زندگی نامه سردار شهید حاج «غلامحسین بسطامی»

«غلامحسین بسطامی» در ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۳۸ در شهر شاهرود متولد شد و سرانجام در ۲۱ رمضان سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان مجروح و یکسال بعد در ۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۲به شهادت رسید.
کد خبر: ۶۱۳۴۷۳
تاریخ انتشار: ۱۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۲:۲۸ - 07September 2023

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از سمنان، غلامحسین بسطامی» فرزند محمد در ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۳۸ در شهر شاهرود متولد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه اش را در همان شهر گذراند. حسین در تمام طول دوران تحصیل شاگر اول و یا شاگرد دوم بود و به همین علت جوایز متعددی را دریافت نمود.

شهید بسطامی در امتحانات نهایی ششم متوسط در رشته ریاضی در شاهرود رتبه اول را حائز گردید پس از اتمام دوران دبیرستان شهید بسطامی در رشته مهندسی راه و ساختمان دانشگاه پلی تکنیک پذیرفته می‌شود.

ورود حسین به دانشگاه تقریبا مصادف با اوج گیری نهضت اسلامی ملت به رهبری حضرت امام خمینی بود که شهید بسطامی در تظاهرات و مبارزه علیه رژیم شرکت فعال داشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تابستان سال ۱۳۵۸ و پس از صدور فرمان امام خمینی مبنی بر بسیج جهت پاکسازی کردستان و خصوصا شهر پاوره از شر اشرار مسلح و ضد انقلاب، حسین با تعدادی از دوستانش به منطقه کردستان می‌رود و در آنجا برای مدتی امر کمک رسانی به عهده دار می‌شود. پس از آن در آبان ماه سال ۱۳۵۸ حسین همراه با سایر دانشجویان مسلمان پیرو خط امام لانه جاسویسی آمریکا و منبع فساد و توطئه را تسخیر می‌کند.

در لانه جاسوسی حسین در واحد عملیات مسئول حفات از گروگان‌ها بود؛ و پس از اینکه تعدادی از گروگان‌ها جهت نگهداری و حفاظت بیشتر به شهرستان‌های مختلف انتقال داده شدند شهید بسطامی حفاظت از گروگان‌ها در شهر‌های شیراز و قم و محلات را به عهده داشت.

در زمانی که حسین در لانه جاسوسی بود و خصوصا همزمان با برافروختن آتش جنگ تحمیلی از جانب رژیم فریب خورده بعث عراق، علاقه و استعداد وافری در امر فراگیری فنون و تاکتیک‌های نظامی و آشنایی با سلاح‌های مختلف از خود نشان می‌داد و در کلاس‌ها و برنامه‌های آموزشی که به منظور فوق ترتیب داده می‌شد فعالانه شرکت می‌کرد. در این مدت از خود آنچنان لیاقتی نشان داد که برادر شهید «سرهنگ حسین شهرام فر» از نیرو‌های ویژه کلاه سبز که کار آموزش دانشجویان خط امام را به عهده گرفته بود، در یک عملیات تاکتیکی فرماندهی یک دسته را به ایشان واگذار کرد.

کمی قبل از آزاد شدن گروگان‌های جاسوس شهید بسطامی بلافاصله از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داوطلبانه عازم جبهه نبرد علیه متجاوزین بعثی شد و در آنجا مسئولیت‌های متعددی از جمله مسئولیت تدارکات سپاه سوسنگرد را عهده دار بود و در عملیات متعدد شرکت می‌نمود، از جمله عملیات ۲۶ اسفند سال ۱۳۵۹ که صاحبنظران نظامی آن را راهگشای عملیات بعدی در جنگ تحمیلی می‌دانند (رجوع شود به کتاب دو سال جنگ از انتشارات سپاه پاسداران، انقلاب اسلامی) و نیز در عملیات ۳۱ اردیبهشت ۶۰ که منجر به مجروح شدن وی از ناحیه دست گردید.

پس از مرخصی از بیمارستان با وجودی که دست حسین کاملا بهبود نیافته بود به سوسنگرد بازگشت و در عملیات ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ مسئولیت رساندن تدارکات به خطوط عملیاتی را عهده دار شد. پس از شرکت فعال در عملیات طریق القدس (فتح بستان) درتاریخ ۷ آذر ماه ۱۳۶۰(شهید بسطامی در این عملیات از ناحیه سینه جراحت پیدا کرد)، مسئولیت فرماندهی سپاه سوسنگرد به ایشان واگذار شد. ناگفته نماند که شهید بسطامی در مدت زمان دارا بودن این مسئولیت (حدود ۷ ماه) خصوصیات یک فرمانده خوب را دارا بود. در عین مدیر و قاطع بودن، تواضع و فروتنی او زبانزد برادران بسیجی و سپاهی شهر بود.

