گروه سایر رسانههای دفاعپرس - علی معروفی آرانی؛ رهبران ادیان و مذاهب در تراژدی قتل عام زنان، کودکان و غیر نظامیان فلسطینی توسط ارتش رژیم صهیونیستی در باریکه غزه ضمن آنکه باید از عدم تحرک برای جلوگیری و یا خاموشی این جنگ از خود انتقاد کنند، باید یک بار دیگر فرمان الهی را در متون مقدس که به جلوگیری از جنگ و قتل و خشونت تاکید شده است را به خود یادآوری کنند.
غزه آزمون وجدانهای بیدار و خاموش است و هر قطرهی خون در غزه، شرم بشریت است. اگر فلسطینیان متحد و کشورهای اسلامی به همان اندازه که غربیها سوی اسرائیل را گرفته اند، بر فلسطین استواری کنند، میتوانند سرنوشت فلسطین و منطقه را بر خلاف ارادهی قدرتها تغییر دهند. در این صورت است که شاهد چهرهی جدیدی در منطقه خواهیم بود. به نفع همه است که به صحنه بیایند و کاری کنند. هر گامی که برای اعادهی حقوق فلسطینیان برداشته شود، اعادهی انسانیت است و منافع همگان را به دنبال داشته و ثبات منطقه را فزونی خواهد داد. اما اگر دست اسرائیل باز باشد، فجایع بزرگتری پدید خواهد آورد و بی ثباتیها ادامه خواهد یافت و احتمال جنگ بزرگتر هم مطرح خواهد بود. البته، تاریخ ۷۰ ساله گواهی داده است هیچگاه خشونتها به امنیت اسرائیل ختم نخواهد شد و با نسل کشی، ارادهها نخواهد شکست.
از دیدگاه مولانا دو مدل جنگ برای مقابله با دین و مذهب بهکار میرود: جنگ نرم و جنگ سخت. وی در داستان اول: «آن پادشاه جهود که نصرانیان میکشت از بهر تعصب»، نابودی دین و پیروان آن را به وسیله جنگ نرم و در داستان دوم «پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود»، شیوه جنگ سخت را برای از بین بردن دین، معرفی کرده است.
مولانا در ابتدای داستان اول با براعت استهلال و با صراحت اعلام میکند که برای از بین بردن پیروان راستین یک دین و نابودی ایمان و اعتقاد، دشمنان از حربه قدرت نرم استفاده میکنند و باعث انحراف و تخلیط در دین و عامل جنگهای نیابتی خانمانسوز و ویران گر میشوند؛ در همان ابتدای داستان، جنگ سخت و مقابله با زور را در برابر جنگ نرم ناکارآمد تلقی میکند:
کم کش ایشان را که کشتن سود نیست دین ندارد بوی مشک و عود نیست
سرّ پنهان است اندر صد غلاف ظاهرش با تو چو تو باطن خلاف
در ادامه، در جاهای گوناگون داستان، شیوهها و شگردهای نفوذ دشمنان و راههای مقابله با این مکر و نیرنگها را با کیاست و درایت بیان میکند؛ مولانا برای اهمیت موضوع و تأکید به این امر مهم در ادامه پس از پایان داستان «آن پادشاه جهود…»، بلافاصله داستان «پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی مینمود» را در دفتر اول مثنوی، نقل کرده است:
بعد ازین خون ریز درمان ناپذیر کاندر افتاد از بلای آن وزیر
یک شه دیگر ز نسل آن جهود در هلاک قوم عیسی رو نمود
گر خبر خواهی از این دیگر خروج سوره بر خوان والسماء ذات البروج
«اشارات است به واقعهای که در تفاسیر قرآن کریم در ذیل آیه ۴ سوره بروج آمده است. آیه ۱تا۴ این سوره، بدین قرار است: «والسماء ذات البروج والیوم الموعود و شاهد و مشهود قتل اصحاب الاخدود» سوگند به آسمان که دارای کاخهای سترگ است و سوگند به روز موعود و شاهد و مشهود که (مؤمنان عیسوی) در آن گودالها به قتل رسیدند» در آن داستان، چون پادشاه جهود شیوه جنگ سخت را برای نابودی پیروان مسیح بهکار برده است، علاوه بر اینکه موجب استحکام بیشتر دین و ایمان مسیحیان شده، خود نیز در شعله آتش جنگ و دشمنی سوخته و شکست خورده است.
