گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: صحبت از دلتنگی است؛ از انتظار خانوادهای که فرزندشان در دیار غربت به شهادت رسید و حالا پس از هشت سال چشمانتظاری، پیکر مطهر او تفحص شده و همراه با پیکرهای مطهر هفت شهید دیگر، با استقبال گرم مردم به میهن اسلامی بازگشته است، تا دل پدر و مادرش، و دل همسر و فرزندش کمی آرام بگیرد؛ البته پدرش میگوید که اصل موضوع پیکر شهید نیست؛ بلکه جان او است که در راه خدا، ائمه اطهار (ع) و انقلاب اسلامی فدا شده است.
شهید مدافع حرم «علی آقاعبداللهی» سوژه روایت کوتاهی است که در ادامه، از مقابل دیدگان شما عبور میکند؛ روایتی از رشادت جوانی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، اگر امثال آنها نبودند، ما باید در همدان و کرمانشاه با داعش میجنگیم؛ این موضوع را «محمد آقاعبداللهی» پدر شهید مدافع حرم هم در ادامه مطلب به آن اشاره میکند؛ پدری که وقتی میخواستم این مطلب را بنویسم و روایتهای او درباره فرزندش را به زیور طبع بیارایم، دربارهاش کمی در رسانهها جستوجو کردم و خاطرهای از زبانش خواندم که در آن، از لحظه اعزام فرزندش سخن گفته بود؛ از آن لحظهای که داشت فرزند خود را برای اعزام به سوریه بدرقه میکرد و یک حسی به او میگفت که این وداع، وداع آخر است و همینطور هم شد!
امروز از آن لحظه وداع پدر و پسری در روز اعزام «علی» به سوریه، حدود هشت سال میگذرد، هشت سالی که نمیدانم در دل پدرش چه گذشت، همینطور در دل مادرش، دل همسرش، دل فرزندش و هر دل دیگری که به هر نحوی به عشق بازگشت پیکر علی میتپید. امروز دوباره لحظه وداع فرارسیده است؛ اما اینبار تنها خانواده علی نیستند که با او وداع میکنند؛ بلکه هزاران دل عاشق، به مراسم وداع با علی و هفت شهید دیگری که پیکرشان همراه با او به میهن بازگشته است، میآیند و به خانوادههایشان از جمله پدر و مادرشان تبریک میگویند و زیر تابوت آنها را میگیرند.
روایت را از اینجا آغاز کنم؛ عصر یکی از روزهای پاییزی، قرار شد تا پس از مدتی، دوباره به معراجالشهدای تهران بروم، خیلیوقت بود که توفیق در مراسم وداع با شهدا را پیدا نکرده بودم و البته در این مدت، شهید هم کمتر آورده بودند. زمانی که به معراجالشهداء رسیدم، فکر نمیکردم اینقدر جمعیت به مراسم وداع با شهدای مدافع حرم آمده باشد؛ طوری که حیاط معراجالشهداء مملو از جشمهایی بود که انتظار دیدن تابوت سهرنگ شهدا را میکشیدند.
دود اسپند فضا را پر کرده و صدای غمانگیز دمام بهگوش میرسید که پس از مدتی انتظار و اجرای برنامههای مختلف، تابوتهای شهدا را به میان جمعیت آوردند؛ اما گذشته از اینکه آنروز مردم چگونه با شهدا وداع کردند و چه حال و هوای شیرینی در معراجالشهداء برقرار بود، میخواهم به سراغ سوژه اصلی این روایت بروم و مطلب را طولانی نکنم.
روایت را با لحظهای که به سراغ پدران شهدای مدافع حرم رفتم، ادامه میدهم؛ در میان حال و هوای معنوی که در معراجالشهداء برقرار شده بود، متوجه شدم که پدران شهدای مدافع حرم، در گوشهای از مراسم، روی صندلی نشستهاند؛ بنابراین خود را به آنها رسانده و از افرادی که آنجا ایستاده بودند، خواستم تا بگویند که هرکدام از این پدران شهدا، پدر کدام شهید والامقام هستند؛ لذا متوجه میشوم که برخی از آنها پدران شهدای مدافع حرمی هستند که قبلا پیکرشان بازگشته و برخی دیگر نیز پدارن شهدای مدافع حرمی هستند که در آن لحظه داشت مراسم وداع با آنها برگزار میشد و در حقیقت صاحبان مجلس بودند.
