دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

«زنگ آخر»

۲۰ دی ماه سالروز شهادت ۶۸ دانش آموز معصوم بروجردی است که در بمب باران هوایی رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۶۴۴۲۲۱
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۰۹ - 10January 2024

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از لرستان، دلم را به آسمان می‌سپارم تا آخرین نوشته‌هایتان را به من نشان دهد تا شاید شما هم قلب من را ورق بزنید و گوشه‌ای از آن را بخوانید. سجده‌ای به شکرانه رهایی بر خاک بندگی می‌سایم و شما را تا بیکران پاکی‌ها بدرقه می‌کنم.

دی ماه که به بیستمین روز خود می‌رسد، عطر شما در میان خاطراتمان می‌پیچد و دوست داریم برایتان و به یادتان بنویسیم. اما هر روز، روز شماست یک روز با پرتاب سنگ به مامورین شاه، روزی با بستن نارنجک به خود و منهدم کردن تانک دشمن متجاوز عرصه را بر نامردان زمانه تنگ کردید و روزی در حرم شاهچراغ نماد کودکان مظلوم قربانی داعش شدید و این روز‌ها هم نامتان در لیست شهدای حادثه تروریستی کرمان می‌درخشد.

در حدود ساعت ۱۳ روز ۲۰ دی ۱۳۶۵ موشک‌های زمین به زمین عراقی دبستان شهید فیاض بخش و مدرسه راهنمایی امام حسن مجتبی (ع) شهرستان بروجرد را که در مجاورت هم قرار داشتند، هدف قراردادند و این حادثه درست در هنگامی رخ داد که دانش‌آموزان نوبت بعد از ظهر این دو مدرسه در سر صف‌هایشان ایستاده بودند.

«زنگ آخر»

سال ۱۳۶۵ یکی از پر تلفات‌ترین سال‌های تاریخ دفاع مقدس محسوب می‌شود. در این سال حدود ۴۰ هزار نفر از رزمندگان اسلام و مردم شریف و غیرتمند ایران در جریان عملیات‌های نظامی و بمباران‌های ناجوانمردانه مناطق مسکونی توسط دشمن به شهادت رسیدند و فرماندهان بزرگی، چون شهید حسین خرازی، اسماعیل دقایقی، عبدالله میثمی و بسیاری دیگر از فرماندهان نظامی سپاه اسلام در سطح تیپ و لشکر جان خود را بر سر پیمانی که برای استقلال، عزت و سربلندی این ملت با امام خویش بسته بودند نهادند.

«زنگ آخر»
اینجا بروجرد، شهری در ۱۱۰کیلومتری مرکز استان لرستان و در ۳۹۴کیلومتری پایتخت ایران است. امروز یک روز بعد از شروع عملیات کربلای پنج است. عملیاتی که مواضع ارتش بعثی عراق را در «کانال پرورش ماهی»، « پنج ضلعی» و « شلمچه» مورد هجوم گسترده قرار داده و دژ‌های مستحکم آن‌ها را متزلزل کرده است. ارتش بعثی در موضع دفاعی قرار گرفته است. صدام باید چاره‌ای بی‌اندیشید، چه چاره‌ای برای او بهتر از آوردن جنگ به پشت جبهه‌ها و شهر‌ها است؟! هیچ راهکاری جز این نمی‌تواند روحیه رزمندگان را متزلزل کند. او وحشیانه‌ترین راه را انتخاب می‌کند.

زنگ آخر به صدا در می‌آید. دانش آموزان دبستان شهید فیاض بخش بروجرد و همسایه اش مدرسه راهنمایی امام حسن مجتبی (ع) با شوق و هیاهو از مدرسه تعطیل می‌شوند. چند نفر از بچه‌های راهنمایی دم در مدرسه می‌مانند تا با هم تعریف‌های آخرشان را بکنند. طولی نمی‌کشد که بچه‌های نوبت عصر دبستان شهید قیاض بخش از هر طرف وارد حیاط می‌شوند و صف کلاس‌ها تشکیل می‌شود.

جنگنده‌های هوایی دشمن به سمت شهر هجوم می‌آورند. صدای آژیر خطر بلند می‌شود. یکی از پسر‌ها پاکت دارو‌های مادرش را در دست گرفته و با عجله خود را به صف کلاسش می‌رساند. دو پسر بچه کلاس اولی در حالی که دست همدیگر را محکم گرفته اند وارد حیاط دبستان می‌شوند. جنگنده‌های دشمن بر فراز آسمان شهر پیدا می‌شوند. صدای آژیر خطر بلند می‌شود. صدا در سراسر شهر می‌پیچد. دانش آموزان چشم می‌دوزند به آسمان، غافل از اینکه تدبیری کثیف قصد جانشان را کرده است. تدبیری که قرعه را بنام کودکان دبستان شهید فیاض بخش کرده است تا با دادن جان از اسلام و انقلاب حمایت کنند.

جنگنده‌ها می‌آیند و در کسری از ثانیه بمب‌هایشان را ناجوانمردانه بر سر کودکان بیگناه رها می‌کنند. دانش آموزان هر کدام به طرفی پرتاب می‌شوند. انفجار پشت انفجار. صدای جیغ و فریاد‌های دلخراش بچه‌ها همه فضا را پر می‌کند. دبستان مخروبه‌ای خونی می‌شود که انگار هرگز ستونی بر پایه اش نداشته است.

صدای انفجار مردم شهر را حیران می‌کند. صدای ضجه‌ی بچه‌ها در دود و خون و آتش گم می‌شود. مردم شهر حیرت زده از این جنایت هولناک، به سمت دبستان و مدرسه می‌آیند. به سمت کودکان معصومی که در امن‌ترین و پاک‌ترین مکان‌های دنیا جان شیرین شان را تقدیم به ساحت حق کرده اند.

جنگنده‌های وحشی صدام ماموریتشان به آخر رسیده و فرار می‌کنند. اما صدای ضجه و ناله‌های بچه‌های زخمی و مادران شهیدی که فرزندان دلبندشان را در آغوش کشیده بودند تازه بلند شده بود.

مردم شهر به دبستان و مدرسه هجوم می‌آورند تا بچه‌هایی که زیر آوار مانده اند را نجات بدهند. شهر در استرس و ماتم فرو می‌رود. هر گوشه‌ای از دبستان دست، پا یا سری کودکانه، است که از تن جدا شده است. در گوشه‌ای مشتی جدا شده از تنی بی جان، پاکت دارو‌های مادرش را هنوز رها نکرده است، مشت لای کلوخه‌ها گیر کرده است. کمی آن طرف‌تر در حیاط دبستان دو تن بدون سر که دست‌های شان هنوز از هم نگسسته است در آغوش هم افتاده اند. کسی از دوستی که چند لحظه‌ی پیش دم مدرسه با هم شوخی می‌کردند خبر ندارد، شاید زخمی شده باشد شاید هم.

همکلاسی‌های زخمی به دنبال دوستان شهیدشان هاج و واج اطراف را می‌نگرند. بعضی‌های دیگرشان صدای ضجه و فریادشان از درد جدا شدن اعضای بدن شان چشم فلک را به گریه می‌اندازد.

اینجا توحش در بدترین حالت ممکن رخ نشان داده است. قامت شیطانی جنگ نابرابر در مقابل پایداری و وفاداری مردمی که کودکان پرپر شده شان را می‌بینند، اما صبوری پیشه می‌کنند، سر خم می‌کند.

صدایی در گوشم می‌گوید؛ اینان فرزندان ایرانند. فرزندان لرستانند. کودکان مردمی ستمدیده، اما استواری هستند که در مقابل ظلم و تجاوز سکوت نکرده اند. زاده شیرمردان و شیر زنان بروجردی که پیکر کودکان شهیدشان را در آغوش کشیده اند، اما لحظه‌ای در مقابل تجاوز پای عقب نمی‌کشند.

«زنگ آخر»
شهید مجید روزبهانی کلاس دوم ابتدایی، شهید محمد زارعی کلاس اول ابتدایی، شهید ... نام کدام شان را فریاد بزنم که شرم در مقابل این همه بی شرمی سر خم نکند. آنگاه که وجدان خاموش دنیا در مقابل شهادت ۶۸ کودک خردسال و نوجوان سکوت می‌کند و همه شان را نادیده می‌گیرد.

اما صدام کور خوانده بود. رزمندگان ما نا امید نشدند. سست نشدند. دلیرانه‌تر جنگیدند. چون حالا باید تقاص خون کودکان دبستان شهید فیاض بخش را بگیرند. آنگاه که رئیس جمهور وقت امام خامنه‌ای فرمودند:

"ملت ما حرکات قساوت آمیزی را که با دانش آموزان شده است، کم و کوچک نخواهد شمارد و عکس العمل ما در مورد گل‌های پرپر شده مدارس ایران خیلی شدید خواهد بود. "
"ما انتقام خون نوجوانان عزیز را از دشمن خواهیم گرفت و پدر و مادر‌های آن‌ها باید بدانند که رزمندگان ما و نظام جمهوری اسلامی ایران از این خون‌ها به آسانی اغماض نخواهد کرد... "

کربلای پنج متوقف نشد. رزمندگان اسلام جنگیدند، برای کودکانشان، برای ملتشان، برای کشورشان...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار