به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، یکی از دوستان شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری تعریف میکند: «بار اولی که هادی را دیدم، قبل از حرکت برای اردوی جهادی بود. وارد مسجد شدم و دیدم جوانی سرش را روی پای یکی از بچهها گذاشته و خوابیده. رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجد است، بلند شو.
دیدم این جوان بلند شد و شروع کرد با من صحبت کردن. اما خیلی حالم گرفته شد. بنده خدا لال بود و با اده اده کردن با من حرف زد. خیلی دلم برایش سوخت. معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر رفقا. بچههای مسجد از این صحنه خندیدند.
چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان وارد شد و این جوان لال با او همانگونه صحبت کرد. آن شخص هم دلش خیلی برای این پسر سوخت.
ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و آماده حرکت. یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت: «نابودی همه علمای اس...»
بعد از لحظهای سکوت ادامه داد: «نابودی همه علمای اسرائیل، صلوات.»
همه صلوات فرستادیم. وقتی برگشتم، با تعجب دیدم آقایی که شعار صلوات فرستاد، همان جوان لال در مسجد بود! محمدهادی ذوالفقاری!»
منبع: کتاب «پسرک فلافل فروش»
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