امیرشهاب رضویان در گفت‌وگوی تفصیلی مطرح کرد؛

تجربه فیلمبرداری در بمباران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

یک فیلمساز به بیان تجارب فیلمسازی در دوران دفاع مقدس پرداخت و گفت: فیلم «سایه‌ای در سکوت» زمانی فیلمبرداری شد که هنوز جنگ تمام نشده بود؛ جنگ شهر‌ها شروع شده بود و ما داشتیم فیلمبرداری می‌کردیم. اسفند ۱۳۶۶ بود و ما در همدان داخل یک ساختمان قدیمی مشغول فیلمبرداری بودیم که وضعیت قرمز می‌شد و همه‌ی عوامل به یک پناهگاه می‌رفتیم. وضعیت که سفید می‌شد مجدد فیلمبرداری شروع می‌شد.
کد خبر: ۶۲۸۳۹۳
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۲ - ۰۲:۳۹ - 06November 2023

گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ ولی منصوریان؛ گفت‌وگو درباره تجارب سینمایی پیشکسوتان سینما و روند فیلمسازی از ابعاد مختلفی درس‌آموز است. مخصوصاً وقتی پای صحبت‌هایی فیلمسازی قرار گرفته باشید که سینما را جستجوگرانه کشف کرده باشد؛ «امیرشهاب رضویان» یکی از افرادی است که سینما را خودش کشف کرده است و از نوجوانی فیلم ساخته است.

امیرشهاب رضویان روند ورود خود به سینما را چنین روایت می‌کند؛

من در آبان ماه سال ۱۳۵۹ هنگامی که پانزده ساله بودم، وارد سینمای آزاد همدان شدم. اولین معلم من آقای محمدرضارهبر بود و چند فیلم هشت میلیمتری در این مرکز ساختم.

سینمای آزاد ایران، به عنوان مهمترین تشکل فیلمسازی هشت میلیمتری در ایران قبل از انقلاب، از سال ۱۳۴۸ شروع به‌کار کرده بود و بعد مورد حمایت تلویزیون ملی ایران قرار گرفته بود و تا سال ۱۳۵۷ فعال بود. بعد از انقلاب مجدداً توسط یک‌سری نفرات جدید سازماندهی شده بود و از پاییز سال ۱۳۵۹ به تاسی از شرایط انقلاب که همه‌ی اسامی هم می‏‌بایست انقلابی می‏شد، اسم آن را به مرکز اسلامی فیلمسازی آماتور تغییر دادند.

وارد سینمای آزاد که شدم محصل سال دوم دبیرستان بودم، تصمیم گرفتم فیلمساز بشوم؛ شنیده بودم یک دانشکده به‌نام هنر‌های دراماتیک در تهران وجود دارد که رشته سینما دارد. پس هدفم را گذاشتم بر روی این که در آینده بروم و در این دانشکده تحصیل کنم. سال دوم در رشته ریاضی تحصیل می‏‌کردم. پایم که به سینمای آزاد باز شد خیلی خوشم آمد که فضای فیلم و فیلمسازی را تجربه می‌کنم. یکشنبه‌ها بعداز ظهر در دبیرستان ابن سینا که بهترین دبیرستان همدان بود کلاس داشتیم.

تجربه فیلمبرداری در بمب‌باران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

رشته ریاضی بهترین رشته دبیرستانی به حساب می‌آمد و من هم از بچه‌های نسبتاً درس‌خوان بودم و معمولاً معدلم ۱۷ یا ۱۸ بود. یک‌شنبه‌ها بعداز ظهر که در سینمای آزاد کلاس داشتیم من باید از مدرسه فرار می‌کردم. کلاس فیلمسازی ما ساعت سه بود و یک همکلاسی داشتم به نام قره خانی که برایم قلاب می‌گرفت تا از بالای دری که به زمین‌فوتبال دبیرستان باز می‌شد، به خیابان بپرم و به کلاس فیلمسازی برسم. این کلاس خیلی برای من جذاب بود و به این نتیجه رسیدم که از ریاضی خوشم نمی‌آید و آینده من سینماست. یک پسربچه‌ی ۱۵ ساله بودم که برای آینده خودم تصمیم گرفته بودم و به کسی از خانواده هم چیزی نگفتم، پس تقاضای تغییر رشته دادم و به رشته علوم تجربی رفتم، چون درس‌هایش حفظ کردنی بود و می‌شد تقلب کرد. رشته تجربی برایم راحت بود به همین خاطر شیطنت‌هایم شروع شد. سال چهارم با بهرام مهربان هم‌کلاس شدیم و به عصیانگری و شلوغ‌کاری پرداختیم و به خاطر همین کار‌ها و البته با تقلب‌های متنوع در دروس بی معنی برای من، معدل دیپلم من به ۱۵ رسید و البته بهرام که از من خجسته‌تر بود آن سال مردود شد! در اینجا یک فلاش فوروارد می‏زنم به سال ۱۳۶۶ که توانستم وارد دانشکده سینما و تاتر بشوم و ۹ سال بعد فارغ التحصیل شدم.

