به گزارش خبرنگار دفاعپرس از رشت، سردار «حجت نظری» فرزند اسماعیل سال ۱۳۴۰ در شهر فومن چشم به جهان گشود.
حجت در سنین نوجوانی، در کنار تحصیل، ساعات فراغت خود را در مغازه ندافیپدرش میگذرانید. در همین ایام بود که پدرش را از دست داد و به خاطر مشکلات، یک سال از تحصیل بازماند.
با شروع سال تحصیلی ۵۷ ـ ۵۶ در دبیرستان فردوسی سابق در رشتهی اقتصاد اجتماعی، مشغول به تحصیل شد و در کنار تحصیل به همراه برادر بزرگترش، در مغازه ندافیپدر به کار میپرداخت.
در سالهای پیش از انقلاب، حجت وارد فعالیتهای سیاسی شد و مغازه ندافی پدر را به مرکز هماهنگی، راهپیماییها و پخش اعلامیهها مبدل نمود؛ چندین بار توسط ایادی رژیم، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و حتی در این زمینه، چندین مرتبه از مدرسه اخراج شد و به خاطر همین فعالیتهای گسترده سیاسی و همچنین مذهبی، موفق به أخذ دیپلم در دوره تحصیل نشد.
پس از پیروزی انقلاب، در مبارزه با گروههای ضدانقلاب، بسیار فعال بود. وقتی دانشگاه گیلان در رشت، به تصرف گروهکهای ضدانقلاب (منافقین و کمونیستها) درآمد، حجت به اتفاق چند تن از دوستان خود، دو هفته در درگیریهای رشت حضور داشت، تا اینکه دانشگاه از وجود عناصر ضدانقلاب پاکسازی شد.
نظری جزو اولین کسانی بود که پایگاه بسیج را در شهر فومن ایجاد کرد؛ برای مبارزه با اشاعه فرهنگ غربی، کانون فرهنگی ـ مذهبی «سردار جنگل» را پایهگذاری کرد و ضمن جذب بسیاری از جوانان در کلاسهای عقیدتی ـ مذهبی، برنامههای مفصل تفریحی، زیارتی و ورزشی رادر این کانون ترتیب داد.
پس از شروع جنگ تحمیلی، جزو نخستین نیروهای داوطلب شهرستان فومن بود که رهسپار استان کردستان شد. در یکی از درگیریهای منطقهی کردستان، به همراه شهید گداعلی خوش روش، رویقلّهای در برابر شبیخون عناصر ضدانقلاب، به ویژه حزب دمکرات کردستان ایستادگی کردند که در نتیجه، مورد تشویق احمد متوسلیان ـ فرمانده وقت لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) قرار گرفتند.
از این پس، حجت بارها به جبهه اعزام شد و در همین ایام، به صورت غیرحضوری موفق به أخذدیپلم در رشتهی اقتصاد اجتماعی شد.
او در عملیات رمضان، حضور داشت و در حالی به خانهبرگشت که جراحتی بر تن داشت.
زمستان سال ۱۳۶۱ را در کوههای میشداغ فکه به پایان برد و در بهار سال بعد، در مریوان با قبول مسئولیت گروهان ضربت «جندالله»، به پاکسازی منطقه پرداخت.
با شرکت در عملیات والفجر ۶، بار دیگر مجروح شد بعد از بازگشت به منطقهی جنگی، مسئولیتفرماندهی گروهانی در پاسگاه زید را برعهده گرفت. در عملیات آبی ـ خاکی بدر نیز در نیزارهایهورالعظیم مجروح شد و جهت مداوا به بیمارستان شیراز منتقل شد.
در دی سال ۶۴ در تک دشمن، برادر کوچکتر حجت ـ بشیر به شهادت رسید و دو روز بعد از شهادت برادر، یعنی در نهم دی به شدت مجروح و روانهی بیمارستان شهدای تهران شد. چند روز بعد، برای تشییع پیکر برادرش به فومن آمد و با ویلچر، جلوی تشییع کنندگان بود. سه روز به مراسم چهلم برادرش مانده بود که عملیات والفجر ۸ آغاز شد و با همان حال، عازم جبهه شد و همراه نیروهایش در عملیات شرکت کرد.
پس از این مجددا به منطقه جنگ بازگشت و در کوتاهترین زمان به بازسازی گردان پرداخت و حماسه فتح جزیره بوارین را به وجودآورد؛ بعد از این، جایی که حجت در آن مستقر بود بولدورزها مشغول خاکریز زدن بودند.
حجت پس از اقامهی نماز مغرب و عشاء، مشغول قرآن بود که پیک گردان وارد شد. او به پیام پیکگوش میداد که ناگهان خمپارهای در نزدیکی آنها فرود آمد و منفجر شد و به این ترتیب، حجت نظری پس از ۷۴ ماه حضور در جبهه و سه بار مجروحیت، در حالی که فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل (ع) از لشکر ۱۶ قدس گیلان را برعهده داشت، در شانزدهم اسفند ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
حجت نظری در تیر ۱۳۶۵ ازدواج کرده بود و نوزده روز بعد از شهادتش، پسرش متولد شد که بنا به وصیت پدر، نام او را «بشیر» گذاشتند.
انتهای پیام/