گروه استانهای دفاعپرس - حجتالاسلام والمسلمین «حسین الوند» مسئول نشر آثار روحانیت در دفاع مقدس استان گلستان؛ بعد از اتفاقاتی که در عملیات کربلای ۴ در اوایل دی ۱۳۶۵ حادث شد، شرایط ویژهای بر لشکر ۲۵ حاکم بود. بسیاری از نیروها به شهادت رسیدند و با شرایط موجود در عملیات، فرماندهان در همان چند ساعت ابتدای عملیات در بامداد چهارم دی دستور عقب نشینی دادند.
در این عقبنشینی، شرایط به گونهای نبود که پیکر شهدا و رزمندگانی که جراحات زیادی برداشته بودند، به عقب منتقل شود و پیکر شهدا در خاک عراق جا ماند و تنها نیروهایی که سالم مانده بودند، توانستند به خاک ایران برگردند.
تقریبا غروب روز چهارم بود که تمامی نیروهای لشکر ۲۵ کربلا به هفت تپه برگشتند، دقیقا خاطرم هست که جو سنگینی بر لشکر حاکم بود، ناراحتی و اندوه ناشی از شکست در عملیات و مهمتر از آن، از دست دادن بسیاری از دوستان و همرزمان و عدم توانایی در نجات برخی مجروحین و به شهادت رسیدن آنها و باقی ماندن اجساد شهدا در خاک عراق، شرایط ویژهای را بر لشکر حکمفرما کرده بود. بچهها به شدت داغدار دوستان و همرزمانشان بودند، سلام و علیک بچهها با گریه بود، همدیگر را که میدیدند، به گریه میافتادند، چون تقریبا همه، عزیزی را از دست داده بودند، چه از اعضای خانواده شان مثل برادر یا فرزند چه هم محلی هایشان و چه دوستان و همرزمانشان. اصلا قدرت تکلم نداشتند و فقط گریه میکردند.
در چنین اوضاع و احوالی، با توجه به خستگی و عدم روحیه رزمندگان، بسیاری از نیروها درخواست مرخصی داشتند، آقا مرتضی قربانی در هفت تپه نبود و مسئولیت ستاد با سردار نوریان بود، آقا مرتضی دستور داده بود که نیروها به طور موقت به مرخصی نروند و لشکر خالی از نیرو نشود.
در بین مسئولین لشکر و فرماندهان گردانها، تنها یک نفر بود که روحیه خود را حفظ کرده بود و به خودش کاملا مسلط بود و دچار پریشانی نبود، آن شخص، روحانی شهید «محمدعلی ملک» بود؛ طلبهای که از فرماندهان گردان حمزه سیدالشهدا بود، شهید ملک نیز قطعا از شهادت دوستان و همرزمانش ناراحت بود، اما روحیه خودش را نباخته بود. از طرفی، چون طلبه بود و قدرت بیان و سخنوری داشت، مقرر شد ایشان، بعد از نماز مغرب و عشا برای رزمندگان سخنرانی کند.
اذان مغرب شد و نیروها در نماز جماعت شرکت کردند. بعد از نماز شهید ملک بلند شد و شروع کرد به سخن گفتن؛ و چه سخن گفتنی و چه خطابه ای! سخنانش انگار آب روی آتش بود. روحیه را به نیروها برگرداند.
او دقایقی خطبه خواند. از قرآن و نهج البلاغه سخن گفت که در لحظات سخت، چه سفارشاتی به مومنین و مسلمانان دارند. مضمون کلامش این بود: «چه خبر شده؟ چرا ما ناراحت هستیم؟ مگر همه ما رزمندگان به دنبال شهادت نیستیم؟ مگر شهادت آرزوی ما نیست؟ مگر دوستان ما که به شهادت رسیدند، به دنبال شهادت نبودند و از خدا طلب شهادت نمیکردند؟ محزون نباشید، ناراحت نباشید برادران! شهدا به آرزوی خودشان رسیدند و در راه خدا جهاد کردند و شهید شدند. حالا نوبت ما است که پای کار باشیم و گوش به فرمان فرماندهان باشیم. باید بمانیم و با توکل به خداوند، مقاومت کنیم...»
این سخنان آتشین شهید ملک، مانند آب بر روی آتش بود. رزمندگان خسته و افسرده، با شنیدن آیات الهی از زبان شهید ملک، قوت قلب گرفتند و بر قلبشان آرامش و سکینهای که قرآن میفرماید، نازل شد، از حال حزن و اندوه و غصه درآمدند. متوجه شدند که الان زمان خالی کردن میدان نیست. زمان ماندن و مقاومت است. سخنرانی ایشان باعث شد نیروها تصمیم بر ماندن بگیرند و دیگر درخواست مرخصی نکنند. سخنرانی شهید ملک، موجب قوام لشکر شد؛ دقیقا همان چیزی که فرماندهان به آن احتیاج داشتند تا بهترین تصمیم را اتخاذ کنند.
پس از این اتفاق خوب، شهید ملک، در روزهای بعد، به عنوان یک طلبه و روحانی به گردانهای مختلف میرفت و برای نیروهای گردانها سخنرانی میکرد و به آنها روحیه میداد. این تقویت روحیه نیروها و رزمندگان ادامه داشت تا اینکه فرماندهان تصمیم به انجام عملیات مهم و سرنوشت ساز کربلای ۵ گرفتند، عملیاتی که به نوعی از آلام و دردهای عملیات کربلای ۴، کاست و البته روحانی شهید «محمدعلی ملک» که در همان ایام، ملبس به لباس روحانیت نیز شده بود، ۲۵ دی ۱۳۶۵ در این عملیات به شهادت رسید و آسمانی شد. همان که از آرزوی شهادت میگفت، به آرزویش رسید.
انتهای پیام/