به گزارش خبرنگار دفاعپرس از قزوین، حمید محمدرضایی یکم مهر سال ۱۳۵۰ در شال از توابع شهرستان بوئینزهرا به دنیا آمد و در یک خانواده مذهبی و ولایی و در دامان مادری عاشق اهل بیت بزرگ شد. وی سال ۱۳۶۸ ازدواج کرد و دارای دو فرزند پسر و یک دختر است.
وی عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که با حضور در عملیاتهای مختلف در طول دفاع مقدس به صحنه آمد و پس از دوران جنگ تحمیلی، شهریور سال ۱۳۹۰ برای مقابله با گروهک تروریستی پژاک به مناطق غربی کشور اعزام شد و با این گروهک مبارزه کرد.
حمید با آغاز بحران سوریه در سال ۱۳۹۱ به عنوان مستشار نظامی و مدافع حرم عازم سوریه شد و در سال ۱۳۹۳ با سمت مسئول عملیات تیپ ۸۲ صاحبالامر (عج) استان قزوین و با درجه سرهنگ تمامی بازنشسته شد، اما دوباره در سال ۱۳۹۴ داوطلبانه عازم سوریه شد و سرانجام ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ در درگیری با تکفیریهای داعش در سوریه مفقودالاثر و پس از گذشت چهار سال پیکر مطهرش در اسفند سال ۱۳۹۷ شناسایی و در زادگاهش تشییع و به خاک سپرده شد.
به بهانه ایام شهادت حضرت زهرا (س) برای دقایقی پای صحبتهای «رمضانی» همسر شهید محمدرضایی نشستیم که در ادامه ماحصل آن را میخوانید:
همسر شهید محمدرضایی از نحوه آشنایی و ازدواجشان با شهید اینطور خاطرنشان کرد: بستری بودن پدر بنده و پدر آقا حمید در یک بیمارستان باب آشنایی دو خانواده شد و قسمت این طور بود که ما با هم ازدواج کنیم؛ از آنجایی که خانواده شهید محمدرضایی نیز خانواده شهید بودند مُهر تایید را برایم داشتند و بودن در کنار این خانواده برایم سعادت و افتخار است.
رمضانی تصریح کرد: ازدواج که کردیم در طول زندگی پا به پای من بودند و در همه امور خانواده از تربیت فرزندان تا انجام کارهای منزل کمک میکردند؛ در کوچکترین کارها برای مثال قبل از اینکه میهمان بیاید خیلی به من کمک میکردند و بعد از اینکه میهمان میآمد به اصرار از ایشان میخواستم که دیگر بنشینند.
وی ادامه داد: آقا حمید همیشه در کنار من مثل یک دوست و رفیق بود و نمیتوانم بگویم همسر بلکه همه چیز من بود؛ من خیلی پدرام را دوست داشتم و وقتی آن را از دست دادم همسرم نگذاشت که یک لحظه غم بر چهرهام بنشیند و مراقب بودند دلتنگی نکنم.
همسر شهید محمدرضایی گفت: ثانیه به ثانیه زندگی با شهید محمدرضایی برایم خاطره است و در زندگی سختیهای زیادی هم داشتیم، اما با وجود این هم در کنار آقا حمید همه لحظهها برایم شیرین بود.
رمضانی اضافه کرد: در دوران نامزدی به آقا حمید میگفتم من خیلی به شما وابسته هستم و نمیتوانم یک دقیقه دوری شما را تحمل کنم؛ میگفتند: «شما دیگر همسر پاسدار هستی و باید قبول کنی که من خیلی مواقع در کنارت نیستم و اصلا به من وابسته نباش» که یکی از توصیههای همیشگیاش بود.
وی ابراز داشت: شهید محمدرضایی در همه شرایط پای کار بود و تعطیلات و عید، میهمانی نمیشناخت و در هر ساعتی از شبانهروز و حتی در نیمههای شب میرفت و وقتی سوال میکردم، میگفت؛ به وجود من نیاز است.
