به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ارومیه، «مجید جعفری بزرگآباد» در یکم مرداد ۱۳۳۰ در ارومیه مرکز استان آذربایجانغربی به دنیا آمد. وی در سه سالگی دچار بیماری سختی شد، ولی به خواست خدا بعد از مدتی شفا یافت. علیرغم ضعف حاکم بر بدن از هوشِ سرشاری برخوردار بود. در هفت سالگی قرائت قرآن را پیش پدر آموخت. به مسائل مذهبی اهمیت میداد و سعی میکرد در زندگی روزمره آنها را پیاده کند. مجید دوران دبستان را در مدرسه ساعد خواند. همزمان با تحصیل در دبیرستان، فعالیتهای فرهنگی، ورزشی و سیاسی خود را در مساجد میرزاحسینآقا، میدان و سردار ارومیه، همراه با شرکت در نماز جماعت و جلسات قرآن انجام میداد. دیپلم ریاضی فیزیک را در دبیرستان ابنسینا اخذ کرد و در سال ۱۳۵۰ به علت فعالیتهای سیاسی پشت کنکور ماند.
در سال ۱۳۵۱ در رشته فیزیک دانشگاه جندی شاهپور اهواز قبول شد. مجید همچنان به مبارزات خود بر علیه رژیم طاغوت ادامه داد و مرتب در بین شهرهای کرمانشاه، تبریز، تهران، اهواز و ارومیه در رفت و آمد بود. در منزل جلساتی را با دوستان میگذاشت و به پیامهای امام خمینی (ره) گوش داده و اعلامیههای ایشان را مخفیانه پخش میکردند. به همین علت، پدر مبارزه دانشجویی لقب گرفت و همه دانشجویان مبارز و آگاه، از او به عنوان معلم خود یاد میکردند. مجید جزو دانشجویان فعال تشکلهای مذهبی دانشگاه اهواز بود؛ او به طور مخفیانه در خارج از کشور به دیدار امام (ره) رفتهبود و زیر نظر شهید دکتر چمران در کشور لبنان آموزشهای چریکی را گذرانده و به تعدادی از فعالان انقلابی در داخل کشورآموزشدادهبود.
وی در بین بچهها فردی شاخص بود. به واسطه هنر مدیریتی، روی جوانان و نوجوانان موثر بوده و محبوبیت داشت. صبر و حوصله زیاد، اخلاق حسنه، شوخطبعی، سرسختی در تمرینات ورزشی و نظم و انضباط در برنامهها باعث شدهبود؛ بچهها به ایشان علاقمند شده و او را همراهی کنند. مادرش نقل میکند: «مجید گاهی دوستانش را به خانه میآورد؛ هرگز ندیدم نماز نخوانده غذا بخورند... کمی که بزرگتر شد به یک شناخت و معرفت کلی رسید و یک چیز برایش مسلم شد که هدف رژیم سلطنتی قطع ریشه اسلام است».
در سال ۱۳۵۵ توسط ساواک دستگیر شد و پس از تحمل شکنجههای فراوان در دادگاه نظامی اهواز به حبس ابد و بعدها به ۵ سال حبس محکوم شد. مجید هر چند در زندان بود، اما برخی حرکتها را در بیرون از زندان هدایت میکرد و ساواک برای جلوگیری از این کار، او را به زندان تبریز فرستاد.
