زندگینامه سردار شهید «مرتضی رئیسی»

سردار «مرتضی رئیسی» ۵ تیر سال ۱۳۴۵ در گرگان به دنیا آمد و ۲۵ شهریور ۱۳۶۸ در حین اعزام با وسیله‌ی نقلیه سپاه به اتفاق همسر در جاده اراک به بروجرد تصادف و به لقای معبود رسیدند.
کد خبر: ۶۱۶۶۲۵
تاریخ انتشار: ۲۸ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۱ - 19September 2023

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از گرگان، «مرتضی رئیسی» در پنجم تیر سال ۱۳۴۵ در گرگان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت در زادگاهش گذراند. در سال ۱۳۶۰ عضو سپاه شد. پس از گذراندن چند دوره و به خاطر داشتن هوش بالا به سمت جانشین فنی مهندسی لشکر منصوب شد. وی ۶۸ ماه در جبهه بود و سرانجام در ۲۵ شهریور ۱۳۶۸ در حین اعزام با وسیله‌ی نقلیه سپاه به اتفاق همسر در جاده اراک به بروجرد تصادف کرد و به لقای معبود رسیدند.

مادر شهید ریئسی می‌گوید: مرتضی در ۱۵ سالگی قصد رفتن به جبهه را داشت. پدرش کاروان به مکه می‌برد و من سرپرست خانواده بودم، مرتضی به من گفت: مادر جان می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم: چرا زمانی که پدرت بود از او اجازه نگرفتی، من به تو اجازه نمی‌دهم، چون تو پیش من امانتی.

یک شب قلم و کاغذی را در دست داشت به من گفت به من امضاء بده به او گفتم به تو اجازه نمی‌دهم. شب هنگامی که من خواب بودم انگشت مرا خودکاری کرد و می‌خواست اثر انگشتم را روز کاغذ بگذارد که من بیدار شدم و به او گفتم تو قصد این را داری که امضاء تقلبی از من بگیری. من فردا به سپاه می‌آیم و موضوع را با آن‌ها در میان می‌گذارم و مرتضی گفت مادرم به آنجا نیا و آبرویم را حفظ کن. آن شب تا صبح نخوابید و در خانه راه می‌رفت و صبح به او گفتم قلم و کاغذ را بیاور تا امضاء کنم بسیار شادمان شد و در پوست خود نمی‌گنجید.

نامه‌های باقی مانده از شهید رئیسی:

بسمه تعالی

زهرا،‌ ای دختر عزیزم،‌ ای قلب پر محبت من؛ تو برای من سرمایه بزرگی هستی. وقتی که تو را می‌نمببینم ناراحت هستم و تو‌ای کبوتر زیبا و قشنگ من وقتی تو در جلوی من راه می‌روی به من احساس غرور دست می‌دهد و به خودم می‌بالم و افتخار می‌کنم و خدای بزرگ را شکر می‌گویم و به خدا عرض می‌کنم: من فقط به احترام حضرت زهرا و به احترام رسول گرامی و امیرالمومنین نامت را زهرا گذاشتم و همیشه سعی می‌کردم شما را راضی نگه دارم و تو را خوشحال می‌کردم.

خدایا به مظلومیت حضرت زهرا دختر مرا به من و خانواده‌ام ببخش و او را حفظ کن و به راه راست هدایت کن و عاقبتش راهم ختم به خیر کن. کسی که دوستار همیشگی توست. «پدرت مرتضی رئیسی»

