشاند و این طبیعت فقرِ همراه با تبعیض است. مردم دوره خلفا مانند مردم دوره نبیاکرم (ص) احساس اهمیت و آقایی نمیکردند، چون در دوره پیامبر (ص) نه دیوانسالاری حاکم بود که مردم در آن هیچ انگاشته میشوند و نه طبقات اجتماعی حاکم بود که فاصله مردم و حاکمان بیحد باشد. انسانی که دستگاه خلافت و سقیفه به ارمغان آورد، یک ویژگی عمده داشت و آن ترس بود و تمام حادثه کربلا ثمره ترسوهایی بود که یا از جان خود میترسیدند یا از مال خود یا خانواده و جایگاه خود.
سیدالشهدا (ع) قبل از عاشورا در خطبه منا به این عامل مهم اشاره میفرمایند: ای مردم از آنچه خدا دوستدارانش را به آن پند داده پند گیرید، همچون بدگویی او از کاهنان یهود، آنجا که فرماید: لَوْلَا یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ، چرا علمای ربانی و احبار، آنان را از گفتار گناه آلودشان نهی نمیکنند؟ و فرماید: عِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ «- الى قوله- بِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»: کافران بنیاسرائیل لعنت شدند تا آنجا که فرماید: «چقدر آنچه کردند بد و ناشایست بود»، به راستی خداوند ایشان را نکوهش کرد، زیرا از ستمکارانی که میانشان بودند کار زشت و فساد بسیار میدیدند، ولی به طمع بهرهای که از آن ستمگران میبردند و از بیم آنکه بینصیب بمانند، ایشان را باز نمیداشتند با اینکه خدا میفرماید: «فلا تخشوا الناس واخشون؛ و از مردم نترسید بلکه از من پروا کنید.»
در قرآن نیز یکی از سنتهای الهی سنت ابتلاست که از مهمترین این ابتلائات، آزمایش به ترس است: وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ.
قرآن ریشه این خوفها و هراسها و ترسها را به شیطان برمیگرداند: انَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.
گو اینکه از مهمترین راههای شیطان برای تسلط بر انسانها همین ترس است. ترس از دست دادن آنچه به دست آوردهایم و ترس آنچه میخواهیم به آن برسیم، دقیقاً همان ترسهای عمر سعد.
این آیات ما را به پاسخ سؤالمان نزدیکتر میکند، اینکه «چه کسی میترسد» دقیقاً ریشه در همان تغییرات اجتماعی و اقتصادی بعد از نبی اکرم (ص) دارد. رشید رضا، روشنفکر و مفسر مصری که از شاگردان سیدجمال اسدآبادی بود، در تفسیر المنار نقل میکند: یکی از بزرگان دانشمند آلمان در آستانه به بعضی از مسلمین از جمله شرفای مکه گفته است: شایسته است ما مجسمه معاویه را از طلا ساخته در فلان میدان پایتختمان برلین نصب کنیم! به او گفتند: چرا؟
گفت: چون معاویه نظام اسلامی را از اساس مردمسالاری به نظام سلطه و زور تبدیل کرد! اگر معاویه نبود اسلام کل عالم را فرا میگرفت و ما آلمانیها و سایر اروپاییها مسلمان شده بودیم! (تفسیر المنارج۱۱، ص۲۱۴).
امویان با طبقاتی کردن و ضعیف کردن مردم از نظر جایگاه اجتماعی و توان مالی، مجاهدان عصر پیامبر (ص) را به ترسوهایی بدل کردند که به خاطر جایگاه یا اندکی پول، حاضر شدند امام حسین (ع) را به شهادت برسانند. آیتالله خامنهای در بخش آثار توحید در کتاب طرح کلی به توصیف فجایع حاصل از ترس در تاریخ اسلام اشاره میکنند: «طمعها برمیگردد به ترس و ترسها ریشه بدبختیها در زندگی انسانهاست. شما در طول تاریخ نگاه کنید تا ببینید که چه چیزهایی موجب شد طرفداران حق در اقلیت قرار بگیرند، آنجا که در اقلیت قرار گرفتند. چه چیزهایی موجب شد مردمی که حق را شناخته بودند، دنبال حق نروند، آنجا که مردم حقشناسی دنبال حق نرفتند. چه چیزهایی موجب شد مردمی دست به جنایات بزرگی بیالایند، آنجا که میبینید مردمی دست به جنایاتی آلودند. غالباً وقتی که پیگیری و تحقیق و مطالعه میکند، آدم میبیند که منشأ این همه ترس است، ترس!».
در نقطه مقابل، اما وصف یاران حسین (ع) «رحیل» است: مَنْ کانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ- مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ- فَلْیرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه.
آنها نه تعلقی به دنیا داشتند و نه ترسی و همگام با حسین (ع) که خود راحل است کوچ کردند، آنها مسلمان به اسلام علوی بودند نه اموی.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/ ۱۳۴