از نظر تاریخی میتوان مشاهده کرد که وقتی جنگ در منطقهای شایع میشود، دین بهنوعی درگیر و بخشی از مشکل میشود. این مسلماً در اروپا در قرن یازدهم در زمان جنگ اول صلیبی اتفاق افتاده و این در زمان خود ما در خاورمیانه یا افغانستان رخ داده است. وقتی جنگ طولانی میشود و خشونت بهصورت یک اتفاق روزمره اتفاق میافتد، این رویاهای مردم، تخیلات، جاهطلبیها، روابط آنها را تحت تأثیر قرار داده و همچنین میتواند بر ادیان و اعتقادات آنها تأثیر بگذارد… خصوصاً اگر مردم نسبت به روند سیاسی عادی امید خود را از دست بدهند و فکر کنند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
تلاش برای سو استفاده از گروههای مبارز برای «همسوکردن» آنها در این نبردها و به ویژه در منطقه خاورمیانه نیز نتیجه مثبتی ندارد. رئیس جمهور انور سادات در ابتدا از گروههای دانشجویی اسلام گرا که به کشته شدن وی کمک کردند دعوت به عمل آورد. اسرائیل در ابتدا حماس را مورد حمایت مالی قرار داد تا جنبش آزادی بخش فلسطین را تضعیف کند. اما در نهایت همسو کردن آنها برای رسیدن به اهداف خود نتیجهای در بر ندارد.
تقریباً در هر منطقهای که جامعه سکولار، مذهب و سیاست را از هم جدا کرده باشد، یک جنبش ضد فرهنگی مذهبی به وجود آمده که تلاش کرده تا آگاهانه آن را طرد کرده و ناامیدی گستردهای از مدرنیته را نشان میدهد. فارغ از اینکه هرچه کارشناسان، سیاستمداران و روشنفکران بگویند، مردم در سراسر جهان نشان دادهاند که میخواهند دین بهطور کاملتر در زندگی عمومی نشان داده شود.
نمایندگان ادیان و مذاهب قبل از نقض سایر سنتها در قبال مظلوم، باید تاریخ شکست خود را در کناره گیری بر دفاع از کشتار انسان و بشر در قرن گفتگو، تمدن و تکنولوژی مطالعه کنند. با این روحیات، گروههای مذهبی باید معیارهای دوگانه، موهوم سازی «دیگری»، و اسطورههای قطبی و غیرانسانی، که بر خلاف آموزههای صریح همه سنتهای بزرگ است را کنار بگذارند.
در جهان قبل از مدرن، برای مثال، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان تعابیر تمثیل گونهای از متون مقدس ارائه شده است که مانع قتل و خونریزی هم نوعان خود شوید: این متون مقدس بهعنوان کلام خدا، بی نهایت بوده و محدود به تفسیر نمیشود.
اگر بگوییم جنبش حماس بنیادگرایانه و وطن پرست است، این جنبشهای «بنیادگرایانه» بههیچوجه همیشه خشن نیستند. اکثر «بنیادگرایان» صرفاً سعی میکنند نوعی زندگی دینی مطلوب در جهانی را داشته باشند که به نظر خصم ایمان و اعتقاد دینی است، بهنوعی که استدلالهای معارضهگرانه آنها مسالمتآمیز است. فقط تعداد کمی از “بنیادگرایان” در سراسر جهان در اقدامات جنگ و نبرد شرکت میکنند.
رسانهها و سیاستمداران غربی و آمریکایی از عباراتی مانند «تروریسم مسلمان» خودداری کنند. این قساوتها سنتهای اسلام را نقض میکند. ما هرگز جنبشهای ایرلند شمالی را «تروریستهای کاتولیک» نمینامیم. پیوند دادن «اسلام» با «تروریسم» این دو را بهطور غیرقابل حذف در ذهن مردم تداعی میکند به گونهای که میتواند توهین به اسلام بوده و بنابراین برای اهداف صلح و سازش مضر باشد. از عبارت «مسلمانان میانه رو» نیز باید به همین دلیل خودداری شود. در طول دهه ۱۹۷۰، از کاتولیکهای انگلیس و ایرلند هرگز نمیپرسیدند که «میانه رو» هستند یا نه. حماس جنبشی مسلمان و اسلام گرای سنی مذهب فلسطینی است که در غزه و کرانه باختری حضور دارد و به نوعی حکومت میکند.
در برخی مناطق - ایالاتمتحده، اسرائیل و بخشهایی از جهان اسلام - جامعه بهطور خطرناکی قطبی شده است. بین کسانی که به مدرنیزاسیون اعتقاد دارند و کسانی که بیگانگی خود از جامعه سکولار شده را در راستای ضد روایت دینی بیان میکنند، فاصله وجود دارد. آنها درک یکدیگر را دشوارتر میکنند.
با وجود این پتانسیل خشونت وجود دارد. هر یک از «بنیادگرایانی» که در یهودیت، مسیحیت و اسلام مطالعه کردهایم، از نابودی هراس دارد و متقاعد شده است که جامعه مدرن میخواهد ایمان واقعی را از بین ببرد. این ترس از نابودی را میتوان بهوضوح در ایدئولوژیها و اسطورههای ایجادشده توسط این گروهها مشاهده کرد که غالباً بهشدت تهاجمی نیهیلیستی و آخرالزمانی هستند. «بنیادگرایان» و جنبش حماس معتقدند که آنها برای بقا میجنگند و وقتی مردم احساس میکنند از این طریق مدافعی ندارند، میتوانند اقدام کنند. هر زمان این جنبشها مورد حمله قرار گرفتهاند، متخاصمتر شدهاند. این حملات، هراس «بنیادگرایان» را از اینکه واقعاً در معرض خطر نابودی از سوی سکولار / لیبرال هستند تأیید میکند.
قرآن مانند کتاب مقدس متونی در مورد خشونت دارد، اما مانند همه ادیان بزرگ، گرایش اصلی آن به مهربانی و شفقت است. قوانین اسلامی جنگ با هر کشوری را که در آن مسلمانان مجاز به اعمال شعائر دینی خود هستند را حرام میداند و استفاده از آتش سوزی، تخریب ساختمانها و کشته شدن غیرنظامیان بی گناه را در طی یک کارزار نظامی منع کرده است؛ بنابراین اگرچه مسلمانان – مانند یهودیان یا مسیحیان – اغلب نتوانستهاند آرمانهای والای خود را محقق سازند، این به خودی خود مختص دین نیست.
علیرغم مخالفت لفظی کشورهای حامی اسرائیل با ادامه کودک کشی این رژیم که بیشتر جنبه تبلیغاتی برای فرار از فشار افکار عمومی جهانی دارد، این کشورها هیچ اقدام عملی برای توقف جنایات بی سابقه اسرائیل انجام نداده اند.
بعد از جنگ ۱۹۶۷ م و اشغال کامل بیت المقدس، میزان نفوذ جریان صهیونیسم مذهبی در حوزه سیاست و عرصه نظامی به شکل چشمگیری گسترش یافت. به گونهای که تئورسین اصلی توسعهطلبی، اشغال و کشتار فلسطینیان همواره این گروه هستند. جالب است بدانید که این جریان مذهبی در حال حاضر نیز از متحدان اصلی احزاب سکولار لیبرال و ملیگرای افراطی اسرائیل هستند.
رویکردی به هویت جمعی که بر چارچوببندی ارزشهای مذهبی در میان فلسطینیها و اسرائیلیها تأکید میکند، میتواند چارچوبی مفهومی ایجاد کند که انسجام عاطفی را تقویت میکند و میتواند به جمعیت وسیعتری از فلسطینیها و اسرائیلیها به طور یکسان دسترسی پیدا کند. نقش دین در ایجاد صلح موضوع بحثهای زیادی در سالهای اخیر بوده است. کسانی هستند که معتقدند گروههای مذهبی میتوانند نقش ارزشمندی در ترویج صلح و آشتی ایفا کنند، در حالی که برخی دیگر معتقدند رویکردهای سکولار مؤثرتر است. نمیتوان انکار کرد که گروههای مذهبی در برخی از وحشیانهترین درگیریها در تاریخ اخیر دست داشته اند. برای مثال، نسل کشی رواندا توسط نفرت مذهبی بین جوامع هوتو و توتسی تقویت شد. در بوسنی و هرزگوین، مسیحیان ارتدوکس و مسلمانان در طول جنگ دهه ۱۹۹۰ یکدیگر را سلاخی کردند. درگیری خونین در سوریه و عراق. با توجه به این تاریخ، قابل درک است که چرا برخی از محققان معتقدند دین چیزی جز عامل خشونت نیست. با این حال، شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد گروههای مذهبی میتوانند نقش مثبتی در ایجاد صلح ایفا کنند. به عنوان مثال، در ایرلند شمالی، کلیساهای کاتولیک و پروتستان برای ترویج صلح در طول مشکلات با یکدیگر همکاری کردند. در آفریقای جنوبی، رهبران مسیحی مانند دزموند توتو نقش مهمی در آشتی پس از آپارتاید ایفا کردند. ارتقای تساهل بین مذاهب مختلف برای محدود کردن اختلافات فرقهای تأثیر گذار بوده است.