در زندان شکنجههای فراوانی کشید به طوری که بعد از آزادی تا مدتها زانوهایش یارای حرکت نداشت. اولین بار نامهای از زندان به خانواده فرستاد که نوشته بود: «من به خاطر حق و عدالت نتوانستهام در کنار شما باشم و اجر اینها با خداست؛ چرا که سروکار و آخرتمان با خداست» مبادا به این از خدا بیخبران به خاطر آزادی من التماس کنید. در ملاقات با خانواده در زندان تبریز گفتهبود: «به زودی انقلاب اسلامی به پیروزی خواهد رسید». مادر شهید معتقد است: «مجید اگر اطلاعات را فاش میکرد؛ ساواک قادر به شناسایی و دستگیری عده زیادی از مبارزان دانشگاه و مسجد میشد، اما دهان مجید به گفتن نام هیچ مبارزی باز نشد و هیچ شکنجهای نتوانست قفل دهان مجید را باز کند. او بعدها در مورد شکنجه به مادرش گفت: توی زندان ساواک با کابل مرا زدند و گفتند تو نوشته بودی شاه ملعون؟».
سرانجام با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و بازگشایی دربهای زندان توسط مردم، مجید نیز بعد از تحمل ۳۲ ماه حبس آزاد شد و سریعاً مدیریت راهپیماییها را در ارومیه به همراه شهیدآقامهدی باکری به عهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب به سازماندهی امور زندانها در استان آذربایجانغربی پرداخت و سپس به همراه مهدی باکری مدتی در سپاه ارومیه مشغول خدمت شد. مجید، چون در اهواز دانشجو بود و فعالیت سیاسی کردهبود؛ بعد از مدتی برای ادامه تحصیل و ادامه فعالیتهای انقلابیش، به اهواز برگشت و عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان خوزستان شد.
در رفت و آمدهایی که خانواده به اهواز داشتند از زندگی ساده او در آنجا نقل و قولهایی دارند. مادرش میگوید: «روزی مجید از اهواز زنگ زد، ماه رمضان بود و من برای افطار کوفته درست کردهبودم. گفتم مجید کاش اینجا بودی و از آن میخوردی. گفت من با یک خرما افطار میکنم و به غذاهای این دنیای فانی دل نبستهام». از روی علاقهای که مجید از دوران دبیرستان برای کمک به مردم محروم داشت؛ وسایلی که برای او از طرف خانواده فرستاده میشد. در بین محرومین اهواز تقسیم میکرد. مهر ۱۳۵۹ به اصرار خانواده با طیبه آقایاری قرهباغ ازدواج کرد و بعد از مراسم ساده عقدخوانی در دفترخانه، راهی جبهه شد. ایشان خیلی متواضع بود و تاکید خاصی به اقامه نماز، روزه و حجاب داشت. همیشه به فکر محرومین جامعه بود و به آنها مساعدت میکرد.
مجید با شروع جنگ تحمیلی وارد عملیاتها شد و بارها برای سرکوبی نیروهای دشمن طرح و برنامه ارائه داد و با ابتکار ایشان در یک درگیری، ارتش عراق در منطقه حمیدیه چندین کیلومتر عقبنشینی کرد. با توجه به کمبود نیرو، مجید به سازماندهی نیروهای جوان و تشویق آنان برای مقابله با دشمن پرداخت که شهید حسین فهمیده نیز از جمله آنها بود. او سرپرست تعاون و مسئول واحد تدارکات سپاه پاسداران استان خوزستان بود و تدارکات رزمندگان جبههها را به آنها میرساند. در مقدمات آزادسازی شهر سوسنگرد (۲۶ آبان ۱۳۵۹) از محاصره ارتش عراق شرکت کرد؛ مثل اینکه به او الهام شدهبود که در دو سه روز آینده شهید خواهد شد. برای همین از همه حلالیت طلبید. او برای تهیه مهمات و سایر مایحتاج رزمندگان اسلام عازم تهران بود که در منطقه دزفول به علت اصابت ترکش، سرانجام پس از یک ماه و نوزده روز از آغاز جنگ تحمیلی در نوزدهم آبان ۱۳۵۹ به خیل عظیم شهدا پیوست. پیکر پاک این شهید با حضور جمع کثیری از مردم تهران و مسئولین وقت سپاه و با حضور علی شمخانی و محسن رضایی در تهران تشییع و سپس به ارومیه منتقل و در باغ رضوان ارومیه به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/