به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، شهادت رئیسعلی دلواری، پس از هجوم ناجوانمردانه و گسترده ارتش بریتانیا به سواحل جنوبی ایران در خلیجفارس و بندر بوشهر که با پیشرفتهترین سلاح مخرب اعم از ناوهای جنگی و توپ و تیربار انجام گرفت، اتفاق افتاد که تنها عدهای جوان پاکباز، مؤمن و وطنپرست تنگستانی با تفنگهای بسیار ابتدایی فارغ از حکومت مرکزی قاجار (که در آن روزگار تحت نفوذ فراماسونهای انگلیسی قرار داشت) در مقابل ارتش متجاوز ایستادگی کردند.
روایات و تصاویر و اسنادی که از دلاوران تنگستان و قیام ضداستعماریشان به رهبری رئیسعلی دلواری علیه اشغالگران انگلیسی برجای مانده است، از جهادی نابرابر در برابر قشون تا دندان مسلح و ناوهای جنگی انگلیس برای دفاع از دین و وطن و مردم حکایت دارد.
حکایت دلیران تنگستان دو مقطع از تاریخ این سرزمین را دربر میگیرد. دو مقطعی که نیروهای نظامی استعمار به سرکردگی انگلستان، خاک ما را پس از رنگین ساختن به خون جوانان وطن، درنوردیدند و لگدکوب چکمهپوشان خود ساختند. یکی در سال ۱۸۵۶ میلادی و در دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار و صدارت میرزا آقاخان نوری که به مقاومت احمد تنگستانی و یارانش انجامید.
نکته قابل توجه تاریخی این است، در همان زمان که شاه قاجار و صدراعظم فراماسونش به همراه کابینه به اصطلاح متجدد و روشنفکرش درصدد واگذاری امتیازاتی به متجاوزین و کوتاه آمدن در مقابل آنها بودند، بنا به نوشته عباس امانت در کتاب «قبله عالم»، متجاوز از ۳۰ تن از علمای عظام شیعه از یازده ولایت ایران، تصمیم گرفتند تا هریک ۱۰ تا ۲۰ هزار سرباز را از ناحیه خود به خدمت گیرند تا از خاک اسلام در برابر کفار دفاع نمایند. امانت در بخشی دیگر از کتابش اشاره دارد:
«...، اما آنچه شاه زیر نفوذ صدراعظمش پیشنهاد میکرد، چیزی در حکم تن در دادن به تحتالحمایگی انگلستان بود!»
نبرد همیشگی مراجع شیعه علیه استعمار
دیگر بار در زمان جنگ جهانی اول بود که نیروهای بریتانیا برای اشغال ایران به خاک ما هجوم آوردند. این در حالی بود که پیش از آن، قراردادهای خفتباری که میخواستند با همکاری به اصطلاح متجددین روشنفکر و شاهان بیکفایت به این ملت تحمیل کنند (همچون؛ قرارداد رویتر، رژِی، قرارداد ۱۹۱۹ و...) هریک با حضور مراجع عظام شیعه و مقلدانشان به بنبست خورده بود. اما اینبار نیز همان شیعیان مبارز و علمای آنها در برابر متجاوزین خارجی مقاومت کردند که در میان آنها، نامهایی مانند رئیسعلی دلواری، خالو حسین دشتی، سید محمدرضا کازرونی، شیخ حسین چاکوتایی و... بر تارک زرین صفحات تاریخ ما همچنان میدرخشد.
نکته قابل ذکر این است متاسفانه باز هم در اغلب عرصههایی که ذکر شد، آنکه همراه اشغالگران و استعمارگران بود و به نام ایرانی، علیه منافع ملت و کشورش حرکت کرد، دستهای از به اصطلاح شبهروشنفکران و متجددین بودند که در تاریخ معاصر ما، عنوان ملیگرا را هم یدک میکشند. بایستی به تاریخ مراجعه کرد و بدون تعصب به مطالعه آن نشست.
