به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، اسرای دربند اردوگاههای رژیم بعث عراق که زیر شکنجهها و شرایط نامناسبت اسارت روزهای سختی را میگذراندند از هر فرصتی برای بالا بردن روحیه خود استفاده میکردند. «علی علیدوست قزوینی» از اسرای دوران دفاع مقدس در همین خصوص به بیان خاطرهای از دوران اسارت پرداخته است که در ادامه میخوانید.
«اواخر روزهای آذرماه ۱۳۶۶ بود كه سرباز عراقی به ارشد اردوگاه گفت: مسئولان غذا برای گرفتن دسر به خط بشوند. معمولا هر آسايشگاه ۵ تا ۶ ظرف غذا داشت كه میبايست برای گرفتن غذا در وقتهای خاصی جلوی هر قاطع صف میكشيدند و با نظارت سربازان عراقی میرفتند آشپزخانه و غذا میگرفتند.
اما برای گرفتن دسر معمولا فقط يك نفر حاضر میشد. اواخر فصل پاييز بود و معمولا در اين فصل يك روز در ميان ، به ما خرما (خارك يا رطب زرد رنگ كه نيمه رسيده بود و معمولا وقتی میرسد طلايی و شيرين ميشه...) میدادند اما اون روز نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود كه بر عكس روال معمول انار دادند (البته اميدوارم هيچ وقت هوس دسر عراقیها رو نكنيد چون بلانسبت آزادگان و شما ميوهای كه میدادند از نظر كيفيت طوری بود كه اگر تو ايران به حيوانات وحشی و اهلی هم میدادی نمیخوردند فقط اسمش ميوه بود .....) تقربيا به هر دو نفر يك انار رسيد.
شب شد و پس از صرف شام مسئول توزيع غذا انارها رو توزيع كرد و بچهها هم مشغول خوردن شدند اما يكي از آزادهها بنام محمدرضا ميرجليلی كه اهل استان يزد و ظاهرا سرما خورده بود، ميلی به انار نداشت و دوستش هم ناچار بود صبر كند تا اون حالش خوب بشه چون نمیشد انار رو نصف كنه و نصف اون رو برای ميرجليلی نگهداره،(اصلا امكان ذخيرهسازی غذا بخاطر نبود يخچال و وسايل سرمازا نبود) به همين خاطر صبر كرد تا حال دوستش خوب بشه.
اين قضيه گذشت تا شب يلدا رسيد و اون شب متوجه شديم كه شب يلداست و بچه ها عنوان میكردند كاش انارا رو برای امشب نگه میداشتم اگر اينكار رو میكرديم حتما با تنبيه عراقیها مواجه میشديم اما به هرحال افسوس خورديم كه چرا اينكار رو نكرديم ... در همين حين كه حرف شب يلدا بود محمدرضا رو كرد به ارشد آسايشگاه و گفت: من انارم رو نخوردم اين رو بين بچهها تقسيم كنيم. همين موقع بود كه هركسی چيزی میگفت و اظهار نظر میكردند اين حق توست و يا اينكه میگفتند: يه ده آباد به از صد ده خراب و منظورشان اين بود كه يه نفر سير بخوره بهتره كه ۶۰ نفر از مزه اون چيزی نفهمند و يا اينكه برخی دوستان كه روحيه شوخ طبعی داشتند میگفتند: ما حاضريم تنهایی بخوريم و براي همه تعريف كنيم ...
بله قرار شد که این یدونه انار رو دون کنند و بين همه تقسيم كنند و همين طور هم شد تقربيا به هر نفر دو يا سه دونه انار رسيد و چندتا بيشتر هم به محمد رضا و دوستش كه گذشت كردند (فكر كنم بچههای آسايشگاه دو قاطع ۲ كمپ ۹ هيچ وقت اين شب به ياد ماندنی رو فراموش نكنند!) فردا كه آزاد باش دادند بچههای آسايشگاه با احساس خاصی از اين موضوع با بقيه صحبت میكردند و قيافه میگرفتيم كه ما شب يلدا انار خورديم!»
انتهای پیام/ 141