به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، علیگل یوسفی دوست و همکار شهید رشید جعفری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف میکند: «سر ساختمان چند نفر بودیم. هر کس کار مشخصی به عهدهاش بود.
کارگری داشتیم که سیمان میآورد و ملات درست میکرد. نحیف و لاغر بود. باید بارهای سنگین را از پایین به طبقه دوم و سوم ساختمان میبرد. کار سختی بود. نفسش میبرید، ولی سعی میکرد کارش را خوب انجام دهد.
رشید دیوارچینی میکرد. یک لحظه دیدم نیست. از بالای ساختمان که به پایین نگاه کردم، دیدم رشید کیسه سیمان را از دوش آن کارگر گرفته و با سرعت از پلهها بالا میاد.
به ما که رسید، کیسه سیمان را زمین گذاشت و کمرش را راست کرد. گفتم: «آقارشید! اینکه وظیفه شما نیست.»
عرق پیشانیاش را پاک کرد. لیوان پلاستیکی پر از آب را سر کشید و گفت: «اون بنده خدا بنیه نداره. خواستم کمکش کنم تا یه ذره استراحت کنه.»
گفتم: «پس اون اینجا چکارست؟»
گفت: «گناهش چیه که زیر دست ماست.»
کتاب «پسران گلبانو» به قلم فاطمه روحی
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