در تاریخ آمده است، دلیران تنگستان که با دست تقریبا خالی و بدون پشتیبانی دولت مرکزی در برابر ارتش تا دندان مسلح انگلستان مقاومت میکردند، چون در جنگ مابین تنگستانیها و انگلیسیها برای دفاع از خاک ایران، در کمال حیرت و شگفتی، دولت مرکزی اعلام بیطرفی کرده بود! اما طرفه آنکه حتی بنا به درخواست کنسول انگلیس (ماژور هوور) از والی فارس، دولت مرکزی هم در سرکوب آنها مشارکت ورزید!
مصدق و مشارکت در سرکوب تنگستانیها
شاید موجب تعجب برخی باشد که والی فارس در آن زمان «مصدقالسلطنه» یا همان دکتر محمد مصدق بود که خودش در این مورد در مجلس دوره چهاردهم چنین توضیح داده است:
«...بنده مامورین خوب از انگلستان دیدهام. من مامورین بسیار شریف و وطندوست از انگلستان دیدهام. من مذاکراتی در شیراز و تهران با اینها دارم. یک روز ماژور هوور، قنسول انگلیس آمد و به من گفت: ما حکم دادهایم تنگستانیها را تنبیه بکنند... گفتم شما پلیس جنوب را مامور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده میشود. تنگستانیها اگر شرارت میکنند، من تصدیق میکنم. اگر بعضی از آنها راهزنی میکنند، من تصدیق دارم. اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند، آنها جزو شهداء وطنپرست میشوند و من راضی نیستم. ولی اگر من والی هستم، آنها را تنبیه کنم، به وظیفه خودم عمل کردهام و کار صحیحی کردهام. گفت توضیحات شما، مرا قانع کرد، شما کار خودتان را بکنید. من از شما تشکر میکنم. بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هوور آمد از من تشکر کرد...»! ۱
همکاری مصدقالسلطنه با پلیس جنوب و تجهیز قوای دولتی در سرکوبی دلیران تنگستان و دشتستان، سبب شد، سفارت انگلیس از نخستوزیر جدید بخواهد که مصدق را در سمت والی فارس باقی نگه دارد. عین نامه چنین است:
«...سفارت انگلیس، ۴ نوامبر ۱۹۲۰ میلادی
پس از استعلام از صحت مزاج، تقدیم ارادت، زحمت میدهد از قرار تلگرافی که قنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کردند، آقای مصدقالسلطنه از سقوط کابینه قبلی و تشکیل کابینه جدید، قدری مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازمه، همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننمایند و گویا خیال استعفا دارند. از قرار راپرتهایی که از قنسول انگلیس در شیراز میرسد، حکومت معظمله در شیراز خیلی رضایتبخش بوده. اگر حضرت اشرف صلاح بدانند، بد نیست که دوستانه تلگرامی به معزیالیه مخابره فرموده، خواهش کنید که به حکومت خود باقی بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شوکت مستدام.
مستر نرمان...» ۲
مثلت استعمار و فراماسونها و شبهروشنفکران برای انهدام ایران
تاریخ حکایت از آن دارد که استعمار برای فروپاشی و انهدام ایران با تمام قدرت از عوامل سازمانهای فراماسونری خود استفاده کرد، از کسانی که ظاهرا تابعیت ایران را یدک میکشیدند، چه در قضیه جنگهای ایران و روس و بسته شدن قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان، چه در واگذاری همه منابع روزمینی و زیرزمینی این کشور تحت عنوان امتیاز رویتر، چه در ماجرای تنباکو و لاتاری و... که همیشه، واسطهها را از اهالی همین مملکت برمیگزیدند و خود در سایه قرار میگرفتند.
امپراتوری بریتانیا و عمالش (که درواقع توسط کانونهای جهان وطن صهیونی هدایت شده و میشوند)، هنگامی که تلاش ملت ایران را برای برپایی عدالتخانه جدی دیدند، به کمک همان عوامل فراماسونی، برخی را به درون سفارت انگلیس کشاندند تا مشروطهشان را از دیگ پلوی سفارت بیرون آورند و هنگامی که از مشروطه هم طرفی نبستند و نتوانستند مردم ایران را از ایدئولوژی رهاییبخششان، دور ساخته و با ظواهری همچون تجدد و تمدن بفریبند از در دیکتاتوری منّور درآمدند و باز هم به یاری عناصر ماسونی همچون محمدعلی فروغی، رضاخان میرپنج را علم کردند تا با سرکوب مستقیم، از ملت نسق بگیرد و هویت آنها را مسخ نمایند.
اما آنچه بیش از هر موضوعی مدنظرشان بود، تغییر در رفتار و سبک زندگی مردم ایران بود چنانکه رئیسعلی خطاب به واسموس آلمانی گلایه میکند:
«.. فرنگیها آمدند... آمدند که ما میخواهیم تمدن تازه را رواج بدهیم. حالا از نکبت این تمدن، خیانت، نفاق، دشمنی، برادرکشی و جیرهخواری محشر کرده. دیگر داخل خانهها هم ریشه دوانده، بدتر هم میشود...»
مسبوق به سابقه است که در تمام تهاجمات امپراتوری بریتانیا به عزت و شوکت و استقلال ملل آزادیخواه از جمله ایران، همواره طراحان و برنامهریزان و فرماندهان انگلیسی خود را پشت ایرانیها یا اهالی دیگر ملل مستعمره پنهان ساختهاند.
وقتی انگلیسی پشت مزدوران دیگر ملتها پنهان میشود
متجاوزین انگلیسی برای قتل و غارت ملت ایران از جمله مردم بوشهر در جریان جنگ جهانی اول، سربازان هندی را به میدان کشاندند، تا ایرانیها به دست آنها کشته شوند، به دست هندیها به حقوق سیاسی و اجتماعیشان تجاوز شود. در عین حال سرباز هندی هم به دست ایرانیها کشته شود و دوباره به کشتن ایرانی وادار گردد و به این ترتیب در میان دو قوم شرقی همسایه تخم کین بپراکند که بنا به یک قول قدیمی، ز هر طرف کشته شود، سود استعمار است.
اینک نیز پس از حدود ۱۲۰ سال باز هم انگلیسیها و عناصر صهیونیست، از فریبخوردگان ملتها و کشورها بهعنوان مزدور استفاده کرده و خود را پشتسر آنها پنهان میسازند. در تمامی اغتشاشات و آشوبهای این سالها در ایران به وضوح شاهد بودیم چگونه برخی جوانان را به سودای زرق و برقهای فریبنده وادار کردند تا علیه ملت و سرزمین مادری و دین و هویت و فرهنگ خود اقدام کرده و بهعنوان مزدوران تهاجم نوین استعمار به ایران و ایرانی، باز هم عوامل و چهرههای اصلی استعمار را پنهان کنند.
مانند همان صحنه نبرد واپسین رئیسعلی دلواری، همان صحنهای که رئیسعلی با تأسف، هندیهایی را نظاره میکرد که ناخواسته پیشقراول ارتش متجاوز قرار گرفته، جلو میآمدند و مورد اصابت گلوله قرار میگرفتند.
صحنهای که رئیسعلی با به زمین افتادن هر سرباز هندی، آه و افسوس از نهادش بلند میشد و آرزو داشت با دشمن اصلی یعنی افسران انگلیسی مواجه شود که در واقع هندیها را وادار به جنگ و کشته شدن برای امیال و مقاصد و اهداف خود نموده بودند.
از همین روی با تمام خشم از این همه رذالت و دنائت، از پشت سنگرش بیرون آمد، خودش را در برابر تیر مستقیم قرار داد و از ته دل فریاد زد و با همان جمله معروفش، افسر انگلیسی را به هماوردی خواند که: «آهای انگلیسی! تو با من طرفی. بیا بیرون لعنتی...»
منبع: کیهان
انتهای پیام/ ۱۳۴