به گزارش خبرنگار دفاعپرس از فارس، شنیدن، خواندن و نوشتن خاطرات رزمندگان، آزادگان، جانبازان و حتی خانواده شهدا قلب هر آدمی را به درد میآورد. پس وظیفه هر شخصی است به حرمت این عزیزانمان اول در حفظ و نگهداری هر یک وجب خاک میهن و دوم حفظ و احترام این عزیزان بازمانده با دل و جان بکوشیم و بازگو کننده خاطرات و تجربیات آنها باشیم.
سال ۱۳۶۹ سالی پر تلاطمی برای مردم ایران بود؛ در گرماگرم تابستان، روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ بالاخره جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده بودند و در دست دشمن اسیر شده بودند به وطن بازگرداند
آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضیترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینههایی فراختر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند، چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.
علیاکبر قدیری جعفربیگلو آزاده و جانباز جنگ تحمیلی عراق که درتاریخ ۱۵ آبان ماه سال ۱۳۶۵ راهی دوره مقدس سربازی شد و خدمت خود را در تیپ ۵۵ هوابرد آغاز کرد بعد از گذراندن یک دوره ۴۵ روزه آموزش سربازی و ۳۰ روز آموزش درجهداری به منطقه عملیاتی غرب کشور منطقه سومار اعزام شد.
این آزاده جانباز در مدت ۲۲ ماه خدمت در خط مقدم در تاریخ ۳۱ تیر سال ۱۳۶۷ به اسارت نیروهای بعث عراق درآمد. وی که از خاطرات دوران تلخ اسارت خود برای خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس فارس گفت، اعلام کرد: آخرین روز تیرماه سال ۱۳۶۷ با چند تن از همرزمان به همراه چند نیروی عراقی به نزدیکی شهر مندلی عراق داخل یک سوله بزرگ رفتیم.
قدیری جعفربیگلو با یادآوری اینکه تعداد اسرا در آن زمان قریب به ۲ هزار نفر بود، عنوان کرد: به مدت ۹ روز بدون هیچ گونه امکانات اعم از آب، برق، غذا و حتی سرویس بهداشتی درانجا بودیم که بعداز مدت ۹ روز نیروهای بعث عراق کلاه قرمزها وارد سوله شدن شروع به کتک کاری با کابل باتوم وسیلی لگد زدن کردند و تا آنجا که جا داشت وانرژی داشتن زدند.
وی ادامه داد: بعد از قضیه کتککاری آماری از تعداد نفرات گرفتند و ما را سوار اتوبوسهای عراقی به مدت ۶ ساعت به طرف غرب عراق که هم مرز با کشور اردن بود و ۱۵ کیلو متری شهر تکریت شهر صدام که بردند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس یادآور شد: به قول خود عراقی ردیف در داخل آسایشگاه تعداد ۱۵۰ نفر یا ۱۶۰ نفر به زور در این آسایشگاه جا دادند، به مدت سه روز بدون هیچ گونه امکانات حتی غذا و آب در این مکان بودیم؛ بعد از یک روز ما را آنجا به بیرون آوردند و بالاجبار بدون لباس با یک زیرپوش ۵۰ متر در گرما به روی شنها سینه خیز بردند و گفتند که سینه خیز تا شیر آب بروید و آب بخورید، اما دریغ از یک قطره آب گرم!
قدیری جعفربیگلو ادامه داد: زمانی که به آن شیر آب قلابی رسیدیم تا میخورد کتک زدند.
وی عنوان کرد: در آن زمانها علاوه بر وضعیت نامناسب خورد و خوراک از نظر بهداشت نیز در تنگنا بودیم به طوری که نصف تیغ به ۱۰ نفر میدادند و اعلام میکردند تا ۱۰ نفر باید از این تیغها استفاده کنند و خوش بحال سه نفر اول بود؛ با یک قوطی ۵ کیلویی آب باید هم استحمام میشد و هم شستن لباسها زمانی هم که اعتراض بود شما دشمن ما هستید و باید تا جان داشتی کتک میخوردی.
این آزاده جنگ تحمیلی با اشاره به اینکه در ورزشهای صبحگاهی ما را مجبور میکردند که دونفر دونفر مقابل همدیگر بایستیم و با قدرت هرچه تمام به صورت دوستان خود سیلی بزنیم، تصریح کرد: وقتی یواش به صورت همرزمان خود میزدیم میگفتند شما نظامی هستید و باید پختهتر و ماهرتر از این حرفها باشید.
وی در یادآوری یکی دیگر از خاطرات تلخ دوران اسارت اعلام کرد: خبر تلخ رحلت امام خمینی در آن زمان برای ما بسیار دشوار و ناگوار بود و این از خدا بی خبرها میگفتند که باید شعار مرگ بر خمینی سردهید، اما شجاعت ما بیشتر از ظلم آنها بود و با شهامت و شجاعت میگفتیم مرد باد خمینی.
قدیری جعفربیگلو در خصوص بهترین خاطره دوران اسارت خود این چنین گفت: بهترین خاطره برای همه اسرا خبر آزادی و تبادل با نیروهای عراقی بود که در مرز خسروی در اسلام آباد غرب بود. وقتی به این مکان رسیدیم جان تازه گرفتیم و صحبت امام خمینی رحمهالله علیه بود که فرمودند اگر روزی اسرا به میهن بازگشتند بگویید امام در فکر شما بود؛ روحش شاد و یادش گرامی.
وی با بیان اینکه درمورخه همان تاریخ ۱۲شهریور ۱۳۶۹ از طرف صلیب سرخ آمدند و در دو گروه یک هزار نفری ما را به مرز خسروی برای بازگشت به وطن بردند، گفت: در آن زمان اسارت به ما میگفتند که شما پناهنده کشورهای دیگر با بهترین امکانات از جمله شغل، مسکن و... خواهید شد، اما ما یکوجب خاک خود را با شرافت به بهترین امکانات کشورهای دیگر نفروختیم.
آزاده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: در آن زمان که اسم ما در لیست مفقود الاثرها بود در مرز خسروی دو روزی در قرنطینه تحت نظر پزشک بودیم که من از دوستان سپاهی خواستم تا با یک تماس با خانواده ام در شهرستان فیروزآباد فارس خبر بازگشت به ایران را به آنها بدهم.
انتهای پیام/