به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، «محمدعلی نوریان» از آزادگان سرافراز دوران جنگ تحمیلی در کتاب زبون دراز به بیان خاطرهای طنز از دوران اسارت خود پرداخته که به مناسبت ایام خجسته نیمه شعبان و جشن میلاد حضرت مهدی موعود (عج)، منجی عالم بشریت منتشر شده است.
«حاجآقا ابوترابی در اردوگاه موصل توصیه میکرد تا میتوانید اوقات فراغت خودتان را با ورزشهای دستهجمعی مثل فوتبال پرکنید و بین آسایشگاهها مسابقه بگذارید. یکروز هم خودش دستبهکار شد و تیم فوتبال پیرمردها را هم تأسیس کرد.
یکی از روزها، قبل از شروع مسابقه رسمی بین دو آسایشگاه که فوتبالیستهای قدری هم داشت، حاجآقا پیشنهاد کرد ابتدا پیرمردها در قالب دو تیم، با هم مسابقه بدهند. داور جوانی را هم برای نظارت بر بازی گمارد.
با سوت داور جوان، بازی شروع شد. ما هم اطراف میدان فوتبال جمع شدیم تا آنها را تشویق کنیم. یکی از پیرمردها میخواست به هر نحو ممکن با قلدری توپ را گل کند. با خشونت پای یکی از بازیکنان تیم حریف را لگد کرد و به سمت دروازه رفت.
داور از خطایش چشمپوشی کرد تا احترام او را حفظ کرده باشد. بازهم نزدیک دروازه لگد محکمی به یکی از مدافعان حریف زد و او را نقش بر زمین کرد! داور این خطای آشکار او را برنتابید. در سوتش دمید و او را با یک کارت زرد جریمه کرد.
پیرمرد، طلبکارانه به داور پرخاش کرد و گفت: مگه مرض داری بیخودی کارت میدی؟ من پربادم (فورواردم)، وظیفه مه گل بزنم؛ چرا بازی رو از شور و هیجان میندازی؟
داور با احترام به او گفت: حاجآقا! فوتبال مقررات خودش رو داره؛ الکی نیست که هرکی به هر قیمتی بتونه گل بزنه.
پیرمرد یقه او را گرفت؛ از میدان هلش داد بیرون و گفت: تو بیخود میکنی قانون رو به رخ من میکشی؛ ما اگر داور نخواهیم، کی رو باید ببینیم؟
همه بچهها زدند زیر خنده. حتی عراقیها هم میخندیدند. بنده خدا داور مانده بود چکار کند. نگاهی به حاجآقا ابوترابی کرد که بگوید: تکلیف من چیه؟ حاج آقا چشمکی به او زد و سری تکان داد و گفت: کاری به کارشون نداشته باش. بذار هر جوری دوست دارن بازی کنن.
با ادامه بازی، لحظهبهلحظه خنده بچهها بیشتر میشد. اواخر کار چنان شورش را در آورده بودند که یکی از پیرمردها توپ را برداشت و با دست گل زد! یکی دیگر از بازیکنان به تیم خودشان گل زد! وقتی از او پرسیدند: چرا به خودمون گل زدی؟
گفت: من دیدم فاصلهام تا دروازه حریف زیاده، دروازه خودمون که خالیه، هدف از بازی هم که گل زدنه؛ توپ رو زدم توی دروازه خودمون!
اواخر مسابقه بهقدری همهچیز عادی شده بود که دروازبانها آمده بودند وسط میدان با هم حرف میزدند! هر بازیکنی هم به سمت هر دروازهای که دلش میخواست شوت میکرد.»
منبع: کاوسی، رمضانعلی، زبون دراز، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۹۳، ۹۴
انتهای پیام/ 141