به گزارش خبرنگار دفاعپرس از رشت، بسیجی «قاسم عسلی» در اول فروردین ۱۳۴۷ در روستای شالما از توابع شهرستان «شفت» در خانوادهای متدین و کشاورز دیده به جهان گشود؛ وی از دوران کودکی و به دلیل اینکه در خانوادهای مؤمن و قرآنخوان پرورشیافته بود، روح لطیف خود را با معنویات درآمیخت؛ بهطوری که در دوران خردسالی با حضور در مکتبخانه، قرائت قرآن کریم را به طور کامل فراگرفته و با ورود به مدرسه یکی از دانشآموزان ممتاز و قرآنی به شمار میرفت.
قاسم بهگونهای پرورشیافته بود که از دوران ابتدایی دیگر نوجوانان از اخلاق و رفتار او الگوبرداری میکردند، معلمین و خانواده نیز از اخلاق و رفتار او راضی و خرسند بودند.
با ورود او به دوران راهنمایی جنگ ناجوانمردانه عراق علیه کشور نوپا و انقلابی ما آغاز شد و از همان دوران برادران وی با حضور در مناطق جنگی عشق و علاقهٔ حضور در میادین رزم را در او ایجاد کردند.
قاسم از سنین نوجوانی با بسیج وارد همکاری شد و در دوران راهنمایی علاوه بر تحصیل در تیم والیبال مدرسه بهعنوان یکی از اعضای فعال، تیمش را در مسابقات همراهی مینمود.
وی با ورود به سال اول دبیرستان تاب ماندن در کلاس درس را نداشت به همین دلیل پس از ثبتنام در بسیج وارد سنگر جهاد شد و در منطقه جنوبی کشور به دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی پرداخت.
او نوجوانی دلسوز، مهربان و متعهد بود؛ وی از بیان کلمات ناپسند پرهیز میکرد و به والدین و بزرگان بسیار احترام میگذاشت. قاسم تمام تلاش خود را به کار میگرفت تا آن گونه عمل نماید که رضایت حضرت حق را جلب کند بدین جهت با حضور در مسجد و شرکت در نماز جماعت و مجالس مذهبی همت میکرد تا انسانی متدین و مقید به اصول و مبانی اسلام باشد.
قاسم سعی میکرد در دستگیری از فقرا از هیچ کوششی دریغ نکند؛ رفتارش بهگونهای بود که همه از او تعریف و تمجید مینمودند. شجاعت در وی بسیار زیاد بود و تأثیر سنگر جهاد علاوه بر جسمش، روح او را نیز صیقل داده بود، او سعی مینمود در یادداشتهای روزانهاش سراغ احادیث و روایات ائمه معصومین (ع) برود.
عسلی عاشق امام خمینی (ره) و حضرت مهدی (عج الله) بود؛ سعی و تلاشش این بود که به خودسازی دست پیدا کند؛ از این رو خواندن نماز اول وقت، حضور در مراسمهای مذهبی و رعایت شئون اسلامی از خصوصیات بارز او به شمار میرفت.
او در منزل فردی بانشاط و بامحبت بود و در ارتباط با مردم نیز آداب اجتماعی را کاملاً رعایت مینمود؛ به مادیات ظاهری توجهی نمینمود و خوراک و پوشاکش بسیار ساده و معمولی بود.
وی پس از چهار بار اعزام به منطقه سرانجام در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۶۴ در عملیات والفجر (۹) در مریوان، آن هنگام که هلیکوپترهای دشمن قصد بمباران منطقه را داشت جهت کمک به رزمندگان بهوسیله آرپیجی به سمت دشمن شلیک کرده که پس از شجاعت و دلیریهای فراوان سرانجام توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر به شهادت رسید.
پیکر پاک و مطهر وی آن گاه که بیسر به دست خانواده میرسد پدر همانند حضرت زینب (س) رگهای بریده او را میبوسد و پیکر غرق به خون او پس از تشیع باشکوه در شهرستانهای «فومن» و «شفت» در زادگاهش به خاک سپرده میشود.
انتهای پیام/