به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، کتاب «یاران دبیرستان» مجموعه خاطراتی از شهدای دبیرستان سپاه تهران معروف به «مکتب امام صادق» است که به نویسندگی داود عطائی کچویی و علیرضا اشتری توسط نشر مرز و بوم روانه کتابفروشیها شده است. این کتاب عرض ارادتی به ۱۰۱ شهید دبیرستان سپاه است؛ دبیرستانی که روزگاری در محل لانه جاسوسی سابق آمریکا آغاز به کار کرد.
آنچه در ادامه میخوانید بخش اول از نشستی است که با حضور داوود عطایی؛ محقق و نویسنده کتاب، قاسم امینی؛ مجری طرح، حبیبالله مهرجو؛ نماینده نشر مرزوبوم، سعید عابدی؛ از دانشآموختگان دوره چهارم دبیرستان و سیدرضا صاحبی از دانش آموختگان دوره اول دبیرستان برگزار شد.
درباره روند جمعآوری و شکلگیری کتاب توضیح یدهید.
قاسم امینی: در خصوص کتاب «یاران دبیرستان» باید عرض کنم، هر چند اولین کتاب جامع از یکصد شهید دبیرستان سپاه تهران در یک جلد است، اما اولین اثر مکتوب از شهدای دبیرستان نیست.
اولین کتابها در زمان شهادت چند شهید عزیز از شهدای مکتب امام صادق علیهالسلام و با تلاش خانواده معزز شهید در همان ایام شهادت ایشان به طور محدود چاپ و منتشر شد که شامل مختصری زندگینامه و نامهها و عکسها و وصیتنامه هر شهید بود که برخی به صورت کتابچه رنگی و بعضی به صورت دفترچههای سیاه و سفید تکثیر میشد. از جمله مواردی که میشود نام برد: کتابچههای مربوط به شهید محمدرضا هیزمی، علیرضا راهدان، شهید محمدرضا قاسمی، شهید سید جعفر گلپایگانی، شهید احمد حاج بابایی، شهید علیرضا مصری، شهید بهزاد شفق، شهیدان مداح و ...
برخی از خانوادهها در همان ایام شهادت وصیتنامه شهید یا نسخه تایپ شده و یا بازنویسی شده آن با خط خوش را تکثیر و توزیع کرده اند مثل شهید محمد کیان ارثی، شهید سید محسن اخوان و ... در سالهای پس از دفاع مقدس کتاب «پسری شبیه پدر» درباره شهید محمد سپهری فرزند شهید حاج ابوالقاسم توسط خانواده شهیدان سپهری و کتاب زندگینامه شهید سید عباس ظهیری توسط خانواده شهید تهیه و منتشر شده است. همچنین کتاب «مثل شکوفههای بهار» که زندگینامه حاجیه خانم هما قربانی همسر شهید حاج محمدحسن و مادر شهید علیاکبر و جانباز آزاده علیرضا نوری اعتماد است چاپ و منتشر شده است.
با زحمت چند تن از دوستان از جمله زنده یاد احد گودرزیانی یادنامهای مختصر از شهدای برخی دورهها تهیه و در همان ایام مدرسه منتشر شد. در برخی سایتهای مساجد و هیئات و دانشکدهها هم به زندگینامه و وصیتنامه برخی شهدا از جمله شهید جاویدالاثر حمید، ولی زاده و شهید سید محسن ضابطی و... پرداخته شده و برخی خانوادهها هم از جمله شهید قاسم سرخهای یک سایت به نام شهید فعال است و حتما مواردی دیگری هم بوده و هست که الان حضور ذهن ندارم و یا مطلع نیستم.
شهید محمدحسین محمدخانی هم از دانشآموختگان دبیرستان بودند.
در خصوص شهید محمدحسین محمدخانی چند کتاب منتشر شده، «قصه دلبری» که درباره شهید است از زبان همسرشان روایت میشود و کتاب «عمار حلب»، از سلسله کتابهای مربوط به شهدای مدافع حرم که منتشر شده است و امیدواریم بتوانیم با توجه به مطالبه مکرر رهبر معظم انقلاب مبنی بر صد برابری شدن آثار در خصوص شهیدان، با پشتیبانی مراکز فرهنگی از جمله مرکز انتشارات آثار دفاع مقدس، در خصوص تمام یکصد شهید بزرگوار مکتب امام صادق علیهالسلام، حداقل یک کتاب منتشر شود.
به جز این کتاب چه کارهای دیگری برای این یکصد شهید انجام شده است؟
در ده سال اخیر و در واقع بعداز یادواره سال ۱۳۹۲ و مراسمهایی که پس از آن در بهشت زهرا سلاماللهعلیها برگزار شد و مورد توجه خبرگزاریها قرار گرفت هم تعداد قابل توجهی از وصیتنامههای یکصد شهید مکتب منتشر شده است.