همسر شهید مدافع حرم ادامه داد: شهید محمدرضایی در زمان شروع جنگ تحمیلی در دوران راهنمایی تحصیل میکرد و با این که سن کمی داشتند وظیفه خود دانست که به جبهه برود و از کشورش دفاع کند. شناسنامهاش را دستکاری کرد و راهی شد. قبل از آقا حمید، برادرش شهید علی محمدرضایی هم در جبهه بود. آقا حمید را با نیت اینکه پدر و مادرشان تنها هستند و نیاز به کمک دارند منصرف میکنند و او را برمی گرداند. برادرش به او گفته بود تو به خانه برو و حواست به پدر و مادر باشد، ولی اگر شهید شدم اسلحهام را زمین نگذار، همینطور هم شد و همسرم بعد از شهادت برادر، اسلحهاش را زمین نگذاشت و راه برادرش را ادامه داد.
شهید محمدرضایی اهل عمل بود نه حرف زدن
همسر شهید محمدرضایی تصریح کرد: یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید محمدرضایی کمحرفی، متانت، بیادعا و بیریایی بود که این متانت خاص موجب میشد که احترام خاصی برایشان قائل شویم.
رمضانی گفت: آقا حمید شجاع و نترس بود و بیشتر به جای حرف، اهل عمل بود و ادعایی نداشت و این طور نبود که بگوید من این کار را کردم و از خودش تعریف کند و دیگران هم این را خوب میفهمیدند.
وی ادامه داد: در قسمتی از سخنانش به نیروهای آموزشی گفته بود که «علت اینکه اسم گروهان ما به نام نامی امام حسین (ع) مزین است یعنی باید تا آخرین نفس باید بجنگیم و اهل سازش نباشیم و ذلت نپذیریم و ما هم اگر زمانی برسد که دشمن بخواهد حمله کند نباید عقبنشینی کنیم». دقیقاً همین حرف را با عملشان ثابت کردند و لحظه شهادت تا آخرین تیر در خشاب تفنگشان استفاده شده بود. با وجودی که محاصره شده بود نه تسلیم شده بود و نه عقبنشینی کرده بودند.
رمضانی یادآور شد: این شهید بزرگوار ارادت خیلی خاص و ویژهای به حضرت زهرا (س) داشت؛ این ارادت و رابطه خاص با حضرت زهرا (س) هم در نحوه شهادت او دیده میشود به طوری که ۳۵ تیر به پهلوی چپ ایشان خورده بود.
همسر شهید ادامه داد: شهید محمدرضایی در همه اتفاقات و اغتشاشات کشور در صحنه بود؛ از پژاک و شمال غرب تا حوادث استان شدن قزوین و در اکثر این آشوبها مجروح میشدند، ولی دم بر نمیآورد و باز هم مشتاقانه و دواطلبانه در میدان حاضر میشد.
وی اضافه کرد: حاج حمید در چند مرحله مجروح شده بود. ۴۰ درصد جانبازی از زمان دفاع مقدس به یادگار داشت. عمده جانبازیاش از ناحیه چشم بود. سال ۸۸ هم در جریان فتنه مجروح شد. یک بار دیگر هم در سال ۹۰ وقتی فرماندهی یک محور در منطقه جاسوسان سردشت را برعهده داشت، هنگام درگیری با گروهک پژاک دچار موج گرفتگی شد.
رمضانی در پاسخ به این سئوال که چگونه بعد از شهادت پدر، فرزندان را آرام میکردید؟ گفت: اکثر اوقات بچهها من را آرام میکردند و این را مرهون داستان و قصههای اهل بیت بودم که از کودکی برایشان تعریف میکردم. وقتی که داستان حضرت رقیه (س) را برای دختر سه سالهام میگفتم و او بیاختیار گریه میکرد تا جایی که یک روز خودش آمد و درخواست چادر کرد که رهرو حضرت زهرا (س) باشد. بیشتر اوقات پسر ۶ سالهام با خواندن آیات قرآن من را آرام میکرد و نوید شهادت پدر را میداد.
مهمترین سفارش شهید پشتیبانی از ولایت بود
وی خاطرنشان کرد: مهمترین توصیههای شهید این بود که همیشه ولایی باشیم و پشتیبان ولی فقیه بمانیم و هیچگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی را تنها نگذاریم؛ در مسیر خدا باشیم و وابسته به دنیا نباشیم و به مادیات دل نبندیم.
همسر شهید محمدرضایی افزود: زمانی که آقا حمید میخواست به سوریه برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) برود، طبیعتاً دل کندن و دوری از او برایم بسیار سخت بود و گریه کردم و ناراحت بودم، اما نمیخواستم در این مسیر مانع شوم بلکه دوست داشتم او را همراهی کنم تا به هدفی که میخواهد برسد و از من راضی باشد و هیچ وقت مخالفت نکردم.
