گروه استانهای دفاعپرس - عصمت دهقانی؛ شرح پریشانی عشق را باید از سینههایی پرسید که در داغ فراق سوختهاند و شعلهی محبت در دلشان به سوی آسمان الهی زبانه میکشد. اینان حدیث دلدادگی را بهتر میدادند؛ چرا که خود را در وادی معرفت افکندهاند تا به نور ازلیِ دوست راه یابند. مردانی از تبار شجاعان روزگار که نه از دوری مسافتها میهراسند و نه سختی راه آنها را از رفتن باز میدارد.
اینان همانهایی هستند که چون ندای جهاد میشنوند، در پی راهی برای رسیدن به منزل جانان میگردند و سینههاشان حرارت تفنگ را به شوق دیدار دوست در آغوش میکشد.
مردانی از قبیلهی ایثار و مقاومت که مُهر ولایت بردلشان حک شده است و همواره برای اطاعت از امر رهبر و مقتدایشان دل به دریای ارادت میسپارند. «حاج قاسم» مرد نام آشنای همین قبیله بود. مردی که از دوران پر از حماسه دفاع مقدس گذر کرد و در شوق پرواز اوج گرفت. دلش در حرارت نور ایمان میسوخت و منزل به منزل به دنبال گم شده خود بود.
او که از خدا خواسته بود همهی شریانهای وجودش را و همهی مویرگهایش را مملوء از عشق به خودش کند، محبت دوست زنجیر به پای عقلش میانداخت و او را به سوی معبود ازلی میکشاند. انگار «الذین یومنون بالغیب» بر روح و جانش سیطره داشت و طریق «بالولدین احسانا» را میپیمود. اذن میدان از دل مهربان مادر گرفته بود که خود دلی زینبی داشت.
حاج قاسمی که نامش لرزه بر اندام جنایتکاران میانداخت و میاندازد، در نامهای به دخترش چه زیبا انتخاب مسیر زندگیش را ترسیم میکند و تأکید میکند که این راه را انتخاب نکرده بود که آدم بُکشد و اگر سلاح به دست گرفته، برای ایستادن در مقابل آدمکشان بود نه برای آدم کشتن.
سرداری که وصیت کرده بود روی قبرش فقط بنویسند «سرباز قاسم»، دوست داشت خداوند این قدرت را به او بدهد که بتواند از تمام مظلومان عالم دفاع کند و برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نبود، برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته، بجنگد.
در تبیین عشق سردار بیادعا به دفاع از مظلومان در برابر ددمنشان خونخوار، همین بس که در نامهی پر از عشق و معنویت به دخترش که دلنوشتهای برای تمام دختران و پسران حاج قاسم است، اینها را نوشته است: «سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم.»
آری، اینگونه است که حاج قاسم، ۷۲ ساعت آخر عمر پربرکت خود را در سوریه، لبنان و عراق میگذراند و این یعنی مرد میدان نمیتواند بیخیال حضور اجنبی در منطقه باشد و با شناختش از سران کشورهای منطقه، ملیتها، قومیتها و مذاهب، سعی در ایجاد همدلی و اتحاد مردمان منطقه و رفع فتنه دشمنان دارد.
و حالا که چهار سال از آسمانی شدن محبوب دلها، حاج قاسم سلیمانی میگذرد؛ فرودگاه بغداد هر بامداد جمعه ساعت ٠١:٢٠ دقیقه، عرق شرم بر پیشانیاش مینشیند و شرمسار از اینکه میزبانی خوب برای مهمان گرانقدرش نبود.
ای شهید راه قدس! روزها گذشته است، ماهها و سالها هم گذشتهاند، اما یاد تو هرگز در خاطر آزادیخواهان جهان گم نخواهد شد، ثانیهها شجاعت تو را به تماشا نشستهاند و تو در خیال خوش زمان جاری شدهای تا آسمانیترین نغمه عشق را بسرایی، شبهای دمشق، بیروت، بغداد و کربلا، تو را بهخاطر میآورند که چگونه در زمزمه زیارت عاشورا غرق میشدی و تمام وجودت «انی حرب لمن حاربکم» میشد.
سردار دلها و مدافع حریم حرم آل الله! مردم ایران تصاویر دلخراش پیکر اربا اربایت را فراموش نمیکنند و ادامه دهنده راه تو در مقابله با قاتلان رذلت هستند و امسال نیز که خیلیها با پای دل، خود را برای حضور در مراسم چهارمین سالگرد عروج عاشقانه ات به گلزار شهدای دیار کریمان، کرمان قهرمان پرور رسانده بودند، دشمنان سفاک و زبون از زائران حرمت هم ترسیدند و تاب تحمل این همه عشق به سرباز وطن را نداشتند؛ غافل از اینکه ما ملت شهادتیم و از هر قطره خون شهیدانمان قدرتی برخواهد خاست، با اقدامی جنایتکارانه و تروریستی، تعدادی از هموطنانمان را به شهادت رسانند و روز عزایت حماسهای دیگر از جنس مقاومت خلق شد چرا که در حماسهها خون غیرت به جوش میآید، حس انتقامگیری بیش از پیش ظهور و بروز مییابد و رویشها در پی دارند.
انتهای پیام/