در جریان عملیات شکوهمند بیت المقدس شهید بسطامی علاوه بر دارا بودن مسئولیت فرماندهی سپاه سوسنگرد نقش بسزائی را در این عملیات ایفا کرد.

پس از پایان عملیات و آزاد سازی اطراف سوسنگرد (هویزه و …) این شهر از زیر آتش دشمن خارج و زمینه ورود مردم به آن فراهم شد. در این زمان شهید بسطامی معتقد بود که سپاه سوسنگرد احتیاج به فرماندهی دارد که بطور ثابت در شهر بماند و با درک مشکلات در رفع آن‌ها بکوشد. علاوه بر آن حسین مایل بود که بطور مستقیم در عملیات شرکت کند؛ لذا در خرداد ماه سال ۱۳۶۱ از سمت فرماندهی سپاه سوسنگرد استعفا و خود را برای شرکت در عملیات رمضان آماده نمود. در این عملیات با وجود اینکه مسئولیت‌های متفاوتی به او پیشنهاد شده بود، ولی او می‌خواست مانند یک رزمنده بسیجی در عملیات شرکت کند حسین در این عملیات از ناحیه دست راست به سختی مجروح شد. پس از مرخصی اولیه از بیمارستان در حالی که هنوز دستش در گچ بود و احتیاج به عمل جراحی داشت، توفیق آنرا پیدا کرد که به زیارت خانه خدا و رسول خدا (ص) مشرف شود حسین بعنوان جانباز انقلاب اسلامی همراه با دیگر جانبازان و خانواده‌های شهدا عازم این سفر روحانی شد.

پس از بازگشت از سفر حج حالت چهره و طرز سخن گفتن حسین نشان می‌داد که به فطرت پاک و اولیه اش بازگشته، همچون طفلی که تازه متولد شده و قلبش به زنگار هیچ گناهی آلوده نگشته است. تغییر در حالات و رفتار او به حدی بود که بر خانواده اش مسلم بود که دیگر حسین از آن‌ها نیست؛ و خود او نیز گویا می‌دانست که در آینده‌ای نزدیک جان به جان آفرین تسلیم خواهد کرد. چرا که سعی داشت هرکاری که دارد زودتر به انجام رساند و از همه دوستان و آشنایان دیدن کند.

پس از بازگشت از سفر حج حسین می‌خواست دوباره به جبهه برود. ولی چون جراحت دست راستش هنوز باقی بود و احتیاج به عمل جراحی استخوان داشت پزشک معالجش جهت انجام اعمال جراحی توقف حداقل ۶ ماه در تهران را برای او ضروری می‌دانست به ناچار با بازگشایی دانشگاه در ثبت نام و انتخاب واحد و شرکت در کلاس‌های درس حاضر شد.

ولی این دوری از جبهه برای او قابل تحمل نبود و با شروع عملیات والفجر دیگر نتوانست طاقت بیاورد و بلافاصله عازم جبهه شد. حسین پس از شنیدن خبر شروع عملیات والفجر مقدماتی به یکی از دوستان دانشجو گفته بود که من باید برود دیگر نمی‌توانم طاقت بیاورم (قریب به این مضمون) حسین در جبهه در واحد مهندسی رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء در قسمت راه سازی مشغول به خدمت و در جریان عملیات والفجر ۱ مسئولیت مهندسی رزمی تیپ سیدالشهدا را بعهده گرفت و پس از شروع حمله جهت احداث جاده حساسی به منطقه تپه دوقلو (جنوب فکه) فرستاده شد که سرانجام همین منطقه مشهد وی گشت.

