به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، به هر دستگاه و نهادی که سر بزنید ممکن است مدیرانی ببینید که بخاطر هر شکست کوچک، زیردستان خود را به روشهای مختلف تحت فشار و مؤاخذه قرار میدهند. اما شهید حسن طهرانیمقدم این طور نبود.
روایتی که میخوانید خلاصهای از یکی از خاطرات ثبت شده در کتاب «با دستهای خالی» به قلم مهدی بختیاری است که حول شخصیت پدر موشکی ایران نگاشته شده:
«میخواستیم یکی از دستگاههای جدید را امتحان کنیم که بخاطرش ۶ ماه کار کرده بودیم. قرار بود نتیجه زحمات در ۳۰ ثانیه معلوم شود؛ اما هنوز همه و حتی خود حاجی نیز مردد بودند که دستگاه کار میکند یا نه.
با این حال حاج حسن برای دیدن تست، مهمان دعوت کرده بود! مهمانها هم کسانی بودند که حاجی با شگردهای خاص خودش، کسری بودجه پروژهها را از آنها میگرفت. هرچه بچهها گفتند: «حاجی توروخدا آبرومون میرهها! بذار این بار پیش خودمون تست کنیم.» زیر بار نرفت و میگفت: تست همینه دیگه؛ یا میشه یا نمیشه. اگه ناموفقها نباشند کسی قدر موفقیتها رو نمیدونه.
تست سر ساعت شروع شد. ثانیه دوازدهم یکی از قطعات پرید و دستگاه از کار افتاد.
همه نگاهها رفت به طرف حاج حسن. تمام بار خراب شدن تست روی حاجی بود. او میتوانست با یک برخورد کوچک یا حتی با یک نگاه تمام مهندسان جوان و طبعاً کمطاقتش را پیش مهمانها خراب کند و خستگی چند ماه ۶ صبح آمدن و ۱۲ شب رفتن را روی تنشان بگذارد؛ اما مهربانانه پرسید: چی شد بچهها؟
یکی جواب داد: تقصیر مقاومت همون قطعهای بود که پیشبینی میکردیم.
حاجی نفس راحتی کشید و گفت: آخیش! خیالم راحت شد. اقلاً ۹ تا قطعه دیگهای که ساختین درست کار کردند. این یه دونه هم چیزی نیست. تست بعدی رو میذاریم بعد ماه رمضون با یه قطعه مقاومتر.
قطعهای که حاجی میگفت، چیزی نیست و میخواست یک ماهه مقاومتش را بالا ببرد، چیزی بود که چند مجموعه توی صنعت، سالها روی آن کار کرده و هنوز نتوانسته بودند به نتیجه برسانند! حاجی هم خودش این چیزها را بهتر از بچهها میدانست.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