به گزارش دفاعپرس از رشت، سردار شهید «احمدرضا مظلومی» در سال ۱۳۴۲ رودپشت خشکبیجار از توابع شهر رشت که در ۳۵ کیلومتری این شهرستان واقع شده است چشم به عالم فانی گشود و در دامان پدر و مادری دلسوز و مذهبی رشد کرد و از همان اوایل طفولیت که نمازخواندن را آغاز کرده بود صفات برجستهای همواره وی را نسبت به سایر بچههای هم سن و سالش متمایز میساخت و به همین خاطر مردم محله از همان کودکی به او علاقهمند بودند.
او در سال ۱۳۴۸ توسط پدر و مادرش جهت کسب علم و دانش و معرفت به دنیای علم و دانش روی آورد و در دبستان روستای نوده شروع به تحصیل کرد و در سال ۱۳۵۲ دوران ابتدایی مدرسه را با موفقیت به پایان برد و از بهترین دانشآموزان این دبستان محسوب میشد.
او در سال ۱۳۵۳ وارد مدرسه راهنمایی تحصیلی شهید چمران رشت شد و پس از سه سال این دوره را به اتمام رسانید و در سال ۱۳۵۶ جهت ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان وارد دبیرستان علوی شهرستان گردید.
در اوایل تحصیل دوران دبیرستان او بود که انفجار قرن یعنی همان زبانههای انقلاب اسلامی با شعلههای تابناکش در دل ظریف و پر تپش وی رخنه کرد و گرمی و طراوت آن تمامی وجودش را مسخر ساخت بطوریکه در آن روزهای نبرد انقلابی و اسلامی که سفیر گلولههای دشمن سینه هر آزادیخواهی را نشانه میرفت او خودش را شناخت و به ارزش والای انسانیت پی برد و چگونه زیستن و چگونه مردن را آموخت.
با پیروزی ملت ستمدیده ایران اسلامی بر دستگاه جور و ستمشاهی نظام سرسپرده پهلوی در روز ۲۲ بهمنماه سال ۱۳۵۷ که پانزده بهار از زندگی شهید میگذشت، فعالیتهای چشمگیری را در انجمن اسلامی شهید مطهری رودپشت شروع کرد و با کمک دیگر برادران محل به آموزش و پرورش بچههای دانشآموز و آگاه نمودن آنها به مسائل مذهبی و سیاسی سعی و تلاش فراوانی را آغاز کرد.
رفتار و بینش سیاسی و مذهبی شهید بر اثر مطالعه مداوم خصوصاً مطالعه کتابهای شهید مطهری به حدی بود که هم دوستان وی در انجمن، مدرسه و محل از او تاسی و الهام میگرفتند.
شهید مظلومی بالاخره در سال ۶۰ به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد بازرگانی نائل آمد و بلافاصله در همین سال برای گستردهتر نمودن فعالیتهایش جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب وارد این نهاد مردمی شد و بعد از چهار ماه آموزش در پادگان المهدی مرزنآباد چالوس بهعنوان مسئول آمار ستاد منطقه ۳ که آن روز در چالوس مستقر بود مشغول به کار شد؛ ولی ازآنجائیکه علاقه بیش از حد وی به ادامه تحصیل و کسب دانش افزونتر و در کنار هم قراردادن تخصص و ایمان و تقوی و خدمتگزاری هر چه بیشتر و مهمتر برای انقلاب شکوهمند اسلامی در آزمون ورودی دانشکده تربیت مربی سپاه شرکت کرد و در رشته کارشناسی ارشد رشته علوم قرآنی پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل وارد شهر خون و قیام قم گردید و به تحصیل علوم پرداخت.
او در کنار تحصیل لحظهای از جنگ تحمیلی و نیز جنگ داخلی در کردستان غافل نبود و هر چند وقت مأموریتهایی را بهسوی آوردگاههای نبرد گرفته و بهسوی تجلی گاههای حق میشتافت و در بعضی از مأموریتها بهعنوان رزمنده و بعضی مواقع هم بهعنوان معلم دروس اخلاق در میان رزمندگان به تعلیموتعلم رزمندگان میپرداخت.
