غلامرضا تختی از جمله قهرمانان کشتی ایران از جمله نام آورترین ورزشکاران دهه های اخیر است. قهرمانی که در بین همگان به مردم دوستی و بخشندگی شهرت داشت و قهرمانی های پی در پی او در ورزش کشتی او را محبوب همگان کرده بود تا جایی که به گفته دوستان و نزدیکان محبوبیت و علاقه مردم به او باعث شده بود تا حسادت محمدرضا شاه پهلوی را برانگیزد.
سرانجام جهان پهلوان تختی در روز 17 دی ماه سال 1346 از دنیا رفت. اگرچه دلیل فوت تختی خودکشی اعلام شد اما هیچ گاه شواهدی مبنی بر خودکشی وی از سوی مراجع قضایی اعلام نشده و حتی دستور پیگیری نیز داده نشد همین امر موجب شد تا سال ها مرگ وی در هاله ای از ابهام ماند و بسیاری از نزدیکان تختی مرگ وی را به دست عوامل شاهنشاهی بدانند.
به مناسبت سالگرد درگذشت این قهرمان ملی به سراغ حسین افجه از کشتی گیران هم دوره ای تختی می رویم تا با او هم صحبت شویم. متن زیر حاصل گفت و گوی خبرنگار دفاع پرس با این شخصیت ورزشی و از دوستان نزدیک غلامرضا تختی است.
***
من حسین اسماعیلی افجعی معروف به "حسن حاج کاظم" دوره ای به نام سه تفنگ دار در تهران معروف بودم. خیلی ها خواستند از زندگی نامه ام فیلم بسازند ولی راضی نشدیم. مرشد چلویی از هم محله ای های ما بود.سرپرستی تعداد زیادی بچه را برعهده داشت که یک دانه اش را مردم نمی شناسند یکبار دلیلش را پرسیدم که تعبیر قشنگی به کار برد و گفت: "می ترسم اسم بچه ها دست آوازه خوان ها بیوفتد و باهاش آواز بسازند" مرد با خدایی بود نمی خواست کسی کارهایش را بداند.
خانواده تختی در خانی آباد تهران بودند. زمان رضا شاه املاک راه آهن برای خانواده تختی بود ولی رضا شاه ملک را به اینها نمی داد و برای همین به مسجدسلمان تبعیدشان کرد. خود تختی بعد ازکلاس ششم شاگرد نجاری می شود. بعد از این سن در مسابقات قهرمانی کشوری که برگزار می شود موفق به کسب مقام شده و به تهران می آید. همان دوران یکی از کشتی های تختی را در باشگاه نیکنام دیدم. گفته بودند امشب تختی کشتی دارد و من هم برای دیدنش رفتم.
اولین بار در همان باشگاه نیکنام شناختمش. آن موقع کشتی ها در دارالفنون برگزار می شد. مربی کشتی اهل ترکیه بود تازه تختی را به تهران آوردند و اول شد. آن زمان حتی برخی از کشتی گیران هم ارتباطات ساواکی داشتند. به یاد دارم یک بار شاه برای بازدید امده بود قشنگ به یاد دارم که تختی لخت، با شلوار پایش و لنگ در دستش بود ایستاده بود، شاه که آمد، فحشی داد و گفت باز این آمد. در صورتی که قرار نبود شاه بیاید اگر میامد تختی می رفت.
غلامرضا تختی و حسین افجه (نفر اول سمت چپ پایین)
تختی قهرمان ملی بود و بسیار مردم را دوست داشت. تمام حقوقش را صرف مردم می کرد و اگر کم می آورد از دوستانش می گرفت. همه جذبش می شدند. من هم زیاد تمرین می کردم در بین کشتی گیرا شاید 5 نفر خیلی تیز بودند یکی من بودم. همه نرمال بودند من و یک نفر به نام مرحوم ملایری و ملاقاسمی، غفور و یک نفر دیگر جزو کشتی گیران تیز بودیم.
خیلی کشتی می گرفتم. تمرین کشتی نیم ساعت است. دو نفر که می آمدند تمرین کنند حداکثر بعد 25 دقیقه می بریدند من دو بار تمرین می کردم. کلی انرژی داشتم.
مسابقات پهلوانی کشور که شد تختی بازوبند طلا گرفت. در کشور خیلی ها بازوبند طلا دارند اما در تمام این مسابقات تختی شرکت می کرد و به نفر آخر که می رسید خود را بازنده می کرد. همه را صاحب بازوبند کرده بود وگرنه کسی در آن زمان نمی توانست بازوبند بگیرد. ماهی سیصد تومن حقوق می دادند.
در یکی از مسابقات آسیایی پهلوان مغولستان آمد در روز فینال به تختی گفت: اگر تو به من ببازی و من برنده شوم یک خانه و ماشین به عنوان جایزه به من می دهند. کشتی گیرها که متوجه شدند گفتند اگر ببازی ما این پهلوان مغولی را می زنیم. تختی مجبور شد که ببره.
ناصر محمدی هم پهلوان و بچه محل شاه عبدالعظیم بود. در یکی از مسابقات که تختی مدال طلا گرفت دو تا از مدال هاشو بر گردن ناصر محمدی انداخت. سالها بعد که خانواده محمدی می خواستند از ایران بروند این دو مدال رو فروختند.
مدال های تختی در موزه امام رضا است. همه مدال مربوط به مسابقات جهانی و المپیک است. 4 بار به المپیک رفت. قرار بود مجسمه اش را هم وزنش از طلا بسازند ولی سر سی گرم وزن که گفتند اضافه دارد، حق را به حریف ژاپنی دادند. تختی آنجا گریه می کرد. می گفتیم چیزی نیست می گفت من جواب مردم را چی بدم. این برایش مهم بود.
تختی با همه رفیق بود من اصلا ندیدم به یک نفر حتی کوچک ترین بی اعتنایی کند. تا به حال ندیدم که با کسی دعوا کرده باشد. دو تا دوست خاص داشت یکی بچه خانی آباد به نام آقای سید محمد آل حسینی اون عاشق تختی بود. دومیش حسین علوی، همه دوستش داشتند.
یک کشاورز در شاه عبدالعظیم بود معروف به ارباب که عاشق تختی بود. می آمد باغ تختی را سر و سامان می داد بدون این که هزینه ای دریافت کند. باغ تختی در لواسان حدود 30 هزار متر بود که شاه دستور مصادره اش را صادر کرد.
ادامه دارد...