اولین جشنواره فیلم فجر بهمن ماه سال ۱۳۶۱ در تهران برگزار شد، در آن ایام جشنواره فیلم کوتاه تهران مستقل نبود و دوره اول، دوم و سوم جشنواره تحت عنوان بخش آماتور همزمان با جشنواره فیلم فجر برگزار می‌شد. یک فیلم کوتاه ۸ میلی‌متری چند دقیقه‌ای به نام «انقلاب» ساخته بودم، که در اولین دوره جشنواره فیلم فجر پذیرفته شد. من ۱۷ سال سن داشتم و فیلمم قرار بود در موزه هنر‌های معاصر نمایش داده شود، احساس شعف فراوانی داشتم. روز ۲۱ بهمن ۱۳۶۱ رور نمایش فیلم من بود؛ متاسفانه مادر بزرگ من که بسیار هم دوستش می‏داشتم، روز ۱۹ بهمن فوت کرد. مستاصل بودم که باید چه کار کنم؟ با تردید و کمی خجالت که به دایی و پدر و مادرم گفتم که من در تهران نمایش فیلم دارم چه صلاح می‏دانید؟ هرسه به من اجازه دادند و من هم در یک زمستان سرد که برف زیادی باریده بود با اتوبوس شبانه به تهران آمدم و ساعت ۱۰ صبح به موزه هنر‌های معاصر رسیدم. من تا آن ایام فضای جشنواره را تجربه نکرده بودم و فقط گزارش‌هایی تلویزیونی از جشنواره سپاس و جشنواره جهانی فیلم تهران که پیش از انقلاب بسیار با ابهت برگزار می‏شد دیده بودم و با این تصور وارد سالن سینمای موزه هنر‌های معاصر شدم.

یک آپارات ۸ میلی‌متری در اتاق فرمان گذاشته بودند و فیلم‌های هشت میلیمتری را با تصویری کوچک و کمی تاریک روی پرده نمایش می‏دادند. از آن ابهت جشنواره و جمعیت تماشاگران و عکاس‌ها و خبرنگار‌ها خبری نبود و به جز من دو نفر تماشاچی دیگر در سالن حضور داشتند. فیلم من هم پخش شد، نه کسی دست زد، نه کسی سوت کشید و نه عکاس و خبرنگاری به سراغ من آمد. خلاصه این که بخش فیلم کوتاه جشنواره خیلی خلوت بود.

در اسفند سال ۱۳۶۱ با یکی از همکلاسی هایم علیرضا زهره وند از دبیرستان ابن سینا جیم شدیم و به منطقه جنگی جنوب، پل کرخه، دشت عباس و دهلران رفتیم. خودم یک دوربین فیلمبرداری هشت میلی متری یاشیکا ال دی شش و سه پایه داشتم، چند کاست هشت میلی متری کداک را محمدرضا رهبر در اختیارم قرار داد. علیرضا پیش از من به منطقه رفته بود و در جا‌های مختلف منطقه آشنا داشت.

تجربه فیلمبرداری در بمب‌باران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

دو پسربچه‌ی ۱۷ ساله با یک معرفی نامه کاغذی پلی کپی رنگ و رو رفته‌ی از پل کرخه رد شدیم و رفتیم به سوی دشت عباس. پشت وانت‌های تویوتا سوار شدیم و به جا‌های مختلف سر زدیم. از قبل قصه‌ی کوتاهی آماده کرده بودم. من کارگردان و فیلمبردار بودم و علیرضا بازیگر. جالب این که دو تا پسربچه در منطقه جنگی ول بودیم و فیلمبرداری می‏‌کردیم و حتی یک نفر هم نپرسید که آخر شما دو نفر اینجا چه غلطی می‌‏کنید؟ نتیجه‌ی این سفر شد فیلمی کوتاه به نام «یکی دیگر» که در سال ۱۳۶۲ تکمیلش کردم؛ و البته در همان سال، یعنی ۱۳۶۲ نهایتا مدیران مرکز اسلامی فیلمسازی آماتور که سودای ساخت فیلم سینمایی داشتند سینمای آزاد سابق را تعطیل کردند و رفتند به دنبال فیلم بلند ساختن و یک مرکز مهم فیلمسازی کوتاه که بودجه‌ی آن توسط صدا و سیما تامین می‏‌شد را تعطیل کردند و من جذب انجمن سینمای جوان همدان شدم...

