به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، علیاصغر صفری یکی از شهدای دفاع مقدس است که در ۱۴ سالگی، به عنوان بسیجی به جبهه رفت. حیدر صفری پدر شهید صفری تعریف میکند: «اولین بار که میخواست به جبهه برود، برایش رضایتنامه نوشتم تا اجازه دهند با سن کمش عازم جبهه شود. دوستانش تا نامه من را دیدند، از او گرفتند و پاره کردند. میگفتند: «تو نباید بری جبهه.»
آقا حیدر که خودش در جبهه به عنوان راننده آمبولانس فعالیت میکرد، ادامه میدهد: «با این حال علی اصغر پیش من برگشت و باز هم از من خواست برایش رضایتنامه بنویسم. این بار اعزام شد.»
در این راه من پدر نیستم
زمانی که داماد خانواده صفری متوجه شد آقا حیدر پسرش را به جبهه فرستاده، به او گفت: «شما پدری؟ چطور اجازه میدی پسرت بره جنگ؟»
آقا حیدر هم در جواب دامادش گفت: «الان پای مملکت و انقلاب و دین و قران وسطه. تو این راه من پدر نیستم.»
من تخت بیمارستان را اشغال نمیکنم
او تعریف میکند: «ترکش به پایش خورده بود و آن را گچ گرفته بودند. ۳ـ۲ ماهی در خانه مانده و کلافه شده بود. پایش را که تکان میداد، ترکشش صدا میداد. دکترش هم به آلمان رفته بود و کسی نبود گچ پایش را باز کند و تصمیم بگیرد پایش عمل شود یا نه. سرانجام عمویش در بیمارستان تختی برای او رزور کرد تا پایش را عمل کنند، اما علیاصغر قبول نکرد و گفت: «الان تو وضعیتی نیستیم که من پاشم برم یه تخت رو اشغال کنم. یه عالمه مجروح و زخمی و شهید به اون تختها نیاز دارند.»
شریک جرم فرار به جبهه!
آقای صفری نفسی تازه میکند و ادامه میدهد: «بعد از مدتی که قرار شد باز به جبهه برگردد، رفت تا برای خودش لباس و وسایل جبهه بخرد. وقتی برگشت، دیدیم از همه چیز ۲ تا خریده. از او پرسیدم: «چرا همه چیو جفت جفت خریدی؟» فقط گفت: «به کار میاد.» کلاه اول را که روی سرش گذاشت، آن را نپسندید و گذاشت زمین. کلاه دوم را برای خودش برداشت.»
پدر شهید صفری خندهای میکند و میگوید: «آخر فهمیدیم یکی از دوستانش میخواست به جبهه برود؛ اما پدر و مادرش اجازه نمیدادند. این لباسها را برای او گرفته بود تا دوتایی با هم به جبهه فرار کنند!»
شهید علیاصغر صفری ۲۲ فرودینماه سال ۱۳۶۶ در حالی که ۱۸ سال داشت، در منطقه شلمچه به شهادت رسید. پیکر او پس از سالها در روز ۱۰ مردادماه سال ۱۳۷۵ تفحص شده و در گلزار شهدای روستای روستای ده شهرستان پاکدشت به خاک سپرده شد.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