پدر شهید مدافع حرم «علی آقاعبداللهی» را در میان دیگر پدران شهدا به من معرفی کردند؛ پدری که پس از انتظار هشتساله، حالا نشسته است و دارد صبورانه و همچون کوهی استوار، مراسم وداع با پیکر فرزند شهیدش را نظاره میکند؛ پدر شهیدی که نه در چشمانش نشانهای از پشیمانی است و نه در میان کلامش میتوان جملهای یافت که از این موضوع حکایت داشته باشد؛ بلکه او مانند همه پدران شهدا، از راهی که فرزندش رفته است، ابراز رضایت و خوشحالی میکند.
ادامه روایت، انتظار هشتساله پدر شهید «علی آقاعبداللهی» را در قالب قلم، به تصویر میکشد؛ انتظاری به فاصله آنروز که پدر با فرزند خود وداع کرد تا مراسم که در آن جمعیتی وصفناشدنی آمده بودند تا با فرزند شهیدش وداع کنند. وقتی از او خواستم تا مقابل دوربین قرار بگیرد و از این انتظار بگوید، او همچون دیگر همکاران ارتشی خود، با قامتی استوار و خوشحال از اینکه فرزند خود را در راه خدا فدا کرده است، به مقابل دوربین آمد و گفت: تا همین چندروز گذشته به فرزندم میگفتند «شهید جاویدالأثر»؛ اما حالا بخشی از پیکر مطهر او بازگشته است تا شاید بهیاری خدا، دل من و مادرش آرام بگیرد.
«محمد آقاعبداللهی» به تاریخ شهادت فرزندش یعنی ۲۳ دی سال ۱۳۹۴ اشاره کرد و بیان داشت: انتظار سخت است؛ اما به قول یکی از برادران شهدا، اصل جان شهید است که در راه خدا، ائمه اطهار (ع) و انقلاب اسلامی فدا شده و بازگشت پیکر او فرع است.
اما روایت به بیان آنچه پدر در این هشت سال انتظار کشیده است، ختم نمیشود؛ بلکه او از اهمیت مجاهدتهای مدافعان حرم نیز سخن گفت و به جملهای از رهبر معظم انقلاب اسلامی در این خصوص اشاره کرد؛ همان جمله معروفی که ایشان در اهمیت مجاهدتهای مدافعان حرم، فرمودند که اگر جلوی دشمن گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه استانها با اینها میجنگیدیم.
بخشی دیگر از این روایت که میخوانید، اختصاص دارد به خاطرهای که پدر شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی، از دورانی که هنوز حادثه حمله تروریستی داعش در مجلس شورای اسلامی رخ نداده و او فرزند خود را راهی جبهه مقاومت کرده بود. پدر این خاطره را اینگونه بیان کرد: قبل از حمله تروریستی داعش به مجلس شورای اسلامی، یکی از همکارانم من را سرزنش کرد که چرا فرزند خود را به سوریه فرستادی؛ اما پس از این حادثه، از من عذرخواهی کرد و گفت که وقتی داعش به مجلس شورای اسلامی حمله کرد، من تازه فهمیدم که مدافعان حرم برای چه به مقابله با تکفیریها در کشورهای دیگر رفتند و اینکه در واقع هدف از حضور داعش در کشورهای همسایه ما، هدف قرار دادن جمهوری اسلامی ایران است.
آری! این روایت تنها گوشهای از حرفهای یک پدر شهید بود؛ درحالی که اگر از هزاران پدر شهید دیگر نیز همین سوالات را بپرسیم، همه آنها بدونشک همین پاسخها را میدهند و حرفهایی از جنس ایثار و مقاومت زده و به مسیری که فرزندشان رفته است، افتخار میکنند؛ لذا تا وقتی که امثال این پدران شهدا هستند، راه مقاومت و ایستادگی در این آب و خاک ادامه خواهد داشت.
انتهای پیام/ 113