اما انجمن سینمای جوان ایران در سال ۱۳۵۳ با حمایت وزارت فرهنگ و هنر تاسیس شده بود و قدیمی تر‌ها می‏گفتند که در رقابتی که گویا بین محمدرضا قطبی رییس تلویزیون ملی ایران و مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر وجود داشته، انجمن سینمای جوان در مقابل سینمای آزاد مورد حمایت تلویزیون تاسیس می‏شود. به هر حال تاسیس هر دو مرکز با هر اندیشه و هدفی که بود، اتفاقی فرخنده برای جوانان مشتاق فیلمسازی کوتاه در کشور بود. بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۸ انجمن سینمای جوان توسط حجت‌الله سیفی از اعضا سابق سینمای آزاد اهواز بازگشایی شد و اسم آن را هم به تاسی از شرایط انقلاب به کانون سینماگران آماتور تغییر دادند. سیفی تا اواسط سال ۶۱ مدیر سینمای جوان بود و دوکتاب اموزش فیلمسازی به زبان ساده و صدا در سینما را منتشر کرد.

احمد ضابطی جهرمی، بزرگمهر رفیعا، پرتو اشراق، بهرام ری پور، جمال حاجی اقا محمد از همکاران و مدرسان این دوره بودند. پس از سیفی آقایی به نام اثنی عشر از اواسط سال ۱۳۶۱ مدیریت همزمان مرکز آموزش فیلمسازی اسلامی در محل باغ فردوس و کانون سینماگران آماتور را به عهده گرفت. حسن آقاکریمی قائم مقام و شهاب‌الدین عادل نیز مسئول آموزش بود. اواخر سال ۱۳۶۱ کانون سینماگران آماتور همدان تحت نظر اداره ارشاد استان افتتاح شد و عملا از بهار ۱۳۶۲ فعالیت آن آغاز شد و از اوایل همان سال اسم کانون به انجمن سینمای جوانان ایران تغییر یافت. در آن ایام من ۱۸ ساله بودم و سه‌سال بعد از این که فیلمسازی را شروع کرده بودم. وارد انجمن سینمای جوانان همدان شدم و اولین فیلم کوتاه انجمن همدان را ساختم.

اولین مسوول سینمای جوان همدان حسین‌رضا هادی شایسته بود؛ او آدمی علاقمند به هنر بود، اما فیلمساز نبود. همان‌سال در رشته حقوق پذیرفته شد و به تهران آمد و بعد‌ها از جمله قضات خوش‌نام دادگستری شد. بعد از اینکه شایسته از همدان رفت، سینمای جوان همدان عملا به جولانگاه من و محمد رضا سرکانیان و مرحوم مصطفی سماوات مبدل شد.

تجربه فیلمبرداری در بمب‌باران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

در ۱۹ سالگی در سینمای جوان همدان استخدام شدم و طی حکمی ماهانه هزار و پانصد تومان حقوق بابت آموزش هنرجویان دریافت می‌کردم. در انجمن دوربین و کاست ۸ میلی‌متری و سه‌پایه و آپارات و موویلا داشتیم. خودمان سه نفری فیلمنامه تصویب می‌کردیم، خودمان می‌ساختیم، مونتاژ می‌کردیم، صداگذاری می‌کردیم و به جشنواره‌ها می‌فرستادیم. این سال‌ها، سال‌هایی طلایی برای فیلمسازی ما در همدان بود.

در آن ایام اینترنت نبود؛ اطلاع‌رسانی جشنواره هم به شکل امروز نبود. در آذر یا دی ۱۳۶۲ در روزنامه اطلاعات یا کیهان یک اطلاعیه منتشر شد که دومین جشنواره فیلم فجر در بخش آماتور آماده دریافت فیلم است؛ فرم حضور در جشنواره هم در روزنامه چاپ شده بود، پس اطلاعات فیلم را پر کردم؛ و فیلم "یکی دیگر" را به نشانی دفتر جشنواره پست کردم. فیلم ۸ میلی‌متری و تک‌نسخه‌ای بود. حدود یک ماه بعد در روزنامه دیدم که فیلم من هم جزء آثار منتخب است. دبیرخانه جشنواره در طبقه دوم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. شماره آنجا را پیدا کردم و تماس گرفتم، یادم نیست احمد نیک‌آذر یا حجت سیفی پاسخ دادند. گفتم آیا امکان دارد در جشنواره حضور پیدا کنم؟ بسیار با محبت صحبت کردند و دعوتم کردند که به تهران بروم. سوار بر اتوبوس‌های کذایی در شبی برفی به تهران رسیدم و صبح روز بعد به دفتر جشنواره در وزارت ارشاد رفتم.

با حجت سیفی سلام علیکی کردیم و احمد نیک‌آذر و آقایی به نام قلعه نکی و چند نفر در دیگر ستاد جشنواره فیلم کوتاه بودند. من را به هتل کوثر فرستادند که در کوچه فرخی بالاتر از میدان ولیعصر بود. کم کم بچه‌های دیگر فیلمساز جمع شدند و مهدی عابدی از اهواز، محمود نظرعلیان و محمد رضا غفاری از زنجان، یدالله نوعصری و مرتضی پور اظهری از تبریز، کریم هاتفی‌نیا از شیراز و یوسف اکرمی از کرمانشاه به جمع اضافه شدند. برای هر فرد یک کارت درنظر گرفته بودند که می‌توانستیم در سینما‌ها فیلم‌ها را ببنیم. سال ۱۳۶۲ قدری جشنواره وضعیت بهتری پیدا کرد فیلم‌های کوتاه کماکان در سالن موزه هنر‌های معاصر نمایش داده شد و البته تعداد تماشاگران افزایش یافته بود.

