گروه حماسه و جهاد دفاعپرس- زهره علیعسگری؛ رنگ جنگ، خاکستری است. ویرانی شهرها و محلهها، آوار شدن سقفها و در و دیوار خانهها، مرگ و اسارتِ نزدیکان و آشنایان و سرگردانی مردمان بهتزده، سرنوشت محتوم سرزمینهایی است که درگیر جنگ شدهاند. اینها، اما در مورد یکی از جنگهای معاصر صدق نکرد. جنگی که از رنگ خون آغاز کرد، به سفیدی آشتی رسید و در نهایت، با سبزیِ بالندگی آمیخت.
برای این تحویل و تبدیل، نیاز به تبلیغات سیاسی یا مطالعات جنگ یا تجربه نظامیگری نبود. این خطِ سیر، صیرورتی بود که بیشتر به معجزۀ مردان خدا میمانست. به فرماندهای که بیش از اینکه بخواهد فرمان براند، عنان خویش را در مشتش پیچیده بود.
نبرد هشت سالۀ مردم ایران از نادر جنگهایی بود که صبغه ماورایی داشت. فرمانده این جنگ، امامی بود که توانسته بود این باور را به عمق جان سربازانش برساند که جنگشان دفاع مقدس است، کشتههایشان شهدای راه خدا هستند، اسارتشان تالیِ اسارت اهلبیت (ع) است، تمام خرابیها و خسارتهایشان آبروی دنیا و آخرتشان است و رنگ جنگشان به رنگ پرچم کشورشان است: سرخ، سفید و سبز.
در این جنگ، کشته شدن شهادت معنا یافت یعنی اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت. به همین دلیل، سربازانش طالب مرگ سرخ بودند. فرمانده میگفت ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. این را درست زمانی میگفت که بخش زیادی از خاک کشور هنوز در اشغال متجاوز بود. میگفت ما شروعکننده جنگ نبودیم، ما برای حفظ موجودیت اسلام در جهان، تنها از خود دفاع کردهایم و این، رنگِ سفیدِ صلح بود. مردمی که هشت سال با این باورها در کنار امامشان ایستادند، شنیدند که تا شرک و کفر هست، مبارزه هم هست و ما تصمیم داریم پرچم لاالهالاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم و این جملهها بدون شک، رنگ بالندگی با خود داشت.
امام این جنگ را جنگ دو همسایه و دعوا بر سر اختلافات مرزی نمیدانست. او دفاع مقدس را مصاف فرزندان ابراهیم (ع) با جهانخواران و دنبالههایشان میدانست. فرزندان بتشکنی که شاه را و شوروی و آمریکا را شکسته بودند و کفر و نفاق را خُرد کرده بودند. رزمندگانِ این جنگ از دید امام، نظامیهایی نبودند که سالها حقوق میگیرند تا اگر جنگی پیش آمد، موظف به حضور در میدان نبرد باشند. از نظر او رزمندگان کسانی بودند که سالها کولهبار امانت و مبارزه را بر دوش کشیده بودند. امام به سربازانش نمیگفت چطور باشید، میگفت شما اینطور هستید؛ کسانی که برای نجات محرومان و بندگان خدا راحتی راحتطلبان را بر خود حرام کردهاند. نه تنها بنده زرخرید آمریکا و شوروی نیستند و زیر بار هیچ کس جز خدا نمیروند، بلکه به محمد (ص) میگویند از مبارزه خسته نشدهاند. امام سربازانش را رهروان راستین راه فرزندان پیامبر اسلام (ص) میدانست که در عاشورا به شهادت رسیدند. او پیروزی در جنگ را برگشت به خطوط مرزی، مطابق اسناد بینالمللی معنی نمیکرد. به باور او پیروزی در جنگ، پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق بود.
سربازان امام هرچند ظاهرا با یک کشور مسلمان میجنگیدند، ولی همزمان، فریاد وحدت مسلمانان را سر میدادند. از نظر امام، مردمِ حاضر در عرصههای مختلف جنگ سربازانی نبودند که به دستور فرماندهان خود باید به خط میزدند، بلکه رسالت مقاومت در برابر جنگ اقتصادی، تبلیغاتی، روانی و حمله به شهرها و موشکباران مناطق مسکونی و بمبارانهای مکرر شیمیایی دشمن را بر دوش داشتند. چنین فرماندهای باید که سربازانش، مزدوررانش نباشند.
امام معتقد بود خدا مردم ایران را که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی بودند موفق کرده بود تا به رسالت ملی و جهانی خود عمل کنند و صحنه را ترک نکنند. یگانهای نظامی او ایمان داشتند که جنگشان حیثیت یک ملت و یک دین است.
امام به پشتوانه اعتقاداتش توانسته بود سربازانش را از محدوده یگانهای نظامی فراتر ببرد و زنان و مردان یک دوره از تاریخ ایران را درگیر جنگی کند که رنگش در نگاهشان کدر نبود. سربازان خمینی که جنگ هشت ساله را تا انتها مشایعت کردند، زنان و مردانی بودند که با ضمیر صافشان، باطن صیقلی فرمانده کل را بهعینه کشف کرده بودند. مردم -از زن و مرد و هر که با پای سر در این میدان حاضر شد- در مصافهای ظاهری به چنان تشخیصی رسیدند که، چون قطره تا دریا شدن، یک نفس دویدند. امام فرصتی بود برای اهل عمل تا جنگ را از روی ویرانههای خاکستریاش عبور دهند. این جنگ، جنگِ بامعرفتان بود.
امام پاک بود و با صافی وجودش توانسته بود پاکان را جذب کند. صداقت داشت و هرچه میگفت، راست میگفت و مکر نداشت. کسی بود که ملت، صداقتش را درک کرد و همراهش شد. این مرد، جنگ را از رنگ خاکستری عبور داد، چنان که سربازانش به تیرگی مرگ خندیدند و همین خنده بود که مرگ را پیش چشمانشان کُشت. آنها به مرگ، رنگ سرخ پاشیدند و در قهقهۀ مستانهشان از نورانیتی که میراثی برای آزادگان جهان بود گذشتند و بالنده شدند. اندیشه جهانی امام در قالب همین جنگ محدود توانست خود را بنمایاند؛ سودای چگونه زیستن و چگونه مبارزه کردن و ایستادن در مقابل جهان سرمایهداری و کمونیسم و ستاندن حقوق مسلمانان و محرومان از ظالمان و خودنمایی مسلمانان به عنوان یک نیروی بزرگ و قدرت سوم جهان، نه جهان سومی.
سرخ و سفید و سبز هرچند پرچم ایران بود، اما رنگ آن جنگ، عبور از زمان و مکان و وصل به بیزمانی و بیمکانی بود که هنر مردان خداست. هنری که امروز در باریکهای از جهان و در وسعت جبهۀ مقاومتی مقدس، تولدی نو یافته است.
اکنون از میان آتش و خون، ققنوسی نورس در مسیر پیروزی بال گشوده و فرزندان اندیشۀ امام را برای انجام رسالت ایمانیشان فراخوانده است. فرزندانی با چند ملیت که همقسم شدهاند یا با مرگ سرخ بمیرند، یا قدس را برای همیشه از صهیونیسم پاک کنند.
منبع: پیام حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه به حجاج- تیر ۱۳۶۷ (ذیحجه ۱۴۰۸)
انتهای پیام/