به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب «رستاخیز اسطوره» نوشته عبدالرضا ناصر مقدسی به تازگی توسط انتشارات فرهامه منتشر و راهی بازار نشر شده است.
نویسنده این کتاب، پزشک متخصص مغز و اعصاب، ریاست مرکز پژوهشهای اماس در ایران را بر عهده دارد و سالها به رابطه بیماریهایی چون اماس با فرهنگ پرداخته است. کتاب «رستاخیز اسطوره» در ادامه کتاب «خوانش بیماری در بستر اسطوره» چاپ شده و به طور مفصلتر، رابطه بیماری و فرهنگ را از دیدگاهی کلانتر و اسطوره شناختی پی گرفته است.
نویسنده در این کتاب درباره شکل اصلی اسطوره صحبت نمی کند بلکه بیشتر به تغییرات و کاربردهای جدید اسطوره در جهان پیچیده کنونی نظر دارد. در واقع این پژوهش تلاش میکند به این پرسش پاسخ بدهد که در جهان پیچیده کنونی با روابط پیدا و پنهان آن جایگاه اسطوره کجا خواهد بود. سرآغاز و نقطه عزیمت این پژوهش بر اساس درک و شهود مولف در رویارویی با آفریدگار چهرههای اسطورهای یعنی فردوسی حاصل میشود. مولف با توجه به شاهنامه تلاش در بازخوانی افکار و اندیشه فردوسی دارد و میان سه گانه مغز و اسطوره و خلق اثر اسطورهای رابطهای فرض میکند که در سراسر کتاب به بازگشایی و توسعه معنایی آن اقدام می کند. در این راستا مولف بحث گستردهای درباره بینش اساطیری در جهان نوین مطرح کرده است.
این کتاب از ۴ فصل تشکیل شده است. اولین فصل با عنوان «بینش اساطیری در جهان نوین» به مختصات و ویژگی های جهان کنونی می پردازد. در این فصل می توان به صورت تفضیلی و با جزییات بیشتر، تجربه اساطیری مبتنی بر زمانه را درک کرد؛ تجربهای که البته در سایه جهان بسیار پیچیده کنونی بسیار عجیب و غیرقابل انتظار خواهد بود. این فصل به ۶ بخش تقسیم میشود. بخش نخست «هستی شناسی بدن و ذهن» نام دارد و در آن در مورد مفهوم تجربه اساطیری صحبت می شود. در بخش دوم یعنی «آگاهی به مثابه تجربه» این موضوع شناخت مورد تفسیر انسانشناختی قرار گرفته است. وقتی سخن از شناخت جهان پیرامونی به میان می آید، هنوز که هنوز است بهترین نظریه متعلق به امانوئل کانت است.
در بخشهایی از کتاب «رستاخیز اسطوره» بر پایه نظریات کانت به بررسی نظریه دیگری به نام تجربه زیستی پرداخته شده است. هیچ شناخت و تجربهای از جهان خارج، شناختی خالص و مبتنی بر واقعیت تام و فیزیکی نخواهد بود. بلکه شناخت جهان پیرامونی و آنچه که تجربه ما را از این جهان میسازد دو صورت ذهنی و عینی دارد. ادامه بحث این فصل بر اساس توجه به صورت ذهنی موضوع است.
در بخش سوم یعنی «سیالیت آگاهی» به مفهوم غیر ایستای آگاهی از دیدگاه فلسفی اشاره شده است. به گمان نویسنده آگاهی همان جنبه ذهنی شناخت است. پس برای دریافت ماهیت هرگونه تجربه انسانی از جهان پیرامونی، از جمله تجربه اساطیری، لازم است ببینیم آگاهی چیست و چه مؤلفههایی سازنده آن هستند. از اینرو، نویسنده به پایههای نوروساینتیفیک آگاهی پرداخته است. اینکه چگونه مغز نخستی ها طی میلیونها سال تکامل، سیستم پردازش بسیار پیچیدهای به نام آگاهی را ساخته است.
در بخش دیگر این فصل یعنی «از نوروتئولوژی تا نورومیتولوژی» به مصادیق و نمونههای عینی برخی ذهنیتها در مغز اشاره شده است. در بخش نهایی این فصل هم «تکامل، خودمختاری مغز و فرهنگ» بحث اصلی کتاب، یعنی تجربه اسطورهای در جهان کنونی، مطرح می شود. نکته اصلی اینجاست که شکل جهان و پیچیدگی آن به صورت عمیقی در حال تغییر است. پس نخستین مسئله این است که کانونهای معرفتی حاصل از فرهنگ گرچه در دورهای طولانی وابسته به عملکرد مغز بودهاند اما حال می توانند بدون تبعیت از مغز به تکامل خود ادامه دهند.
فصل دوم و فصل سوم کتاب، درباره اسطورهها و آن چیزی است که میتوانند در جهان پیچیده کنونی به مخاطب ارائه دهند. فصل دوم با عنوان «اسطوره و قدرت شناخت انسان از جهان پیرامونی» به موضوع بنیادین شناخت میپردازد و اسطورههایی را بررسی میکند که شیوه شناخت ما از جهان خارج را توضیح می دهند. بخش اول این فصل به تفسیر داستان پرومتئوس اختصاص دارد. اگر پرومته در اساطیر یونان مسئول اصلی آگاهی و به عبارتی آفرینش انسانی است در تفاسیری که از در کتاب آمده، او انسان را به آفرینش و خلقتی دیگرگونه فرا می خواند. محتوای اصلی اسطوره پرومته دال بر کسب آگاهی از طریق یک «تنش درونی» است.
فصل سوم با عنوان «اسطوره در ورای علم» اما به حوزههایی می پردازد که علم کماکان توانایی ورود به آنها را پیدا نکرده است. معنای زندگی و سیلان مستتر در آن چیست؟ برای توضیح این سیلان اسطوره شیوا به کار گرفته شده است. رقص شیوا با آفرینش و نابودی مستمر و پیاپی یادآور پویایی عمیق نهفته در اعضای مختلف بدن همچون گلبولهای قرمز و یا نورونهاست. آن پویایی است که می تواند منجر به ایجاد شناخت گردد. بخش بعدی که مفصلترین بخش این فصل است به آیین بودا می پردازد. آیین بودا بیش از آنکه بر پایههای عقیدتی استوار باشد، آیینی طبیبانه بوده که برگشایش و التیام رنجها و دردهای بشری اهتمام ورزیده است.
در بخش آخر این فصل به پر رازترین حقیقت انسانی یعنی مرگ پرداخته شده است. مرگ از جمله مفاهیمی است که هرگونه رویکرد پزشکی را به چالش کشیده و ناتوانایی آن را آشکار می کند. در اینجا به یکی از مهمترین اسطورههای جهان درباره مرگ یعنی داستان گیلگمش پرداخته میشود و از خلال آن به تمدن مارلیک و جام افسانه زندگی پیوند می یابد.
فصل چهارم این کتاب ۱۸۰ صفحه ای، «گفتگوی علم و اسطوره» نام دارد و پیامد و دستاورد دادهها و مفاهیم فصول پیشین است که در سایه مفهوم نوینی با نام «پیچیدگی» مورد بازبینی قرار می گیرد.