اختتامیه این سال در سینماآزادی بود. جایزه بهترین فیلم کوتاه به‌همراه ۱۰ حلقه کاست فیلم ۸ میلی‌متری به من و کریم هاتفی‌نیا برای فیلم (تله) رسید. در این ایام هنوز سیمرغ برای جشنواره اختراع نشده نبود و جشنواره فیلم کوتاه در دل جشنواره فجر بود. دیپلم افتخاری به ما دادند که روی چرم چاپ شده بود. اسم من در مطبوعات چاپ شد و اواخر بهمن ۱۳۶۲ که به همدان که برگشتم کمی بیشتر تحویلم گرفتند.

تجربه فیلمبرداری در بمب‌باران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

مدیر ارشاد همدان محمدحسین صوفی بود، پس از بازگشت از جشنواره به ایشان گفتم اجازه بدهید یک جشنواره راه‌اندازی کنیم که پرسید چه کار باید بکنیم؟ و من توضیح دادم باید از شهر‌های مختلف درخواست دریافت فیلم کنیم و الی آخر... اوایل اسفندماه یک پوستر طراحی کردیم و اطلاعیه‌ی به اسم جشنواره فیلم طلوع منتشر کردیم و شروع به ارتباط‌گیری کردیم. به‌همراهی چند نفر جشنواره فیلم طلوع را با حضور حدود ۱۰۰ فیلم کوتاه و مستند برگزار کردیم. داوران ما محمدرضا رهبر، مرحوم بنیس سام و جهانگیر محجوب بهروز بودند و علیرضا شجاع‌نوری نیز به نمایندگی از وزارت ارشاد به اختتامیه آمد. یک جشنواره خوب برگزار شد و کلی فیلم داوری شد و در شماره ۱۲ مجله فیلم اردیبهشت ۱۳۶۳ گزارش جشنواره ما منتشر شد. سال بعد به خاطر اینکه من سرباز شدم جشنواره برگزار نشد و بعد از آن هم کسی نبود که برگزارش کند.

سال ۱۳۶۳ یک فیلم سینمایی به نام «یاد» توسط مرحوم عباس شیخ بابایی در همدان ساخته می‌شد و بخش مهمی از بودجه فرهنگی استان را این فیلم بلعیده بود. در آن ایام بودجه کل انجمن سینمای جوانان همدان در سال ۵۰ هزار تومان بود که باید اداره کل ارشاد پرداخت می‌کرد. ارشاد این بودجه را به ما نمی‌داد و انجمن بی‌پول شده بود، به همین دلیل یک نامه برای حسن آقاکریمی در تهران نوشتیم که ارشاد بودجه ما را پرداخت نمی‌کند و گلایه کرده بودیم. آقاکریمی که با من دوست بود عین نامه را برای معاون سینمایی وزیر ارشاد، فخرالدین انوار فرستاده بود و ایشان هم از روی خیرخواهی با استناد به نامه‌ی ما و ذکر مفاد آن، نامه‌ای را برای ارشاد همدان فرستاده بود که نتیجه اش اخراج من از سینمای جوان همدان شد؛ که در تابستان ۱۳۶۳ اتفاق افتاد و البته این ماجرا خیلی برای من باعث خیر شد و از این بابت همیشه ممنون محمدحسین صوفی هستم.

بعد از اخراج، حسن آقاکریمی که خودش را کمی در این موضوع مقصر می‌دانست به من گفت که بیا و در سینمای جوان تهران کار کن. محل سینمای جوان تهران در خیابان ولیعصر، خیابان طوس کوی دلبر پلاک ۱۹ در همسایگی عمارت باغ فردوس بود؛ همین‌جایی که الان محل واحد بین‌الملل بنیاد فارابی است. این ساختمان دفتر زنده یاد فرخ غفاری بود زمانی که جشن هنر شیراز را پیش از انقلاب برگزار می‌کردند و هنوز پوستر‌های جشن شیراز در سوراخ سمبه‌های ساختمان پیدا می‌شد. من از آبان ماه ۱۳۶۳ در دفتر تهران انجمن مشغول به‌کار شدم. بخش کوتاه جشنواره سوم فجر قرار بود برگزار شود و من به‌همراه حسن آقاکریمی و شهاب عادل مشغول کار‌های جشنواره شدیم، اطلاعیه جشنواره منتشر شد و فیلم‌ها را دریافت می‌کردیم من در ستاد جشنواره فعالیت می‌کردم. نوجوان بودم و حافظه خوبی داشتم و اسم همه فیلم‌ها با کارگردان‌ها و شهرشان را حفظ بودم. کم کم هیئت انتخاب شروع به‌کار کردند. این زمانی بود که فخرالدین انوار معاون سینمایی وزیر و سید محمد بهشتی مدیر بنیاد فارابی شده بود. ایده انوار این بود که باید فیلم کوتاه و سینمای جوان را جدی گرفت، چون سینماگران آینده از این مسیر تربیت می‌شوند.

حدود دی‌ماه ۱۳۶۳ بود که یک تیم متشکل از کمال تبریزی، محمدآفریده و محمود ارجمند و سعید حاجی میری به جشنواره پیوستند و جشنواره را با کمک ایشان برگزار کردیم. جشتواره قرار بود در شیراز برگزار شود و من و محمود نظرعلیان یک ماه زودتر به این شهر رفتیم. جشنواره در بهمن‌ماه ۱۳۶۳ برگزار شد، فیلم‌ها ۸ میلی‌متری و ۱۶ میلی‌متری بودند. آپارتخانه جشنواره دست من بود و تمام فیلم‌ها را در طول ۱۰ روز من نمایش می‌دادم. مهمانان زیادی در جشنواره بودند. محمدرضا عابدی زمانی که انیمیشن‌ساز قابلی بود، قدرت کاویار و یوسف اکرمی از کرمانشاه، مصطفی سماوات و محمدرضا سرکانیان از همدان، رسول پیروی و کریم هاتفی نیا از شیراز و خیلی‌های دیگر از فیلمسازان حاضر بودند. سال ۱۳۶۳ اولین سالی بود که جشنواره فیلم کوتاه و آماتور خیلی با جاه و جلال برگزار شد. جایزه‌ها هم دوربین‌های Mamiya ZE۲ بود.

تجربه فیلمبرداری در بمب‌باران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

آن زمان یک جوان فیلمساز از شیراز به نام حسام قدرت در جنگ شهید شده بود؛ من او را از دور می‌شناختم. یک فیلم انیمیشن در جشنواره داشت که قرار شد یک دیپلم افتخار به او هدیه داده شود؛ وقتی که مادرش برخاست تا جایزه دریافت کند، فخرالدین انوار که برای اهدای جوایز ایستاده بود و یک‌دفعه زد زیر گریه و یک دوربین از طرف خودش به مادر شهید هدیه کرد؛ یادشان گرامی انسان با احساسی بودند.

سال ۱۳۶۳ من در تهران مستقر بودم؛ یک ماه را با جشنواره کار کرده بودم و برای خودم مشغول بودم که زمان خدمت سربازیم رسید. یکی از دوستان اتاقی در اطراف میدان امام حسین داشت که دور تا دور آن اتاق بود و من یک ماه در این خانه ساکن بودم. خانه عجیبی بود و فکر کردم اگر مدتی دیگر ماندگار شوم حتماً معتاد خواهم شد، چون جماعتی عجیب از ترکیب هنرمندها، علاف ها، خلافکار‌ها و احتمالا فراریان سیاسی ساکن آن بودند به خاطر همین یک روز صبح ساکم را بستم و به دوستم گفتم من به سربازی رفتم. یک سال اول سربازی را در لشکر ۲۳ نیرو مخصوص در شمال عراق بودم. بخش آماتور جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۶۴ برگزار نشد و به فروردین ۱۳۶۵ موکول شد که مستقلا به اسم چهارمین دوره جشنواره سینمای جوان برگزار شد. از این دوره به بعد جشنواره به‌صورت مستقل برگزار شد و یک تیم جدید در سینمای جوان مستقر شدند که فرزاد هاشمی، جعفر صانعی‌مقدم، شاخص‌ترین نفرات آن بودند.

تنها دوره‌ی که من در جشنواره حضور نداشتم همین دوره بود که من سرباز شده بودم و در خاک عراق بودم. از فروردین ۱۳۶۶ که پنجمین جشنواره سینمای جوان شکل گرفت تا امروز من هر سال در جشنواره بوده‌ام.

