به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، حسین اسلامی (آبادانی) یکی از آزادگان سرافراز دفاع مقدس طی یادداشتی از روزی که قرار بود به میهن اسلامی بازگردند، نوشت: بیست و ششم مرداد بود که خبر آزادی اولین گروه اسرا را شنیدیم و خوشحال شدیم. شور و شوق وصف ناپذیری در بین اردوگاه حاکم شده بود و خود را هر لحظه به آزادی نزدیک تر می دیدیم.
صدام حسین برای آزادی۲۰۰۰نفر در هر روز اعلام آمادگی کرده بود ولی صلیب سرخ توانایی امور بیش از ۱۲۰۰ اسیر را در هر روز نداشت. ظاهراً دوم شهریور بود که عراقیها یک دست پیراهن و شلوارنظامی به ما دادند تا هنگام آزادی آنها را بپوشیم. بعضی لباسها اندازه نبود. لباس خودم و دوستان را بدون پاره کردن، با ساسن گرفتن از پهلو و زیر زانو، اندازه قد و قامت مان میکردم. مشغول همین کارها بودم که ناگهان بعثیها حاج آقا ابوترابی را از ما جدا کردند و بردند.
اعتراض و سر و صدای همه بالا رفت. بیشتر اسرا گفتند:"تا حاج آقا به اردوگاه برنگردد ما به ایران برنمیگردیم." در اینجا چه اسیر دو ساله و چه اسیر ده ساله، که آن همه شکنجهها و سختی دوری از وطن و خانواده را تحمل کرده بودند، خود را آماده قربانی شدن برای حاجی میکردند. چون هر لحظه ممکن بود صدام لج کرده و دستور نگهداشتن افراد معترض را صادر کند، ولی علاقه و عشق به این روحانی مخلص فراتر از این حرف ها بود.
آن روز نماینگان صلیب سرخ، به اردوگاه آمدند. وقتی اعتراضهای ما را دیدند پیگیری کردند و گفتند: این موضوع مربوط به ما می شود، شما مسئله را پیچیده نکنید.
وقتی خاطرمان جمع شد که به حاج آقا آسیبی نخواهد رسید، با پا در میانی صلیب سرخ، کوتاه آمدیم.