به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، مصطفی جمشیدی از نویسندگان حاضر در شب نخست دومین دوره شبهای داستان برج میلاد، اظهار داشت: تمایل به نوشتن داستانها و آثار مذهبی در ما وجود دارد؛ اما به این دلیل که معنویات به خلوت نویسنده راه پیدا نکرده، در این امر موفق نیستیم؛ به خصوص که ادبیات، آخرین پناهگاه انسان است و به این دلیل بیشتر میتواند در خدمت الهیات باشد.
جمشیدی که نخستین نویسندهای بود که بخشی از رمان خود را با نام "وقایعنگاری یک زندیق" خواند، درباره رمانش گفت: قهرمانهای داستان در بخشی از این رمان، درباره تعزیه و کشتن اشقیا خوان گفتگو میکنند و چون این بخش از داستان با این ایام مناسبت و همخوانی بیشتری دارد، آن را برای خواندن انتخاب کردم.
نویسنده "لغات میغ" درباره مستند نگاری وقایع تاریخی نظیر عاشورا در داستان گفت: شخصاً معتقدم تا وقتی که مستندات تاریخی و مذهبی نویسنده را عمیقا تحت تاثیر قرار ندهد، به یک اثر هنری خوب تبدیل نمیشود.
نوشتن درباره قدیسین در ایران بسیار سخت است
ابراهیم حسنبیگی، دومین نویسندهای بود که برای خواندن بخشی از رمانش به روی سن حاضر شد. وی درباره حد و مرزهای نویسندگی درباره قدیسانی همچون انبیا و امامان (ع) گفت: نوشتن از انسانهای برتر و والا در ایران به دلیل محدودیتهای موجود سخت است، در حالی که نویسندگان در کشورهای اروپایی، هر ذهنیتی را درباره حضرت مسیح یا دیگر قدیسین میتوانند به نگارش درآورند.
وی ادامه داد: در ایران تنها میتوان کلیات را نوشت و در عین تایید تاریخ، تخیل کمتر به نوشتارهایی از این دست میتواند راه پیدا کند و درواقع نویسندگان ایرانی درباره داستانهای دینی و مذهبی همیشه با احتیاط پیش رفتهاند.
حسنبیگی همچنین افزود: البته این را هم نباید فراموش کنیم که ما پژوهشگر دینی نیستیم و باید وقایع مذهبی را با نگاهی هنرمندانه به نگارش درآوریم.
نویسنده کتاب "ریشه در اعماق" در بخش دیگری از سخنانش به رمان اشکانه اشاره کرد و گفت: رمان "اشکانه" را که سرگذشت عشق یک زن به یک جانباز قطع نخاعی را به تصویر می کشد، در زمانی نوشتم که بازار رمانهای عامهپسند بسیار داغ بود و بخش عمدهای از زنان جوان را به سوی خود جذب کرده بود و من در همان زمان، به این فکر میکردم که آیا عشق، میتواند جلوههای ارزشی دیگری داشته باشد یا نه.
وی افزود: من با چشم خودم زنانی را دیده بودم که با جانبازان قطع نخاعی ازدواج کرده بودند اما اکثر این ازدواجها پس از مدتی به طلاق منجر شده بود، به غیر از یک مورد که زوجی در اهواز بودند و زنی، همسر یک جانباز قطع نخاعی شده بود و تنها آرزویش، داشتن دستگاهی برقی بود که با آن شوهرش را جابهجا کند.
حسنبیگی گفت: عشق در رمان اشکانه، نه پس از قطع نخاع شدن، که پیش از آن و زمانی که شخصیتهای داستان، در دانشگاه درس میخواندهاند، شکل گرفته است و جنگ، بستر داستان است نه موضوع آن.
نویسنده کتاب «کوه وگودال» در پایان تاکید کرد: اشکانه، متفاوتترین کتابی است که من نوشتهام چراکه میخواستم برای اولین بار عشق را از نگاه خودم در قالب کلمه به تصویر بکشم.
به کلیشهای شدن داستانهای دفاع مقدس اعتقاد ندارم
هادی خورشاهیان، دیگر نویسنده که میهمان شبهای داستان برج میلاد بود، داستان کوتاه " 38 سالگی" را از مجموعه "هزارتوی خوابهای من" برای حاضران انتخاب کرده بود؛ داستانی که با موضوع دفاع مقدس نوشته شده بود.
وی در پاسخ به این سوال که چگونه میتوان از تکرار و کلیشههای داستانهای دفاع مقدس عبور کرد، گفت: من اعتقادی به این ندارم که نویسندگان ادبیات جنگ، کلیشهای مینویسند یا اینکه به تکرار رسیدهاند؛ چون همه ما در زندگی، روزهای تکراری داشتهایم و از همه مهمتر اینکه همه ما نویسندگانی هستیم که ابزارهایی همانند داریم، روزنامهها و کتابهای مانند هم میخوانیم و ... ولی در نهایت چون ذهنهای متفاوت داریم، تکرار اتفاق نمیافتد.
نویسنده کتاب "من کاتالان نیستم" ادامه داد: ما در سبکهای شعری، این موضوع را بیشتر میتوانیم مشاهده کنیم. مثلاً شاعران در سبک عراقی، هندی یا خراسانی، فاکتورهایی را رعایت میکردهاند و در چیزهایی مشترک بودهاند ولی پس از گذشت قرنها ما همچنان آن شعرها و غزلها را میخوانیم و لذت هم میبریم؛ علاوه بر این، بسیاری از آدمهایی هم که شهید شدهاند، شبیه یکدیگر بودهاند و نمیتوان به این دلیل، درباره آنها ننوشت.
نویسنده کتاب "باشد ایستگاه بعدی" در بخش دیگری از سخنانش تاکید کرد: من نه از آن دسته نویسندگانی هستم که میگویم جنگ را تقدیس کنیم و نه از آن دستهای هستم که جنگ را با نقد تخریب کنم بهخصوص که ما آغازگر جنگ نبودیم و تنها از کشورمان دفاع کردیم.
وی ادامه داد: عقیده دارم اگر کسی برای یک روز جبهه رفته باشد، یک جانباز 70درصد را دیده باشد یا در تشییع جنازه یک جانباز شیمیایی شرکت کرده باشد، به این نتیجه میرسد که نمیتواند به غیر از عزت، ایستادگی و سربلندی این آدمها درباره موضوع دیگری صحبت کند. من معتقدم اگر مردم ما در مراسم تشییع جنازه 92 شهید جنگ تحمیلی شرکت نمیکنند، باید انتقاد را متوجه عملکرد حاکمیت دانست؛ چون در گذشته اینگونه نبود و مردم محلهها و شهرها با جمعیتی بسیار از شهیدان خود استقبال میکردند. من از جمله کسانی بودم که در مراسم تشییع اکثر شهدای شهر خودمان شرکت میکردم ولی با کمال تاسف، این اتفاق امروز در تهران نمی افتد.
"برج 110" رمانی مذهبی است ولی در هیچ کجای آن، اسمی از امیرالمومنین(ع) برده نمیشود
فیروز زنوزی جلالی، آخرین میهمان شب اول از شبهای داستان برج میلاد، بخشی از رمان منتشر نشده خود را با عنوان "برج 110" خواند. وی بخشی از این رمان را خواند که زبانی آرکائیک داشت و مرگ شخصیت اصلی داستان را روایت میکرد.
نویسنده "مخلوق" درباره انتخاب زبانی آرکائیک و ایجاد فضایی جادویی در این رمان گفت: معتقدم اگرچه نویسنده، خمیرمایه اولیه هر کدام از داستانهایش را از واقعیت میگیرد ولی این مساله باید سکوی پرش او برای حرکت به سوی جهان خیالش باشد و عنصر خیال در تلفیق خیال و واقعیت داستان یا رمانش، بیشتر و پررنگتر جلوه کند.
زنوزی جلالی در بخش دیگری از سخنانش گفت: عدد 110 به حروف ابجد حضرت علی (ع) اشاره دارد و درواقع این رمان، یک داستان مذهبی است ولی در هیچ کجای آن، اسمی از امیرالمومنین(ع)برده نمیشود.
وی ادامه داد: گنجو (شخصیت اصلی داستان) درواقع یک مرد بیدار است و چرمینهای دارد که حکم جنگ را در خود جای داده است.
نویسنده "قاعدهی بازی" افزود: هیچ وقت نمیدانم چه اتفاقی تا انتهای داستان برای شخصیتها و روند داستانی کتاب رخ میدهد، زمانی هم که داشتم شیوه مرگ گنجو را مینوشتم، از بیرون آمدن کوتولهها و خنجر کشیدن آنها تعجب کردم.
زنوزی جلالی افزود: در روند نوشتن این رمان، زمانهایی بوده که نتوانستهام چیزی بنویسم و زمانهایی هم بوده که کلمات بر کاغذ جاری شدهاند و حتی گاهی حس کردهام که کسی دارد داستان را برایم دیکته میکند.
وی درباره الهام گرفتن نویسنده نیز گفت: معتقدم نویسندگی، دو بخش دارد، بخشی که میتوان آن را همانند آشپزی یا رانندگی آموزش داد و بخشی که غیرقابل درک است و آموختنی نیست.