سال ۱۳۶۶ که سربازی من تمام شد به‌دنبال ساخت یک فیلم ۱۶ میلی‌متری بودم؛ البته آخرین فیلم ۸ میلی‌متری را همان سال به‌نام «تکرار» ساخته بودم که در جشنواره ششم سینمای جوان نمایش داشت. سراغ محمدحسین صوفی رئیس اداره ارشاد همدان رفتم و گفتم قصه‌ی خوبی دارم و قصد ساخت یک فیلم ۱۶ میلی‌متری دارم. ایشان ۳۵ هزار تومان به من کمک کرد درحالی که در آن سال یک فیلم ۱۶ میلی‌متری ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان خرج داشت. امیر سماوات هم‌دوره‌ی من در سینمای آزاد بود در صداوسیما کار می‌کرد؛ او هم ۴ حلقه نگاتیو ۱۶ میلیمتری به من داد. یک دوربین ۱۶ میلیمتری بولکس هم از ارشاد همدان گرفتیم. چند چراغ ۸۰۰ وات از فارابی اجاره کردیم. به همدان رفتیم و با نگاتیو‌های امیر سماوات و همین دوربین در همدان فیلمی به اسم «سایه‌ای در سکوت» درباره یک عکاس قدیمی ساختم که فیلم خوبی شد. این فیلم زمانی فیلمبرداری شد که هنوز جنگ تمام نشده بود؛ جنگ شهر‌ها شروع شده بود و ما داشتیم فیلمبرداری می‌کردیم اسفند ۱۳۶۶ بود و جنگ شهر‌ها بین ایران و عراق ادامه داشت و ما در همدان داخل یک ساختمان قدیمی مشغول فیلمبرداری بودیم که وضعیت قرمز می‌شد و همه‌ی عوامل به یک پناهگاه می‌رفتیم؛ وضعیت که سفید می‌شد مجدد فیلمبرداری شروع می‌شد. این وضعیت در طول ۱۰ روز فیلمبرداری بار‌ها تکرار شد و فیلمبرداری متوقف شد. جنگ که تمام شد من در شبکه دو مشغول صداگذاری فیلم بودم و بعد از اتمام کار‌های فنی، فیلم را به جشنواره فیلم کوتاه فرستادم که در سال ۱۳۶۸ جایزه بهترین فیلمبرداری را گرفت.

تجربه فیلمبرداری در بمب‌باران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

جشنواره فیلم کوتاه تا اوایل دهه‌ی هفتاد در موزه هنر‌های معاصر برگزار می‌شد و هتل کوثر محل اقامت بچه‌ها بود. شب‌ها با مهدی جعفری، سعیدپور اسماعیلی، مسعود امینی، ساعد نیکذات، مینو ایران‌پور، مهرداد زاهدیان، رضا سرکانیان، لاله و ریحانه جعفری، رحیم مرتضی وند، مسعود مددی، حسن لطفی، مرتضی متولی و تعداد زیادی از فیلمسازان در لابی یکی از طبقات هتل کوثر جمع می‌شدیم و درباره فیلم کوتاه بحث آزاد داشتیم که خیلی شب‌های خوبی بود و جلسات پرباری می‌شد تا اینکه فرهنگسرای بهمن تاسیس شد و تدریجاً به فرهنگسرای بهمن رفتیم که فضای خوبی داشت.

در دورانی که جشنواره در فرهنگسرای بهمن برگزار می‌شد، خوابگاه فیلمسازان جوان شهزستانی یک‌سری تخت‌خواب‌های دو طبقه بود؛ دوست فیلمسازی به اسم محمود کیانی فلاورجانی داشتیم که خیلی خوب با حیوانات ارتباط برقرار می‌کرد و با آن‌ها فیلم می‌ساخت. سال ۱۳۷۶ بود که با ایشان آشنا شدیم؛ او یک زاغ و گربه داشت که با آن‌ها فیلم می‌ساخت و شغل اصلی او رانندگی بود و تریلی داشت. در همان سال اسب تریلی خود را جلوی فرهنگسرای بهمن پارک کرده بود و در خوابگاه، خودش در طبقه بالای تخت می‌خوابید و شاگردی داشت که او هم طبقه پایین تخت می‌‏خوابید.

در این دوران صمیمیت خیلی خوبی در بین فیلمسازان سینمای جوان حاکم بود؛ نوع خوابگاه و اسکان در جشنواره باعث می‌شد بچه‌ها با هم آشنا شوند و خیلی رفاقت‌های خوبی شکل می‌گرفت. بخش زیادی از شکل‌گیری سینمای نوین ایران به خاطر جشنواره فیلم کوتاه بود که بچه‌ها از نقاط مختلف ایران می‌آمدند و آزاد بودند و فکر می‌کردند و از دل این‌ها فیلمساز خارج می‌شد. در دل سینمای حرفه‌ی نمی‌توان به این اندازه کسب تجربه کرد و یاد گرفت. در فیلم کوتاه با یک هزینه کم هنرجو فیلم می‌سازد و نکات زیادی یاد می‌گیرد. بعداً فیلمسازان کوتاه که سینمای حرفه‌ای شدند، رگه‌های آموزه‌های فیلم کوتاه در آثارشان دیده می‌شد.

یکی از سال‌هایی که من خیلی از جشنواره خوشم آمد، مربوط به پانزدهمین دوره جشنواره فیلم کوتاه بود که در سال ۱۳۷۶ افتتاح شد. در این دوره جعفر صانعی‌مقدم، وحید طوفانی و محمد آفریده، مجدد به انجمن آمده بودند و در حال احیای انجمن بودند چراکه انجمن کمی افت کرده بود. سال ۱۳۷۷ وقتی که جشنواره شروع به کار کرد، اصلاً افتتاحیه برگزار نشد و تنها وحید طوفانی آمد و گفت: «بچه‌ها جشنواره شروع شد»؛ به همین راحتی.