رمضانی یادآور شد: در اولین اعزام به سوریه هنگام خداحافظی گفتم «عمر دست خداست، خدا بخواهد تو را به من برگرداند، خدا پشت و پناهت باشد».
این همسر شهید با اشاره به خاطراتی از شهید گفت: آقاحمید یک بار عکسی را نشان داد و گفت زمانی که در منطقه سوریه در حال گشتزنی بودیم به آنی به دلم افتاد که از ماشین پیاده شوم و به محض پیاده شدن ماشین گلوله باران شد و دقیقاً همان جایی بود که چند دقیقه قبل نشسته بودم و گفت خواست خدا بهترین چیز است هر موقع خدا صلاح بداند عمرمان تمام میشود.
وی ادامه داد: بدون شک کسی که در این راه قرار میگیرد، ویژگیهایی دارد که خداوند او را لایق شهادت هم میکند؛ آقا حمید واقعاً لایق شهادت بود و رشادتهای زیادی در جنگ تحمیلی داشت و در تمامی عرصهها، مبارزات با گروهکهای تروریستی و دفاع از حرم لحظهای دریغ نمیکرد.
همسر شهید محمدرضایی یادآور شد: با وجود اینکه شهید محمدرضایی جانباز و معاف از رزم بود، اما لحظهای احساس رخوت و کنارهگیری از خدمت نداشت و هرگز نمیگفت که «برادرم شهید شد و من هم دینم را ادا کردم و دیگه لازم نیست که من در این مسیر باشم» هرگز این طور نبود و با وجود اینکه در آستانه بازنشستگی بود، اما هیچ موقع دست از کار و دفاع نکشید.
رمضانی افزود: سالها طول کشید تا پیکر برادرش پیدا شود و بازگردد و این بلاتکلیفی خانوادهاش را خیلی اذیت میکرد و آقا حمید هم چهار سالی طول کشید که پیکرش شناسایی شود و تمام این چهار سال منتظرش بودیم.
در سالهای مفقود بودنش برایش خرید عید هم میکردیم
وی اضافه کرد: این انتظار برای ما خیلی سخت بود، هر لحظه با خودمان فکر میکردیم آیا شهید شده؟ آیا اسیر است؟ چه میکند؟ عید میشد برایش لباس میخریدیم. یادم هست یک پیراهن سه دکمه برایش خریدیم، کربلا رفتیم تبرکی خریدیم که وقتی برمیگردد بپوشد، امید داشتیم برگردد با این وجود میگویم خدایا من راضی هستم. هر روز برای سلامتیاش سوره یاسین را میخواندم و «افوض امری بالعباد» را که میخواندم خجالت میکشیدم و از خدا میخواستم اگر صلاح است او را برگرداند و اگر نه که راضی به رضای او هستم. اما وقتی خبر شهادتش را شنیدم خدا را شکر کردم که همسرم به آرزوی دیرینه خود رسید، خیلی آرزوی شهادت داشت و همیشه میگفت؛ برایم دعا کن که در رختخواب و به مرگ طبیعی از دنیا نروم، آرزوی من این است که در راه خدا به شهادت برسم.
وی ابراز داشت: دوری از عزیزترین فرد زندگی برایم بسیار سخت است که با صبوری این سختی را تحمل میکنم، اما وقتی برای رسیدن به هدف بالای «خدا و لقا الله» باشد، من هم سعی کردم که در کنار آقا حمید باشم و تا جایی که میتوانم برای رسیدن به این هدف همراهیشان کنم.
همسر شهید ادامه داد: با وجود تمام بحرانها و سختیها در طول زندگی مشترک پشیمان نیستم و اگر به قبل برگردم باز هم ایشان را انتخاب میکنم.
رمضانی تاکید کرد: درست است که دوری از همسر سخت و دشواریهای خود را دارد، اما لحظه به لحظه زندگیم دوست دارم شبیه ائمه بخصوص حضرت زینب (س) باشم و صبر در مصیبت ایشان را الگو قرار دهم و سعی کردهام در تمام این هشت سالی که همسرم شهید شدند نیز با نگاه حضرت زینب (س) به زندگی نگاه کنم و جز زیبایی نبینم و همین طور هم شده است.
انتهای پیام/