همچنین وبلاگ یکصد شهید sadshahid.blog.ir به طور اختصاصی به پوشش خبری برنامههای شهدای مکتب میپردازد و به دنبال گسترش فعالیت برای مجموعه شهدای دبیرستانهای سپاه سراسر کشور است. اما بی تردید انتشار زندگینامه و نامههای شهدا و وصیت نامههای ایشان دغدغه همیشگی خانواده و دوستان شهدا بوده و هست.
اما در خصوص کتاب «یاران دبیرستان» باید گفت که احساس نیاز برای تهیه و انتشار یک اثر مکتوب و جامع از یکصد شهید مکتب امام صادق علیهالسلام به ایام تلاش برای برگزاری یادواره ۱۲اردیبهشت۱۳۹۲ برمیگردد؛ یعنی یادواره شهدای مکتب که در محل دبیرستان سپاه تهران یا همان سفارت سابق یا به تعبیر دقیقتر لانه جاسوسی امریکا برگزار شد. چراکه پس از ۳۰ سال از تاسیس دبیرستان سپاه تهران در سال تحصیلی ۶۲-۶۱ با تلاشی ۸ ماهه، همایشی بزرگ و باشکوه با حضور حداکثری خانوادههای معزز یکصد شهید مکتب الصادق علیهالسلام و اساتید و مربیان و دانش آموختگان و همرزمان و همکلاسیهای شهدا در سال تحصیلی ۹۲-۹۱ برگزار شد که توصیف آن در بیان نمیگنجد! و البته گوشهای از تصاویر آن روز با جستجوی کلید واژه «یادواره شهدای مکتب» در عکسهای خبرگزاریها قابل رویت است.
در نیمه دوم سال ۱۳۹۱ که به اتفاق همسرم برای دعوت از خانوادههای شهدا به منازل ایشان میرفتیم، متوجه شدیم که خانواده هر شهید به خصوص مادران معزز شهدا بیقرار شنیدن خاطراتی درباره فرزند شهیدشان هستند که تا آن زمان نشنیدهاند و یا سراغ برخی اسامی را میگرفتند که نام آنها را در نامههای رسیده به شهید یا دفترچه یادداشت او دیده بودند.
برخی هم پس از ۳۰ سال سراغ کسانی را میگرفتند که تنها در ایام تشییع و تدفین شهیدشان آنها را دیده بودند و فرصت گفتوگو پیدا نکرده بودند.
ارتباطی که با خانواده معظم شهدا برقرار شد و بیان خاطراتی که در آن روزها و مراسمهای بعدی از سوی خانوادهها و همرزمان به زبان آمد، آغازی شد بر جمع آوری محتوا برای کتاب یاران دبیرستان.
آقای عطایی به عنوان گردآورنده و یکی از نویسندگان کتاب یاران دبیرستان، این کار چه زمانی و چطور شروع شد تا به مرحله نشر رسید؟
داوود عطایی: بعداز جنگ و پذیرش آتش بس از سوی جمهوری اسلامی ایران که مصادف بود با آغاز سال تحصیلی ۶۸-۱۳۶۷ برادران، ولی یاراحمدی دوره اول مکتب که دانشجو و شاغل در بخش فرهنگی دبیرستان بودند به همراه احد گودرزیانی و محمدحسین دادخواه که دوره سومی بودند و دانشجو و فعال در بخش آموزش نظامی بودند، اقدام به جمع آوری عکس و اسناد مربوط به شهدای مکتب کردند و به مناسبتهای مختلف اقدام به تهیه یک نشریه داخلی کردند و این اقدام شایسته ایشان را میتوان سرآغازی برای رسیدن به کتاب یاران دبیرستان دانست.
یکی از چالشهایی که از آن زمان وجود داشت این بود که بچهها به هیچ عنوان راضی نمیشدند، خاطره بگویند و نسبت به خاطره گویی و مطرح شدن نامشان مقاومت داشتند و از مصاحبه امتناع میکردند. کمکم این دغدغه تبدیل به یک بغض فرو خفته شد، یعنی ما هرچه جلوتر میرفتیم، احساس میکردیم باید یک کاری انجام شود، اما مقدمات کار فراهم نمیشد. از جمله اینکه ما یک تعدادی اسناد و عکس مربوط به مراسمات دبیرستان و شهدا داشتیم و هر کدام از بچههای مکتب هم، در خانه یک آرشیو شخصی داشتند و وقتی به خانهشان میرفتیم با آلبومهای صد تا و دویستتایی عکس مواجه میشدیم.