شهر اورشلیم برای هر سه دین مقدس است و کانونی برای اختلاف و جنگ قدرت است. با این حال، این سه دین بیشتر با این مکانهای مقدس مشترک هستند تا تفاوت. با توجه به قداست این سرزمین برای هر سه دین ابراهیمی، محدود کردن حاکمیت آن به یک نهاد سیاسی یا دولت، کار تقریباً غیرممکنی است. بنابراین، برای سازگاری با چارچوب مفهومی، اگر هر دو طرف یاد بگیرند که اهمیت آن را برای چنین آشتی تنظیم کنند، چنین زمین مقدسی میتواند سطحی از نظارت مذهبی به جای نظارت سیاسی را حفظ کند. مسئله اورشلیم یکی از بسیاری از مسائلی است که جز جدایی ناپذیر درگیریهای بین فلسطینیان و اسرائیل هستند، که مبتنی بر ارزشهای مقدس است، نه سکولار، و تداوم نادیده گرفتن، کنار گذاشتن یا «خرید کردن» چنین ارزشهایی میتواند مانع آشتی شود.
با وجود این که مؤسسان این رژیم اکثراً بیدین و خدا ناباور بودند پس چگونه صهیونیسم مذهبی این چنین قدرت یافت؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که رژیم اسرائیل از یهودیانی تشکیل شده که از نقاط مختلف دنیا با فرهنگها و زبانهای گوناگون گرد هم جمع شدهاند که تنها وجه اشتراک آنان، یهودیبودن آنهاست. به عبارتی تنها اصالتی که میتواند این مردم بیگانه را در سرزمین غصبی با هم متحد و مسئله بحران هویت آنان را حل کند، سمبلهای یهودی است که با مذهب یهودیت گره خورده است. در واقع دین یهودی و پیشینه تاریخی آن در منطقه غرب آسیا و خاخامها بهانهای هستند تا این جماعت متزلزل و ناهمگون را گرد هم جمع کنند.
با افزایش اعتراضات گسترده مردمی در کشورهای مختلف جهان به تداوم کشتار غیرنظامیان غزه توسط ارتش رژیم صهیونیستی، کشورهایی که به حمایت از اسرائیل معروف هستند و به طور مستمر از این رژیم حمایت میکنند نیز آشکارا به جنگ اعتراض کرده اند. جنایاتی که صهیونیستها در غزه مرتکب شده اند و خواستار پایان نسل کشی مردم فلسطین شده اند.
تلفات بحران کودک کشی رژیم صهیونیستی بر کودکان «فراتر از ویرانگری» است. مطالعه ما جنبهای مبهم از دو دهه اول رژیم صهیونیستی را روشن میکند، زمانی که موارد کودککشی و رها کردن تهدیدکننده زندگی یک اتفاق آشنا بود. علیرغم عدم دسترسی پایدار و ایمن، آژانسهای سازمان ملل داروها و تجهیزات نجات بخش از جمله لوازم مورد نیاز نوزادان و مراقبتهای بهداشت باروری را به غزه ارسال کردهاند. اما برای پاسخگویی به نیازهای غیرنظامیان، از جمله زنان باردار، کودکان و نوزادان، چیزهای بیشتری مورد نیاز است. آژانسهای بشردوستانه برای آوردن دارو، غذا، آب و سوخت بیشتر به غزه نیاز فوری به دسترسی پایدار و ایمن دارند. از ۷ اکتبر تاکنون هیچ سوختی وارد نوار غزه نشده است. آژانسهای امدادی باید فوراً سوخت دریافت کنند تا بتوانند به حمایت از بیمارستانها، کارخانههای آبرسانی و نانواییها ادامه دهند.