سال ۱۳۷۷ جعفر صانعی مقدم و وحید طوفانی مدیریت و معاونت انجمن را بر عهده داشتند و محمد آفریده مدیر تولید انجمن شده بود و به اعتبار تجربه‌ی هر فیلمساز از او حمایت می‌کرد تا فیلم تولید شود. ما قصه‌ی فیلم را برایش می‌گفتیم و توافق می‌شد و خیلی زود تولید فیلم را راه می‌انداخت. من در آن سال به او گفتم یک قصه دارم، او به من یک‌میلیون تومان پول و ۱۰ حلقه نگاتیو ۳۵ میلی‌متری داد؛ من یک فیلم تک‌برداشته درباره یک مقنی شاعر مسلک و قدری شیدا که در خرم‌آباد زندگی می‌کرد، به اسم «آواز‌های مرد خاکستری» ساختم. که. فیلم موفقی شد. به اندازه ۴۰ دقیقه نگاتیو داشتم و حدودا هیچ پلانی را با دو برداشت نگرفتم. درنتیجه از ۱۰ حلقه نگاتیو ۳۵ دقیقه فیلم مفید ساختم. مجید برزگر، امین جعفری و بهروز سلیمانی در این فیلم همراهم بودند و سعید پوراسماعیلی فیلمبردار بوداین فیلم مسیر من را برای ساخت فیلم حرفه‌ای باز کرد. زنده یاد عباس کیارستمی می‌خواست چند فیلم برای بخش منشور‌های سینما در فستیوال سال ۱۹۹۹ توکیو انتخاب کند. کیارستمی شش فیلم از تولیدات سینمای جوان را انتخاب کرد که همگی فیلم‌های ۳۵ میلی‌متری کوتاه بودند و «آواز‌های خاکستری» من هم انتخاب شد که متعاقب آن با حضور در جشنواره توکیو و کمک‌های شهره گلپریان توانستم با تلویزیون ژاپن اولین فیلم سینمایی خودم را به اسم «سفر مردخاکستری» را بسازم.

تجربه فیلمبرداری در بمب‌باران همدان/ «سایه‌ای در سکوت» را زمان جنگ شهرها ساختم

جشنواره فیلم کوتاه تا زمانی که نظارت دولتی در آن نبود جشنواره خیلی خوب‌تری بود؛ مثلا تا حدود سال ۱۳۸۵ ارشاد خیلی کاری به کار جشنواره نداشت. هیات انتخاب که فیلم‌ها را انتخاب می‌کرد نمایش فیلم قطعی تلقی می‏شد. این‌طوری نبود که دوباره اداره نظارت و ارزشیابی فیلم‌ها را بازبینی کند. تنها هیات انتخاب و داوران فیلم‌ها را انتخاب می‌کردند. برای یک فیلم کوتاه که نهایتاً ۳۰۰ نفر آن را در یک سالن می‌بینند، این سخت‌گیری‌ها خیلی بی‌معنی است. واقعاً در آن سال‌ها وجه نظارتی سینمای جوان ضعیف بود و خوشبختانه به دلیل نبود سیستم نظارتی، نتیجه فیلم‌ها خیلی خوب‌تر بود.

زمانی که ما فکر می‌کنیم قیم فیلمساز جوان هستیم و امر و نهی می‌کنیم، در واقع استعداد‌ها را خشک می‌کنیم و می‌سوزانیم. طی ۴۰ سال جشنواره هرگاه مدیران آمدند و قدری آزادتر نگاه کردند و نظارت را کمتر کردند و با بچه‌ها رفاقت بیشتری کردند، نتیجه خیلی بهتر شد. در طول چند سال گذشته که در سیستم تولید قدری با وسعت‌نظر نگاه شد فیلم‌های خیلی خوبی در سینمای جوان تولید شد.

سینمای جوان صندوق توسعه فیلم‌کوتاه است و باید به تولید فیلم کوتاه کمک کند. در طول این سال‌ها فکر می‌کنم چقدر فیلم‌های خوبی داشتیم که نمونه آن «براده‌های آفتاب» محمدرضا کسمتی از اهواز «سفر چند سالگان» محمدرضا فهیم‌خواه از رشت؛ «روی آسفالت داغ» مسعود مددی از اهواز و «فضای خاکی» محمد حمیدی‌مقدم از همدان، «سرتاش خانه» بهمن قبادی از سنندج، فیلم‌های درخشان آن سال‌ها بودند. مجید برزگر چند فیلم خوب داشت و «آرزو» ساعد نیکزاد از مشهد و «آقا پسری مثل من» علی‌محمد قاسمی از نجف آبادو «با مادر بزرگ» مهدی جعفری و «هستم اگر می‏روم» سعید پوراسماعیلی و فیلم‌های خوبی از مسعود امینی، حمید نعمت‌الله، وحید موسائیان که همه گی از بچه‌های خوب فیلم کوتاه بودند که در آثارشان ایده و اندیشه داشتند و خیلی از این بچه‌ها آمدند و فیلمسازان خوبی شدند و وارد سینمای حرفه‌ای شدند.