همچنین یکسری عکس سازمانی، بخش آموزش نظامی دبیرستان از بچهها در طول سال و مراسمات مختلف مثل صبحگاه و کلاس و رژه و اردو و... در اختیار داشت که اکثر آن در حال خاک خوردن بود. گاهی هم که تعدادی از بچههای فعال و علاقهمند به امور فرهنگی، یکدل میشدند تا حرکتی را برای تهیه کتاب شروع کنند، با این سوال که حالا کدام انتشارات حاضر است این کتاب را منتشر کند مواجه و دلسرد و متوقف میشدند.
پس مشکل اصلی عدم جمعآوری خاطرات بود.
این سالها با همان شرایط گذشت و گذشت تا به سال تحصیلی ۹۲-۹۱ رسیدیم و شور و هیجانی که با برگزاری یادواره در خون و رگ بچهها جاری شد و مرا بر آن داشت تا بار دیگر پیش زندهیاد احد گودرزیانی رفتم و گفتم: شما استاد من هستید و شما باعث شدید من روزنامهنگار بشوم، شما جلو بیا و کار را دست بگیر، کار را که شروع کردید، تحقیقات و مصاحبهها به عهده من.
اصلا من دستیار شما، مصاحبهها را انجام میدهم، من سی سال است که روزنامهنگارم، کاری که بلدم مصاحبه کردن است و راحتترین کار برای من مصاحبه کردن است، میرویم و با خانواده شهدا و بچهها صحبت میکنیم، جمعآوری و فیشنویسی که انجام شد، من اثر را میدهم شما، بازنویسی کنید. آقا احد اخلاق خاصی داشت، با خنده به من گفت حالا تو برو و کار را آغاز کن، بعد من میآیم! این من میآیم به جایی رسید که من تقریبا ۴۰۰ مصاحبه انجام دادم.
با بچههای دوره یک، دو، سه، چهار و پنج و همچنین با مسئولان دبیرستان، فرماندهان گروهانها و گردانها و به ویژه خانواده معزز شهدا شامل پدر، مادر، برادر و خواهر. برای جمعآوری اولیه کار یک برآورد شش ماهه داشتیم، اما به خودمان آمدیم و دیدیم که یک سال گذشته است و هنوز در بخش مربوط به شهدای پیشکسوت مکتب یعنی شهدای سالهای ۶۲ تا ۶۴ مطلب و منبع کم داریم.
بچههایی که سال ۶۷ شهید شده بودند مثل مصطفی نمازیفر را هر چند دوره اولی بود من عطایی دوره پنجمی هم که ورودی ۶۵ بودم، دیده بودم و شناخت داشتم، اما نسبت به شهدای قبل از ۶۵ به خصوص عزیزان مان شهید سید محمدحسین خراسانی که سال ۶۲ شهید شده بود و شهدای عملیاتهای خیبر و بدر شامل شهید مهدی صومی و شهید احمد حاجی ابوالفتح، شهید اسماعیل مختارزاده، شهید مهدی غضنفری و شهید محمدرضا ثقفی که سال ۶۳ شهید شده بودند، مطلب و خاطره کم داشتیم! بعداز مشورت با دوستان دست اندر کار کتاب، تصمیم بر این شد که برادر علی اشتری به جمع اضافه شود.
علیرضا اشتری بهعنوان نویسنده دوم به جمع اضافه شدند؟
بله. وجود ایشان به جهات مختلف بسیار مؤثر میتوانست باشد، اول اینکه علیرضا اشتری خودش دانشآموز دوره اول مکتب بود و دوم برادر ایشان شهید حمیدرضا اشتری از شهدای دوره سوم مکتب است و حضورش در واقع نقش نمایندگی از جانب خانواده شهدا میتوانست باشد. سوم اینکه میتوانست مکملی برای من باشد که درک و شناختی از سالهای ۶۱ تا ۶۴ نداشتم و ایشان هم در سالهای حضور من در مکتب نبود و چهارم آنکه ایشان خود نویسنده با سابقهای بودند که بسیار به من کمک میکرد و پنجم آشنایی و ارتباط ایشان با مجموعه انتشارات بود.
با توجه به موارد فوق، ایشان را دعوت کردیم و پیشنهادمان برای همکاری مطرح شد و ایشان فرصتی خواستند برای مطالعه پیش نویس کتاب و بعد از مطالعه اختیار کامل خواستند برای تغییر و اصلاح متون که پذیرفته شد و بدین ترتیب به جمع ما پیوستند؛ لذا در قسمتهای ابتدایی کتاب و در خصوص شهدای دوره اول و دوم، اسم و خاطرات ایشان بیشتر در کتاب مشهود است و در سایر بخشها، راویان کتاب متعددتر هستند.
منبع: ایبنا
انتهای پیام/ 134