این یادداشت چارچوب مفهومی جدیدی را برای هویت جمعی در میان فلسطینیها و اسرائیلیها پیشبینی میکند که میتواند بر اساس ارزشهای مذهبی متجانس الگوبرداری شود. این یادداشت با شناسایی ارزشهای محتاطانه از طریق تحلیل محتوای متون دینی، استدلال میکند که میتوان هویت جمعی جدیدی ایجاد کرد و با قالببندی مجدد و تقویت ارزشهای مذهبی کلیدی که به طور گسترده در فلسطین / رژیم صهیونیستی مشترک است، یک جنبش جمعی برای صلح آغاز کرد. این تحلیل نشان میدهد که مرکزیت مذهبی ابراهیم برای فلسطینیها و رژیم صهیونیستی میتواند بهعنوان نقطه شروعی برای برقراری ارتباط متعالی بین هویتهای گروهی متضاد ایدئولوژیکی عمل کند. علاوه بر این، میراث فرهنگی صدقه دادن، بخشش و توبه میتواند با عمل به عنوان یک ابزار مفهومی کلیدی برای گفتگو و مذاکره بین ادیان، به غلبه بر موانع سکولار و مذهبی کمک کند؛ و در نهایت، تخطیناپذیری اورشلیم برای هر دو گروه را میتوان برای تأکید بر فضای مقدس بهعنوان مکانیسم سازندهای برای برابری سیاسی و اجتماعی به جای تقسیم، بازخوانی کرد. این یادداشت با بحث در مورد پیامدهای عملی این چارچوب برای صلح مردمی و همچنین قابلیت دوام آینده طرحهای تقسیم ملی به پایان میرسد.
یکی از بارزترین جنبههای درگیری فلسطین و اسرائیل، جنبه اراضی اشغالی و حل نشدنی آن است. در دهه هفتم خود، اشغال اراضی فلسطین توسط رژیم صهیونیستی، که پس از جنگ ۱۹۶۷ آغاز شد، با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی (۱۹۴۸-۱۹۹۴) با تصرف گسترده اراضی فلسطین، محدودیتهای حرکت فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی اسرائیل مقایسه شده است. محرومیت از تابعیت و ملیت برای فلسطینیان. ادامه درگیری به دلیلی برای نگرانی جهانی تبدیل شده است، زیرا جامعه بینالمللی را در پیشنهادات صلحسازی دچار اختلاف کرده و رفاه میلیونها انسان را در منطقه و اطراف آن تهدید میکند. با توجه به طول عمر و گستردگی حمایت از حقوق بشر، ابتکارات مردمی برای ایجاد صلح، و دانش پژوهی در مورد راه حلهای احتمالی درگیری، چگونه صلح گریزان مانده است، و چه راههای جدیدی برای صلح میتوان شناسایی کرد؟
در بررسی رابطه بین ارزشهای مقدس و مبادلات مادی، محققان دریافتند که وقتی انگیزههای مادی برای ترویج سازش در مناقشه فلسطین و اسرائیل پیشنهاد شد، مخالفت خشونتآمیز با سازش دنبال شد. برای مثال، در مجموعهای از آزمایشها با دانشجویان فلسطینی، مطالبی ارائه شد. مشوقهایی که پیش بینی میشود تابو باشد، مانند پیشنهاد اسرائیل میلیاردها دلار آمریکا به فلسطینیها در صورتی که فلسطینیها حق مقدس و تاریخی مردم یهود را برای داشتن یک کشور به رسمیت بشناسند، یا اینکه اسرائیل ۱۰۰۰ دلار آمریکا به خانوادههای فلسطینی بپردازد تا اورشلیم شرقی را ترک کنند و از کنترل خود خارج شوند. در واقع واکنشهایی همراه با مخالفت خشونتآمیز ایجاد کرد. همین اتفاق زمانی رخ داد که محققان پیشنهاد کردند که اسرائیلیها مشوقهای مادی از ایالات متحده دریافت کنند تا اکثریت یهودیه و سامره را رها کنند. پاسخ به چنین پیشنهادی توهین آمیز تلقی شد و در نتیجه منجر به پاسخ منفی شد که نه تنها پیشنهاد را نادیده گرفت بلکه باعث خشم شد. این یادداشت نتیجه میگیرد که ارزشهای دینی / مقدسی به راحتی در معرض خطر قرار نمیگیرند و زمانی که در یک محیط مذاکره به درستی مورد توجه قرار نگیرد، میتواند منجر به خصومت بیشتر شود.
روشهای ترویج «گفتگوی بین ادیان»، کارگاههای حل منازعه، موفقیتهای صلحسازی شناختهشده بینالمللی برای حل منازعات منطقهای هستند. علاوه بر این، اجلاس اسکندریه، که در ژانویه ۲۰۰۲ برگزار شد، صلحجویان مذهبی از هر سه سنت ابراهیمی را گرد هم آورد تا درباره روشهای مذهبی برای پایان دادن به خشونت در سرزمین مقدس بحث کنند. مجموعهای از ۱۰ اصل، گروههای رهبران دینی، که شامل خاخامها، شیوخ و اسقفها میشد، تلاش کردند تا آنچه را که سیاستمداران در آن زمان انجام نمیدادند، انجام دهند. شیخ السیدر، یک روحانی برجسته و حامی مشهور حماس، در این امضا گفت: «وظیفه ما این است که تمام تلاشمان را برای پایان دادن به خونریزی انجام دهیم»
برای چارچوب مفهومی گفتوگوی بین ادیان و هویت جمعی، حضرت ابراهیم (ع) نقطه شروع مناسبی است. در زمینهای مانند فلسطین / اسرائیل، که در آن کثرت شهروندان هنوز بیشتر با مذهب خود (یهودی، مسیحی و مسلمان) نسبت به ملیت خود (مانند اسرائیلی یا فلسطینی)، با تمرکز بر اشتراک اصلی بین این سه مذهب، شناسایی میشوند. حضرت ابراهیم (ع) به ایجاد زمینههای مشترک کمک میکند. با این حال، همانطور که توسط جان لونسون استدلال میشود، تمرکز بیش از حد بر مشترکات و عدم پذیرش تفاوتهای ظریف بین این سه دین میتواند به جای آشتی، خصومت بیشتری ایجاد کند. محققین مهم معاصر درباره ابراهیم و توحید، استدلال میکنند که اختلاف نظر صادقانه و همدلانه ممکن است ما را به همان اندازه که ادعاهای سطحی در مورد اعتقادات مشترک ممکن است به همزیستی مسالمت آمیز نزدیک کند. اهمیت حضرت ابراهیم، همانطور که در بالا توضیح داده شد، در هر سه دین این سه سنت را هم از نظر خانواده و هم ایمان به هم مرتبط میکند، اما همچنین به کشف ارزشهای اضافی کمک میکند که میتوانند برای گفتوگوی بین ادیان و هویت جمعی تقویت شوند. اگر چنین ارزشهایی، اعم از مشابه و متفاوت، توسط رهبران سیاسی و مذهبی به طور یکسان مورد استقبال قرار گیرند، فرصتی برای ایجاد ارتباط متعالی بین هویتهایی که در حال حاضر از نظر ایدئولوژیک متضاد هستند، وجود دارد.
شهر اورشلیم به موضوع مالکیت تبدیل شده است. در ادیان توحیدی، یک الزام اخلاقی برای تصرف فضای مقدس برگرفته از رویاهای نبوی خدای یگانه است. نوشتههای نبوی هر سه دین روشن میسازد که خداوند صاحب فضا است و اقامت در چنین فضایی منحصراً به رفتار اخلاقی و رویکرد او به تعالیم خداوند بستگی دارد. دیدگاههای سکولار دین و فضای مقدس تجویز کردهاند که تنها راه همزیستی ادیان در فضای مقدس این است که ادیان از اقتدار بر فضاها و زمانهای بزرگ چشم پوشی کنند و فضایی را برای نظم سکولار باز کنند. به شیوههای سازنده نگریسته شود.
استفاده از گفتوگوی بین ادیان در حل تعارض میتواند دسترسی افراد را افزایش دهد تا راحتتر به مناطق اصلی اختلاف برسند. یک بعد مقدس میتواند تغییر از نگرش محدود و متخاصم یک فرد به یک نگرش بردبارتر و با دید بازتر مبتنی بر پیوند معنوی و توانمندسازی را تسهیل کند. پدیدههای معنوی که میتواند به عنوان ابزاری برای صلح طلبان و نخبگان سیاسی در روند صلح مورد استفاده قرار گیرد. سازمانهای مردمی مسیحی، یهودی و مسلمان مختلفی وجود دارند که در فلسطین و اسرائیل حضور دارند و میتوانند از بررسی مسائل و اعمال مشترک مذهبی و فرهنگی بهره ببرند.
منبع: مهر
انتهای پیام/ ۱۳۴