اکثر مأموریتهای شهید بهسوی کردستان بود؛ زیرا او فکر میکرد که در آنجا بهتر میتواند به تبلیغ و نشر فرهنگ غنی اسلام در میان مردم مستضعف بپردازد؛ ازاینرو برای مردم کرد نوری بود که دل تاریک آنان را روشن میکرد.
او در نامهای خطاب به خانوادهاش چنین مینویسد:
ای عزیزان اگرچه من از شما دورم ولی دل در آنجاست. این را بدانید که هرگز دل از آنجا برنداشته و نمیتوانم دل بکنم؛ زیرا من تنها کسی که موردعلاقهام و باعث آرامش قلبم و موجب برکات زیادی برایم بود هنوز در آنجا مییابم، من چگونه میتوانم آن همه محبتهای همسرم را که در زندگی کوتاه نسبت به من کرده جبران نمایم.
تنها چیزی که باعث میشود که او از من راضی شود ارتباط قوی با شما عزیزان و توجه به شماست. اگر این نباشد آن حاکم قلبم، دورکننده غمهایم، تنها یار و یاورم در غربت، حافظ اسرارم، سامح رازهایم از من راضی نخواهد بود. من چگونه میتوانم او را نادیده بگیرم و فراموشش نمایم؛ زیرا تمام لحظات زندگی در خاطرم است و جلوی چشمهایم به رژه میروند.
اگر اکنون میتوانم زنده بمانم اول به عنایت و توجه خداوند و سپس به عشق و دوستی اوست که تمام وجودم سرشار گشته و بر قلبم چه میگذرد، قلبی که رازهای تلخ بسیار دارد؛ ولی تاکنون به کسی نگفته است تنها خداست که در رازونیاز با او همه رازهایم را گفته و تنها او دلداری دهنده برایم میباشد.
خدایا آنچنان نیرویی و قلبی عنایت کن تا در مقابل معصیتهای عظیم طاقت آورده و صبر پیشه نمایم. تا بهوسیله صبرکردن بر مصائب مقرب درگاهت شوم.
عزیزان مرگ حق است، همه باید دنیای چندروزه را ترک نمائیم و به جهان پایدار و جاودان مسکن گزینیم. راهی است که همه باید طی نمائیم. امروز دیگری و دیگران در روزهای دیگر، بالاخره همه میروند و قانون طبیعت است و کمال انسان نیز در همین ملاقات است.
تنها چیزی که انسان را رنج میدهد صفا و محبتهای اوست. در طول زندگی ما هیچگاه نشد که او کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمیکرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام نداده بود، در تمام دوران زندگی کوتاه هیچگاه نمیگفت چرا فلان عمل را انجام دادی یا چرا ترک کردی این همه صفا و محبت همسرم فراموشنشدنی است او نمونه واقعی یک زن کامل و مسلمان بود.
همه زنها دوست دارند که شوهرشان در نزدشان باشد؛ ولی او بهعنوان یک زن مجاهد و معشوق مرد، نهتنها نمیگفت: چرا. جبهه رفتی، بلکه میگفت: افتخار میکنم که به جبهه رفتی.
آری خداوند خوبان را گلچین میکند و این ما هستیم که در منجلاب گناهان خود غوطهور در گمراهیها فرو رفته و سر در لاک خود کرده و خیال میکنیم که همیشه زنده هستیم و نخواهیم مرد. او رفت؛ ولی کمر ما شکسته شد، کمری که دیگر هرگز ترمیم نخواهد گردید.
آری دل این مجاهد راه خدا و این سفیر انقلاب اسلامی با ازدستدادن عزیزانش شکسته شد؛ ولی او با سلاح صبر فاتح این مشکلات بود و چون میدانست در امتحان خداوندی قرار دارد صبر ایوب وار را نصیب خود کرده بود و به همین خاطر خداوند روزبهروز بر محبوبیتش میافزود و او را عزیز خاص و عام میکرد.
شهید هر وقت ناراحت و دلگیر عزیزانش میشد قرآن قرائت میکرد و این قرآن خواندن ساعت و زمان خاصی نداشت. در یکی از نامهها از جبهه به خانوادهاش همین نکته را تأیید میکند و مینویسد:
وقتی که ناراحت هستم دل را با خواندن قرآن تسکین میدهم بههرحال او در کمال ناراحتی و گرفتاری هرگز فراگرفتن علم و دانش را فراموش نمیکرد در همه حال و همهوقت مشغول مطالعه بوده و حدود ۵ ماه هم در خلال مصائب بهعنوان معلم دروس اخلاق و ایدئولوژی و قرآن در بسیج به فعالیت پرداخت و همیشه از مصیبتهایی که بر جهان اسلام از طرف آمریکای جهانخوار به وجود میآمد دلگیر و نگران بود و از فشارهایی که بر مردم لبنان و مردم منطقه وارد میشد رنجور خاطر بود و دوست میداشت که در کنار مردمان لبنان و دیگر کشورهای اسلامی به مبارزه بپردازد و این عمق بینش ایشان را نشان میداد.
سردار مهاجر مظلومی در یکی از وصیتنامههایش که تاریخنگارش آن هویدا نیست همین قضیه فوق را تأیید میکند و مینویسد: چگونه انسان میتواند بنشیند و ببیند که زنان و کودکان و پیرمردان و بالاخره اقشار مسلمان و مردم با ایمان لبنان زیر آتشهای توپ و گلوله آمریکا، فرانسه، انگلیس و اسرائیل و تمامی متجاوزین قرار بگیرد و به زندگی راحت بپردازد.
سرانجام در ادامه مطلبش مینویسد: دلم آرام نمیگیرد، چگونه اینها را ببینم و بنشینم، نمیتوانم، نمیتوانم، میخواهم بروم و دلم را آرامش دهم، میخواهم به ندای آن مظلوم همیشه تاریخ که صدایش در تمامی دوران ها به گوش آدم میرسد که آیا کسی هست مرا یاری کند، لبیک بگویم، میخواهم که تلافی تمامی جنایتکاران تاریخ را از جانیان امروز که نمایندگان آنها هستند بگیرم، میخواهم بروم به آن لیاقت واقعی خود برسم. خدایا خودت میدانی که در راه سازندگی خویش در تلاشم.
سرانجام شهید مظلومی در دیماه ۶۵ به همراه ۵ تن از برادران از ستاد ناحیه گیلان بهسوی لبنان مأموریت یافت و در آنجا بهعنوان مسئول تبلیغات خارجی سپاه شروع به فعالیت کرد و بااخلاق و رفتارش همه را تحتتأثیر خود قرار میداد. برادری از ایران اسلامی که در لبنان بود تعریف میکرد و میگفت: که یکی از سخنرانان لبنانی در یکی از سخنرانیهایش در وصف مظلومی خطاب به حضار چنین گفت: اگر میخواهید بهشت را ببینید آن را در چهره مظلومی تماشا کنید.
آری شهر صور لبنان در خرداد سال ۱۳۶۶ با وجود شهید مظلومی در روز قدس همان سال چهرهای دیگری داشت، مظلومی توانست تمامی مردم شهر صور لبنان را علیه صهیونیست اسرائیل بسیج نماید راهپیمایی روز قدس آن روز (سال ۶۶) بسیار عظیم و تماشایی بود. به همین خاطر صهیونیستها میخواستند ضربهای بر مقاومت اسلامی مردم لبنان وارد سازند تا مقداری از امواج (الموت لاسرائیل) را از فضای شهر صور بزدایند.
به همین منظور در روزی تلخ و فراموش ناشدنی در تاریخ مبارزات ملت مبارز لبنان به تاریخ روز یکشنبه مورخ ۳ خرداد سال ۶۶ مصادف با ۲۵ رمضان الحرام ۱۴۰۷ در نزدیکی سرزمین قدس شهر صور لبنان به دست اشغالگران بیتالمقدس درحالیکه دو روز از روز جهانی قدس میگذشت در ساعت ۵/۱۰ صبح او را با زبان روزه به شهادت رساندند و بالاخره شهید قدس همچو مولایش حسین ابن علی (ع) با لبتشنه دعوت حق را لبیک گفت و بهتوسط بمبی که در ماشین وی جاسازی شده بود به لقاء حق پیوست و در سن ۲۴ سالگی پس از مدتها ایثار و فداکاری ردای خوش شهادت را بر دوش کشید و به خدا، همسر و فرزند نازدانهاش حکیمه پیوست.
انتهای پیام/