به تو اجازه نمي دهم چون تو پيش من امانتي

محضر همسر محترم سلام عليکم

امید است در ظل توجهات ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف از جمیع بلیات و مصائب روزگار محفوظ و در مقابل همه آن‌ها صبر و استقامت لازم را از خود نشان دهید. خدیجه جان یگانه آرزویم از خداوند منان این است که بتوانیم با هم از این مزرعه الهی بهترین و بیشترین بهره را ببریم و بتوانیم در روز میعاد یعنی روز رسیدگی اعمال بشریت، یعنی روز غداً حساب بلا عمل، در محضر الله و مقربین خداوند بزرگ که همان پیامبران و امامان و شهیدان راه خدا هستند رو سیاه نباشیم که در این مزرعه الهی بهترین یاران خدا مثل سرور شهیدان امام حسین سلام الله و زینب سلام الله و دیگر امامان و پیامبران که جان خود را فدا نموده اند تا انسان‌ها بتوانند با اتخاذ این راه به سعادت و کمال برسند.

خدیجه؛ همسر عزیزم امروز روزی است که ما قدرت و توانائی کار و تلاش در راه خداوند بزرگ را داریم و فردا که گذشت دیگر دیر شده است. من ارزشی در خدمت عاجزانه می‌بینم که دعایم نمائید تا بتوانم وظایف خطیر الهی را در این هجرت و جهاد فی سبیل الله انجام دهم و صبر و استقامت لازم را از خود نشان دهم و تا بتوانم رضای الله را حاصل و پایان مرگم شهادت در راه او باشد. آمین یا رب العالمین.

پس از تقدیم عرض سلام به محضر شما امیدوارم که به یاری خدا خوب و خوش باشید و اگر از احوالات اینجانب همسر خود مرتضی رئیسی را خواسته باشید به یاری خداخوب هستم. می‌بخشید که در این مدت برای شما نامه نداده ام، چون اگر حقیقت را بخواهید حالش را نداشتم ان‌شاءالله که می‌بخشید ولی در عوض تلفن هر روز یا یک روز در میان می‌زدم در این مدتی که از مرخصی آمده ام کار‌های زیادی داشته‌ام یکی از آن کار‌ها این بوده است که با فرماندهان لشکر مهران رفته ایم برای سرکشی وبازدید خط؛ وقتی به مهران رسیدیم به ما خبر داده اند که فردا عراق می‌خواد از این محور حمله کند، به قدری خوشحال شدم که دیگر حد نداشت. به خط رفتیم هر چه منتظر مانده‌ایم نیامدند و بعد از سه روز بازدید از خط‌ها برگشتم به اهواز. شهادت دو سه نفر از دوستانم که ازفرماندهان تیپ بوده‌اند را به محضر شما تسلیت عرض می‌کنم.

بچه در چه حال می‌باشد ان‌شاءالله که شما را اذیت نمی‌کند و درس خودت راهم می‌خوانی که در نامه بعدی از بچه ام برایم بگو، خیلی دوستش دارم. درس‌های خودت را هم بخوان که چه قبول شدی و چه نشدی امسال دیگر آخرین سال تحصیل حضرت عالی می‌باشد. دیگر در رابطه با حجاب سفارش نمی‌کنم خیلی مواظب خودت باش همانطوری که چادر سر می‌کنی مواظب باش وقتی چادر را جابجا می‌کنی مو‌های سرت مشخص نشود. حتماً کار کمتر کن، چیز‌های سنگین بلند نکن، راه بیش از خد نرو، شوخی زیاد نکن مخصوصاً در این ایام مبارک رمضان که روزه دارید. کمی دعا کن، برای بچه ما دعا کن. دیگر بیش از حد مزاحم نمی‌شوم و شما و دیگران را به خدای بزرگ می‌سپارم التماس دعا دارم.

برای پدر و مادر سلام می‌رسانم. برای پدر ومادر شما سلام می‌رسانم برای حوریه و خورشید و سکینه سلام می‌رسانم برای کلیه فامیلان و آشنایان سلام می‌رسانم.

در ضمن امضای خودم را عوض نموده ام.

خواهی که جهان در اقبال اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
من که در سن جوانی زه جانم سیر شدم صورتم گرچه جوان است ولی پیر شدم

«همسرت مرتضی رئیسی»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها