گروه استانهای دفاعپرس _ «غلامرضا بنیاسدی» پیشکسوت دفاع مقدس؛ در نمازم نه خمِ ابرو که «غمِ ابروی» تو در یاد آمد. حق هم همین حالتی بود که محراب به فریاد آمد. چنین است که ننوشته برای من روضه میشود آنچه خواهم نوشت. انگار اشکها پیش قراول کلمات میشوند در این نوشته.
رازی است در میان که دل را و دیده را قبل از کلمات، به سینهزنی وا میدارد. رازی است میان شهدای گمنام و مادری که مزارش گم است. این سو هزار در هزار مزار داریم که رویشان نوشته است «شهید گمنام» و آن سو نامی است بشکوه میان همه عوالم به نام بلند فاطمه زهرا، سلاماللهعلیها، که مزاری ندارد.
مادر بیمزار ماست و برادرانِ مزاردار اما گمنام. حق میدهید بر این دو تصویر به اندازه هزار قصیده بگریم؟ نمیدانم چگونه باید قلم زد در این میان؟ چه باید نوشت؟ اما کسی در من میخواند؛
هیچ آداب و ترتیبی مجوی
هرچه میخواهد دل تنگت بگوی
من هم دلتنگم. فاش میگویم دلتنگم برای برادرانم. برای آنان که در نسبت مادری همه برادر بودیم بر دامن حضرت زهرا (س). برادر بودیم هرچند بعد از ۱۴ قرن پایمان به دنیا باز شد اما میخواستیم در کوچه بنیهاشم، راه ببندیم بر هرکس میخواهد بیوضو بدان گام بگذارد. میخواستیم دیوار بکشیم برای کسانی که حرمت این کوچه را پاس نمیدارند.
ما را خدا ۱۴ قرن بعد آفریده بود اما دلمان ۱۴ قرن از خود ما بزرگتر بود. ۱۴ قرن داغ دیده بود و درد داشت. به همین خاطر بود تا نام مادر میشد رمز عملیات، غیرت در رگها فوران میکرد. چنان میزدیم که دشمن، نشانی خانهاش را هم از یاد ببرد چه رسد که باز بخواهد گرد و خاک کند در محله بنیهاشم.
ما نسبت به مادرمان غیرت داشتیم و داریم و نشان خواهیم داد در رکاب مهدی زهرا، در عصر ظهور. دنیا خواهد دید غیرت فاطمی را. ما غیرت داریم نسبت به مادرمان همان طور که او نسبت به ما غیرت داشت و دارد و نشان خواهد داد به دنیا در عصر ظهور. همین غیرت بود که برادرانمان میخواستند به افتخار گمنامی برسند. میخواستند مزارشا ناپیدا باشد.
میخواستند غربتشان روضهای باشد که همه را یاد مادر بیندازد. مادری که نامش در ملک و ملکوت معجزه میکند اما مزارش همچنان ناپیداست. همین است که گمنامی برای ما میشود یک ارزش مضاعف که همه «عبدالله» هایی که نامِ پدرشان «روح الله» است را متمایز میکند از همه برادران و ممتاز میکند حتی در میان شهدا. کلام دارد به پایان میرسد اما انگار «حسین بیتانی» در من جان میگیرد؛
دیر آمدم، دیر آمدم، در داشت نی سوخت
هیئت میانِ «وای مادر» داشت میسوخت.....
جانکاه قرآنی که زیر دست و پا بود
جانسوزتر آیات کوثر داشت میسوخت....
داغدار باغی که میسوخت میان آمد و شد تاریخ میرسم به اینجا که؛
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت....
بله سوختیم و سوختند برادران ما در آتشی که خانه مادر را در سوزاند. از ما دل سوخته است تا امروز و چنین است که نام شهدای گمنام روضه غریبی حضرت مادر است. نام مادر هم که زمستان کند چشمها را ، شهدای گمنام هم کنار هم صف میکشند به تکریم عزادارن مادر....الله اکبر از این رابطه مادر- فرزندی. الله اکبر از این رابطه فرزند- مادری. الله اکبر از این راز که چون شکوفا میکند دل و دیده و دست را بیتاب میکند برای ظهور......
انتهای پیام/