در حال حاضر به خاطر در اختیار بودن فناوری دیجیتال کیفیت فیلم‌های کوتاه چیزی از فیلم‌های بلند کم ندارد؛ گاهی اوقات هم خیلی بهتراند. چند سال پیش محمد اسماعیلی یک فیلم به‌نام «نیوزیف» ساخته بود که به‌نظرم به‌لحاظ تکنیک از ۹۹ درصد فیلم‌های سینمای حرفه‌ای سینمای ایران بالاتر بود. قدیم‌تر‌ها که ما فیلم‌ها ۸ و ۱۶ میلی‌متری داشتیم و سینمای حرفه‌ای فیلم ۳۵ میلیمتری داشت این تفاوت خیلی زیاد بود، چون فناوری ۳۵ میلیمتری کمک می‌کرد تا فیلم‌های بلند کیفیت بهتری داشته باشند، اما امروزه فیلم‌های کوتاه به‌لحاظ کیفیت با فیلم‌های سینماتیی برابری می‌کنند؛ فیلمسازان زیادی داریم که خیلی خوب با تکنیک کار می‌کنند.

جشنواره فیلم کوتاه هنوز برای جوان‌ها، جشنواره جوانی است. این انرژی در جشنواره وجود دارد و استقبال هم خوب است و به‌نظرم آن چیزی که دبیر جشنواره باید پای آن بایستد، نمایش فیلم‌های متفاوت است. اینکه در این سال‌ها نظارت زیاد شده است و یک‌سری فیلم‌ها حذف می‌شوند، این فرایند غلطی است. جشنواره فیلم‌های کوتاه متعلق به جوان‌هاست؛ جوان در ذات خودش عصیانگر است و به‌دنبال تغییر و تجربه است و باید به این ویژگی ارج نهاد و ارزش داد. در دل این عصیان و متفاوت بودن است که فیلمساز متولد می‌شود. همه چیز را با متر و معیار فیلم حرفه‌ای نباید دید. یک فیلم در این جشنواره قرار است توسط ۲۰۰-۳۰۰ نفر دیده شود؛ طی این سال‌ها مته به خشاش گذاشتن بدترین رفتاری بوده که صورت گرفته است. دبیر جشنواره باید پای خیلی از فیلم‌های متفاوت بایستد، چون تفاوت سینمای کوتاه را متحول می‌کند. بار‌ها در جشنواره‌های داخلی به کسانی جایزه داده شده که فیلم‌های مورد تایید ساخته اند، اما حالا هیچ کدامشان در این چرخه نیستند؛ و در همان دوره خیلی‌های دیگر که دیده نمی‌شدند، اما فیلمساز بودند، باز هم فیلم ساختند و در این سینما ماندگار شدند.

جشنواره اجازه بدهد فیلم‌ها متفاوت دیده شوند اگر سیستم کنترلی که در فیلم بلند وجود دارد، و مربوط به عرصه نمایش عمومی است، دلیلی ندارد که این سیستم در روند نمایش فیلم کوتاه هم اجرایی شود. در عین حال عرصه‌های نمایش متحول، متنوع و گسترده شده است و به جز جشنواره ده‌ها امکان برای نمایش فیلم وجود دارد.

تعداد آثار متقاضی حضور در جشنواره فیلم کوتاه تهران هم جالب و قابل توجه است؛ تولید حدود هشت هزار فیلم کوتاه در کشور، خیلی اتفاق خوبی است. من معتقدم در نسل‌های جدید بخاطر وجه عصیانگری و تجربه‌گراییشان فیلم‌های خوبی زیادی ساخته می‌شود. این‌جوری نیست که فیلمسازان قدیم خیلی بهتراند؛ نه‌خیر جدید‌ها خیلی بهتر فیلم می‌سازند و معتقدم هرساله حداقل ۵۰ استعداد خوب از دل فیلم کوتاه ایران بیرون خواهد آمد.

مدیران سینمایی به‌جای این که پروژه‌ها فاخر ۱۰۰ میلیاردی و ۵۰ میلیاردی تولید کنند؛ نفری یک میلیارد به فیلمسازان کوتاهی بدهند که ده‌ها سال است در عرصه فیلم کوتاه فعالیت می‌کنند. تا با همین مقدار یک فیلم بلند بسازند. قطعاً ۵۰ درصد از این فیلم‌ها قطعاً خیلی خوب خواهند بود. اگر می‌خواهید سینما رشد کند، چنین عمل کنید.

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها