به گزارش دفاع پرس از ساری، روایت زندگی «شهید بهرام اسدپور گلوگاهی» شهید شاخص ورزشکار در سال 1394 در ادامه می آید:
تلألو خورشید در هشتمین روز از آبان سال 1344، در خانهی «حاج عبدالرحمان» و «نرگس» درخشش دیگری داشت. آن روز گلوگاه به قدوم نوزادی مزیّن شد که نامش را بهرام گذاشتند؛ نامی که بعدها به یاد پهلوان بهرام، زیبندهی نوزادان زیادی شد. پدر میگوید:
«به دنیا که آمد، گفتند نوزاد، پسر است، رفتم داخل اتاق؛ نوزادی زیبا با چشمانی سبز، خوشحالی ام را بیشتر کرد. همانجا خدا را برای این هدیه شکر کردم».
پدر، کشاورز بود و از نظر اقتصادی، وضعیت متوسطی داشت. به دنیا آمدن بهرام اما، اوضاع را تغییر داد. حالا پدر کارمند شهرداری شده بود.
بهرام کنجکاو و باهوش بود. از کودکی، هنگام نماز خواندن پدر و مادر، کنارشان میایستاد، و حرکاتشان را تقلید میکرد. همین باعث شد خیلی زود خواندن نماز را بیاموزد. پدر که اشتیاق پسر را برای آموختن دید، او را به مکتبخانه فرستاد. حالا دیگر بهرام بهتر از هم سن و سالانش، قرآن را تلاوت میکرد.
هفت ساله بود که درب دبستان «شهید زاهدی»- فرخی قدیم-برای کسب علم به رویش گشوده شد. راهنمایی را در مدرسهی «باقرالعلوم» و دیپلم تجربی را در دبیرستان «شهید بهشتی» گلوگاه سپری کرد. او به درس خواندن بسیار اهمیت میداد. همیشه از نظر درسی جزء سه نفر اول کلاس بود. نه تنها خوب درس میخواند، بلکه اطرافیانش را هم مجبور میکرد تا به خوبی به امورات تحصیلیشان رسیدگی کنند.
14 ساله بود که با گود کشتی آشنا شد. بعد از آن آرام آرام بهرام دلبستهی این ورزش اصیل مازندرانی شد و با تمرینات مداوم تلاش کرد تا گامهای بلندی در این رشته بردارد. آرزویش، شرکت در مسابقات المپیک و بالا بردن پرچم جمهوری اسلامی در جهان بود.
پدر میگوید:«بهرام، فعالتر از بچههای دیگرم بود. برای او کمک به خانواده در درجهی اول اهمیت قرار داشت. با آن که هم درس میخواند و هم برای تمرین به باشگاه میرفت، اما هیچ وقت از کمک به من و مادرش غافل نبود. در کار کشاورزی به من کمک میکرد. حتی تابستانها برای اینکه مخارج درس و ورزشاش را در بیاورد، کارگری میکرد؛ مثلاً با بنّای محلهمان به بنّایی میرفت.»
13 ساله بود که انقلاب پیروز شد. سنش اقتضای فعالیتهای انقلابی را نمیکرد اما بعد از انقلاب، برادرش، عمران، که الگوی زندگی بهرام شد و مرام پهلوانی و مکارم اخلاق را از او آموخت. به روایت اطرافیان ویژگیهای رفتاری بهرام، نشأت گرفته از شخصیت عمران بود. او به نماز اول وقت و تقیّد به روزه گرفتن اهمیت ویژهای میداد.
خواهرش میگوید: «در یک مسابقهی کشتی، زانویش آسیب دید و مدتی خم و راست شدن برایش مشکل بود. آن روز داشتم توی اتاق درس میخواندم که بهرام وارد شد و شروع کرد به نماز خواندن. از حالت چهرهاش فهمیدم که موقع رکوع و سجود چقدر درد میکشد. چهار رکعت اول که تمام شد، گفتم: مگر مجبوری ایستاده بخوانی؟ خب نشسته نمازت را بخوان. در جوابم گفت: نه، مگر چقدر فرصت نماز خواندن دارم. اینجوری ثوابش بیشتر است.»
ناخودآگاه یاد روزی افتادم که حضرت امام خمینی (ره)، روی تخت بیمارستان علیرغم وضعیت جسمی بدی که داشتند، تا آخرین روزهای عمر، حتی با سِرُم وصل شده به دستشان، ایستاده نماز میخواندند. سلام بر روح ا... و سلام بر بصیریت سربازانش چون بهرام که مکارم اخلاق را به درستی از رهبرشان به ارث برده بودند.
در کنار درس و کار و کمک به خانواده، بهرام توانست با تلاش و پشتکار تا زمان شهادت به قهرمانیهای زیادی در کشتی دست یابد که از آن جمله میتوان به:
1- مقام دوم جام بینالمللی 22 بهمن با حضور تیمهای خارجی و ایرانی در سال 63.
2- قهرمانی نوجوانان و جوانان مازندران
3- قهرمان بزرگسالان مازندران در وزن 48 کیلوگرم فرنگی
4- مقام سوم آموزشگاههای کشور در لاهیجان در سال 62
5- مقام دوم جوانان ایران در کاشان در سال 61.
آنچه گفته شد تنها گوشهای از قهرمانیهای پهلوان بهرام است. او همچنین در سال 1363 عضو تیم باشگاهی برق مازندران شد و توانست به پیروزیهای مکرر در لیگ قهرمانی ایران دست یابد.
15 اردیبهشت 64 بود که بهرام به خدمت مقدس سربازی رفت. او در آن زمان میتوانست از سهمیهی ورزشکاران ملی استفاده کند و پشت جبهه بماند، اما انتخابش رفتن به جبهه و خدمت به خاک پاک ایران بود. بعد از سه ماه آموزشی در پادگان «06» لشکرک تهران، به لشکر 30 پیادهی گرگان فرستاده شد. او دراین دوران توانست قهرمان مسابقات کشتی نیروهای مسلح ارتش جمهوری اسلامی در سال 1364 شود.
بهرام فقط قهرمان جامها نبود، بلکه مرام پهلوانی را در رفتار و حتی کشتی گرفتنش میتوانستی ببینی. دوستانش تعریف میکنند:
«در فینال یکی از مسابقات، بهرام به حریفی خورد که از نظر سن و سال خیلی از او بزرگتر بود. طبیعی بود که نیروی جوانی و تجربهی چندین قهرمانی بهرام او را بالاتر از حریفش قرار میداد. کشتی که شروع شد، دیدیم بهرام با آنکه میتواند به راحتی از حریف امتیاز بگیرد، اما تعلّل میکند. در نهایت کاری کرد که شکست بخورد. ما آنقدر عصبانی شده بودیم که فقط سرش داد میزدیم. بهرام با صبوری حرفهایمان را شنید و بعد آرام گفت: «این کشتی گیر خیلی مسنتر از من بود. از طرفی دیدم بچههایش در سالن در حال تشویق کردن پدرشان هستند. از جوانمردی دور بود شکستش بدهم و او را پیش فرزندانش سرشکسته کنم.
با خود گفتیم او به چه فکر میکند و ما به چه چیز!»
سرانجام آخرین مدال قهرمانی بر گردن بهرام انداخته شد. شنبه 29 فروردین 1366، مصادف با 19 شعبان 1457 هـ .ق. در حالی که تنها 15 روز به پایان خدمت این پهلوان دلاور مازندرانی مانده بود، گود زمین را بوسید و با ذکر همیشگی «یا علی»اش، در منطقهی عملیاتی بانه (مریوان) آسمانی شد.
جالب اینکه او سرباز ارتش بود و درست در روز گرامیداشت ارتش جمهوری اسلامی ایران جاودانه شد.
اکنون که به گلزار تاریخی شهدای «سفید چاه» گلوگاه بروی، میتوان پهلوان بهرام را درکنار برادر شهیدش، عمران و نیز دوستان شهیدش مهدی نبوی، کیا صیدانلو و علی ملک محمودی، زیارت کنی.
فرازی از وصیت نامه پهلوان شهید بهرام اسدپور گلوگاهی:
«چه زیباست آگاهانه به پیشواز شهادت رفتن و چه شیرین است جان دادن در راه خدا. چه عارفانه است نالهی آخرین را سر دادن و چه زیباست راه حسینیان.
ای خوشا با فرق خونین در لقاء یار رفتن سر جدا، پیکر جدا، در محفل دارا رفتن»