اهمیت این جاده بدان جهت بود که ارتباط تپه دوقلو را که جلوتر از خط مقدم بود و تعدادی از رزمندگان اسلام بر روی آن مستقر بودند را با سایر نیرو‌ها برقرار و در نتیجه امکان حفظ این تپه استراتژیک را فراهم می‌ساخت. چندین شب متوالی شهید بسطامی به اتفاق دیگر برادران از سر شب تا طلوع فجر مشغول فعالیت بودند جاده تقریبا رو به اتمام بود و آخرین شبی بود که با غروب آفتاب، برادران خود را برای شروع کار و اتمام کار جاده آماده می‌کردند. آن شب، شب چهارشنبه ۱۳رجب، شب ولادت امیرمومنان حضرت علی (ع) بود. با ظاهر شدن قرص کامل ماه، کار آغاز شد. آن شب حسین شور و احساس و جنب و جوشی دیگر داشت آتش دشمن از شب‌های قبل خیلی بیشتر بود. با اینحال حسین مرتب بر روی جاده می‌دوید و می‌خواست تا صبح کار جاده را به اتمام برساند کمی پس از نیمه شب شهید بسطامی با برادر محمد صفری مسئول تدارکات مهندسی رزمی خاتم الانبیاء مشغول صحبت بودند. شهید بسطامی با اشتیاق خاصی می‌گفت: از فردا بچه‌ها کیفی می‌کنند و راحت می‌شوند. طلوع فجر نزدیک و کار احداث جاده تقریبا به پایان رسیده بود و دشمن با شدت بیشتری بر روی منطقه آتش می‌ریخت. شهید بسطامی که خسته به نظر می‌رسید، ولی لبخند رضایت بر لب داشت اعلام کرد که برادران کار را تعطیل و به عقب باز گردند. در حین بازگشت برادران ناگهان خمپاره‌ای هوا را شکافت و دو تن از برادران را بخون نشاند. برادری فریاد کرد که آمبولانس بیاورید. بچه‌ها زخمی شده اند. آری برادران بسطامی و صفری بخون غلطیده بودند. برادر صفری لحظاتی بعد به شهادت رسید. ترکش خمپاره به چند نقطه از بدن حسین اصابت کرده و خونریزی شدید بود. با اینحال مرتب زمزمه می‌کرد: الحمدالله، الحمدالله، الهی رضا برضائک، تسلیما بقضائک، مطیعا لامرک.

در داخل آمبولانس نیز همین کلمات را تکرار می‌نمود و ابدا شکوه و اظهار ناراحتی نمی‌نمود. گوئی دردی به جان او نبود و سراپا حلاوت و شیرینی بود که به کام او ریخته می‌شد. گویی جریان خونی که از او می‌رفت او را سبکبال‌تر و آماده‌تر برای پرواز به سوی دوست می‌نمود.

زمانی که آمبولانس به پشت خط رسید حسین در حال از هوش رفتن بود. آخرین جملات او استدعا و تقاضای همراه با اصرار از مولا و امامش بود که در این آخرین لحظات جدایی روح از بدن بدیدارش بیاید. می‌گفت: «مهدی جان، مهدی جان الهی که قربانت بروم بیا تا ببینمت.» چندین بار این جمله را تکرار کرد و دیگر خاموش شد.

بلافاصله او را به آمبولانس دیگری انتقال دادند تا به بیمارستان پشت خط رسانده شود. شدت خونریزی به حدی بود که از این پس حسین کمتر لب به سخن گشود تنها لبهایش بهم می‌خورد، ولی چیزی شنیده نمی‌شد. گویا سراپا محو و مات معشوق گشته بود.

براستی کلمات حقیرتر و نارساتر از آنند که توان به تصویر کشیدن این چنین صحنه‌هایی را داشته باشند. باید حاضر بود و ناظر، تا بتوان این لحظات را درک کرد. حقیقت و عظمت این لحظات ملکوتی را تنها عاشق می‌داند و معشوق.

شهید بزرگوار حاج غلامحسین بسطامی در ۲۱ رمضان سال ۱۳۶۱ سالروز شهادت مولای متقیان امیرالمومنین علی (ع) در عملیات رمضان مجروح و یکسال بعد در سالروز تولد این امام بزرگوار، یعنی ۱۳ رجب (۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۲) به آنچه همواره آرزویش بود نائل و به مقام شهادت و نظاره وجه الله رسید.

زندگی نامه سردار شهید حاج «غلامحسین بسطامی»

زندگی نامه سردار شهید حاج «غلامحسین بسطامی»

زندگی نامه سردار شهید حاج «غلامحسین بسطامی»

زندگی نامه سردار شهید حاج «غلامحسین بسطامی»

زندگی نامه سردار شهید حاج «غلامحسین بسطامی»

زندگی نامه سردار شهید حاج «غلامحسین بسطامی»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها