گروه حماسه و جهاد دفاع پرس - محمدحسن جعفری، با وجود گذشت 27 سال از پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، کمتر کسی از وجود تیپ رزمندگان افغانستانی در دوران دفاع مقدس با عنوان "ابوذر" اطلاع دارد به طوری که در بسیاری از اسناد دوران دفاع مقدس نامی از این تیپ نیامده و پژوهشگران این حوزه نیز کمتر اطلاعی درباره این تیپ دارند.
همزمانی پیروزی انقلاب اسلامی و تهاجم شوروی به افغانستان باعث شد که باتوجه به ماهیت انقلاب اسلامی مبنی بر دفاع از مستضعفان جهان، فعالیتهایی در رابطه با کمکرسانی به جهاد افغانستانیها در ایران صورت بگیرد. سردار محمدنبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس در گفتوگویی بیان داشته است: «روز 31 شهریور سال 59 در تهران بودم. تازه از سنندج آمده بودیم، ارتش سرخ شوروی نیز به افغانستان حمله کرده بود. میخواستیم به افغانستان برویم که یکمرتبه صدای بمباران مهرآباد شنیده شد و به جبهههای خودمان رفتیم.»
سردار محمدرضا حکیم جوادی نیز در این رابطه میگوید: «ما از سال 58 همراه با یکی دو نفر از فرماندهان کنونی همچون سردار مرتضی صفاری(فرمانده کنونی دانشگاه افسری امام حسین(ع)) در رابطه با افغانستان کار میکردیم. همچنین با شهید مزاری از فرماندهان افغانستانی که آن وقت رئیس حزب وحدت بود، همراه بودیم.
ما قبل از آغاز جنگ به عنوان پاسدار به افغانستان رفتیم و زمانی که جنگ آغاز شد نیز آنجا بودیم. ما در آنجا به افغانستانیها آموزش نظامی میدادیم و با آنها کار میکردیم. مدتی نیز در منظریه قم این دورهها را برگزار کردیم و سپس به پادگان امام حسین(ع) منتقل شدیم. در پادگان امام حسین(ع)، ساختمانی ویژه نهضتها بود که آن ساختمان به ساختمان افغانستانیها معروف شد و بنده فرماندهاش بودم.
مرکز آموزش نهضتها زیر نظر اطلاعات سپاه بود. من با چند نفر از مسئولین سپاه صحبت کردم که نیاز است برادران آموزشهای تخصصی ببینند و سپس سازماندهی شوند و به جبهههای خودمان جهت کسب تجربه اعزام شوند و سپس با همین سازمانشان به داخل افغانستان بروند.»
این طرح سردار حکیم جوادی توسط فرماندهان سپاه پذیرفته و وی مامور به تشکیل تیپ ابوذر شد. لذا افغانستانیهای مقیم تهران، قم، کاشان و حومهی این شهرها در پادگانهای سپاه دورههای آموزشی تخصصی تخریب، شناسایی و... را گذارندند. البته از ابتدای دوران دفاع مقدس افغانستانیها به صورت داوطلب و در قالب بسیجی در یگانهای مختلفی از جمله یگانهای 21 امام رضا(ع)، 5 نصر خراسان و 17 علی بن ابیطالب(ع) قم حضور داشتند.
پس از طی دورههای آموزشی و تربیت فرماندهان، کادرهای این تیپ انتخاب شدند. عبدالرضا رحمانی و علی حکیم جوادی برادرِ سردار محمدرضا حکیم جوادی به همراه چند افغانستانی کادرهای اصلی این تیپ را تشکیل دادند و نیروها در قالب 4 گردان سازماندهی شدند و گروه نخست در اولین ماموریت در زمستان سال 64، به قرارگاه رمضان(قرارگاه عملیاتی برون مرزی سپاه) در غرب کشور اعزام و در محورهای پاوه، نوسود، قله شمشی و تپه شهیدان رجایی و باهنر خط پدافندی تشکیل دادند.
یکی از رزمندگان این تیپ در رابطه با مظلومیت خود در آن دوران میگوید: به ما گفته بودند که حتی به همسنگریهای ایرانی خود هم نگویید افغانستانی هستید و خود را خراسانی معرفی کنید.
در فروردین سال 65 نیز گروه دوم به قرارگاه رمضان در غرب اعزام و در محورهای عملیاتی کلاشین، سه راه شهدا، سه راه لولان و قلعه سنگی عملیاتهای چریکی انجام دادند به طوری که یکبار دیدبان عراقی را به اسارت گرفتند.
نیروهای تیپ ابوذر به دلیل آشنایی با کوهستان به غرب کشور اعزام شده بودند.
پس از گذشت یک سال از تشکیل تیپ ابوذر در سال 65 و با به شهادت رسیدن تعدادی از نیروهای این تیپ، پشتیبانی خوبی از سوی قرارگاه در رابطه با این تیپ صورت نگرفت و فرماندهان این تیپ تصمیم به انحلال آن گرفتند.
در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با جمعی از فرماندهان و رزمندگان این تیپ که در یک بعد از ظهر روز جمعه مهمان خبرگزاری بودند، را میخوانید:
دفاع پرس: دلیل تشکیل تیپ ابوذر چه بود و چگونه این تیپ راه اندازی شد؟
غلامعلی حسنی: دلیل تشکیل تیپ ابوذر در دوران دفاع مقدس مبارزه با دشمن مشترک 2 کشور مسلمان ایران و افغانستان بود که موسسان آن ایرانیها و افغانستانیها بودند. در آن دوران علاوه بر اینکه عراق به کشور ایران حمله کرده بود، کشور افغانستان نیز با روسهای مهاجم درگیر بود.
** نیروهای افغانستانی برای شهادت به خط میرفتند
برای تشکیل این تیپ نیروهای افغانستانی دورههای آموزشی مختلفی را در ایران گذراندند. در ادامه برگزاری دورههای آموزشی، مطرح شد که نیروها به مناطق عملیاتی غرب ایران اعزام شوند. لذا رزمندگان این تیپ که خود را فرزندان امام خمینی(ره) میدانستند در قالب چند گردان در چند محور عملیاتی غرب سازماندهی شدند. در محورها فرماندهان ما ایرانی بودند و در کنار ما نیز رزمندگان ایرانی حضور داشتند و با آنان همسنگر بودیم.
رزمندگان افغانستانی در آن جبههها بسیار موثر بودند چراکه فرزندان کوه و کمر هستیم. به لحاظ اعتقادی نیز نیروها مجاهد و شهادت طلب بودند به گونهای که وقتی میخواستیم نیروها را به عقب برگردانیم با ما دعوا میکردند که ما آمدهایم اینجا شهید بشویم نه اینکه برگردیم.
در محورهای پاوه و نقده که رزمندگان افغانستانی حضور داشتند و دفاع میکردند، دشمن زمینگیر شده بود به حدی که این شیرمردان توانستند در روز دیدهبان عراقی را به اسارت بگیرند.
صداقت: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گروه "پاسداران جهاد" باحضور افغانستانیها مقیم ایران در سال 59 در قم شکل گرفت که توسط پاسداران ایرانی جهت حضور در جبهه افغانستان و مقابله با شوروی آموزشهای نظامی را گذارندیم. من شش ماه در افغانستان و شش ماه در ایران بودم که در نهایت در سال 64 به تیپ ابوذر پیوستم.
من تا آن زمان سه دوره آموزشی گذرانده بودم و پیش از اعزام نیروهای تیپ ابوذر به غرب به همراه 15 نفر از دوستان به کردستان رفتیم و از آنجایی که سر نترسی داشتیم در محور عملیاتی ورزشهای دسته جمعی مختلفی برگزار میکردیم.
** پدر و بزرگان ما مقلد امام خمینی(ره) بودند/ آروزیمان این بود برای آزادی قدس به فلسطین برویم
زمان اکبری: در سن نوجوانی از یکی از روستاهای افغانستان به ایران آمدم. یک سالی میشد که در ایران بودم که خبر دادند تعدادی از برادران ما مشغول گذراندن دوره آموزشی برای مقابله با شوروی هستند. من هم به جمع آنان پیوستم و در پادگان خاتم الانبیا(ص) آموزش ویژه نظامی و عقیدتی دیدم.
در افغانستان پدر و بزرگان ما مقلد امام خمینی(ره) بودند و وقتی ایشان اعلام کردند که امروز جبهه ایران مهمتر است با خواست خودمان راهی جبهههای غرب ایران شدیم و آرزویمان هم این بود که با دستور امام برای آزادسازی قدس به فلسطین برویم.
آن روزها سن و سالی نداشتم و تنها یکی دو عکس از آن روزها به یادگار دارم که به دلیل بازگشت به افغانستان و اذیتهایی که از سوی طالبان میشدیم مجبور شدم باقی عکسها را از بین ببرم.
پس از اعزام در محورهای نقده، ناوچه پیما، لولان و حاج عمران سازماندهی شدیم. فرمانده گروهانمان علی خدایی بود که اکنون در افغانستان است و من نیز معاونش بودم. پس از مدت شش ماه که در منطقه بودیم به ما مرخصی 45 روزه داده شد. به قرارگاه رمضان آمدیم و در آنجا دوستان ناراحت بودند که فرماندهان از استعداد ما در عملیاتها زیاد استفاده نمیکنند در حالی که ما برای شهادت آمدهایم لذا تصمیم گرفتیم که به فرماندهان قرارگاه بگوییم که ما تصمیم داریم به جبهه افغانستان برویم. سردار ذوالقدر فرمانده قرارگاه ما را به اتاق فرماندهی برد و برای ما صحبتهایی کرد اما ما همچنان بر تصمیم خود ماندیم. به پادگان خاتم الانبیا(ص) تهران آمدیم و به ما پیشنهاد دادند که در ازای حضور در جبههها به ما حقوقی بدهند. همهی نیروها از این پیشنهاد ناراحت شدند و کسی پولی دریافت نکرد.
غلامعلی حسنی: ما در آن منطقه مجبور به اجرای عملیات ایذایی(تک ایذایی) بودیم یعنی همزمان با اجرای آتش توپخانه بر سر دشمن، ما نیز حمله میکردیم و برای چند ساعت آنها را درگیر تا نیروها از محور دیگر وارد عمل شوند و سپس ما عقب نشینی میکردیم. دوستان نسبت به این طرح به خوبی توجیه نبودند لذا همیشه گلایه داشتند که چرا مانع پیشروی ما میشوید.
زمان اکبری: پس از بازگشت به تهران، امکانش فراهم نشد که به افغانستان برویم. در نتیجه تعدادی از دوستان خودشان به مناطق عملیاتی جنوب رفتند و عدهای دیگر نیز به کارگری مشغول شدند.
اوایل سال 67، سپاه اطلاع داد که یکی از تیپهای افغانستان در مرز زابل برای مهاجرین ایجاد مزاحمت میکند لذا از ما خواستند تا به آنجا برویم و با آنان مقابله بکنیم. به همراه سی و دو نفر به زابل و زهک رفتیم و در قرارگاه ثارالله سازماندهی شدیم.
** خواستیم به جبهههای ایران برگردیم که خبر قبول قطعنامه 598 را شنیدیم
در شب نخست که مشغول شناسایی بودیم یکی از دوستان به روی مین رفت و پایش قطع شد و در ادامه با اجرای عملیاتهایی در خاک افغانستان آنان را مجبور به عقب نشینی کردیم. پس از چندماهی که در افغانستان بودیم با دوستان قرار گذاشتیم دوباره به جبهههای ایران بازگردیم اما در مرز مانع ورود ما به کشور شدند و از ما برگه خروج خواستند که برای بازگشت چند روزی معطل شدیم. وقتی به مشهد رسیدیم، خبر قبول قطعنامه 598 را از رادیو شنیدیم و حسرت حضور دوباره در جبههها به دلمان ماند.
دفاع پرس: پس از جنگ نیز به افغانستان رفتید یا در همان مشهد ماندید؟
زمان اکبری: در خراسان با برادران سپاهی ارتباط داشتیم و جهت مقابله با اشرار در عملیاتها شرکت میکردیم.
غلامعلی حسنی: آقای اکبری به مدت زیادی در خاک افغانستان در مقابله با شوروی و طالبان در عملیاتها حضور داشت. به طور میانگین هر کدام از ما رزمندگان تیپ ابوذر به صورت انفرادی هشت سال در جنگهای کشور خودمان حضور داشتیم.
** اگر تیپ ابوذر منحل نمیشد سرنوشت جور دیگری رقم میخورد
پس از انحلال تیپ ابوذر بسیاری از رزمندگان این تیپ جذب یگانهای محلی افغانستان شدند. تعداد بسیاری نیز به شهادت رسیدند اما اگر تیپ ابوذر منحل نمیشد و رزمندگان با همان سازمان وارد افغانستان میشدند سرنوشت جور دیگری رقم میخورد.
عیوضعلی حسنی: چهارده ساله و یتیم بودم که به ایران آمدم. در شهرری ساکن شدم و کارم کشاورزی بود. یکی از روحانیون افغانستانی اطلاع داد که پادگان برای اعزام به جبهههای افغانستان و ایران نیرو میپذیرد و از من خواست که به آنجا بروم. ثبت نام کردم و پس از طی دورههای آموزشی به پاوه اعزام شدم. مسئول ما در آنجا سیروس آقاجانی از پاسداران اهل گیلان بود که هر بار با اصرارهای فراوان، اجازه حضور در عملیاتها را به ما میداد.
در یکی از عملیاتها دچار موج گرفتگی شدم و من را با آمبولانس به عقب منتقل کردند و برای مدتی در بیمارستان ارومیه بستری و از حضور در جبههها محروم شدم. اکنون افتخار میکنم که از مجاهدان تیپ ابوذر بودهام.
غلامعلی حسنی: یک نیروی ایرانی به نام میلاد در گروهان داشتیم. قرار بود شبی عملیات ایذایی داشته باشیم. به میلاد سپردم که عقب بماند و مراقب اوضاع باشد. در حین درگیری که حجم آتش دشمن نیز سنگین شده بود به یکباره دیدم، میلاد کنار دستم است. گفتم: مگر قرار نبود که عقب بمانی؟ گفت: راستش دلم نیامد که شما افغانستانیها بروید شهید بشوید و من اینجا تنها بمانم.
هر وقت این خاطرات برایم مرور میشود، به صفای دوستان افغانستانی و ایرانی خود غبطه میخورم و اشک میریزم.
** تاکنون یادوارهای برای شهدای تیپ ابوذر برگزار نشده است
محمدی: سالیان سال اسمی از شهدای مظلوم تیپ ابوذر برده نشد. سی سال از شهادت این عزیزان میگذرد اما تاکنون یادوارهای برای اینان برگزار نشده است. شهدای ابوذر خیلی مظلوم و گمنامند.
چند سالی در کورهپز خانههای ایران مشغول کار بودم. سال 63 به طریق یکی از دوستان روحانی برای گذراندن آموزش نظامی به پادگان رفتم. پس از طی دوره آموزش مقدماتی، از آنجایی که سردار حکیم جوادی به دنبال انتخاب افرادی برای آموزش فرماندهی گروهان بود، پیشنهاد ماندن در پادگان را به من داد و قبول کردم. طی یک سال حضور من در پادگان افراد بسیاری از مجاهدان افغانستانی را آموزش دادیم و برای جهاد به افغانستان رفتند.
در سال 64 زمزمه تشکیل تیپ ابوذر شکل گرفت. لذا تعدادی از برادران دورههای آموزشی تخصصی و ویژه را گذراندند و از این تعداد نیرو در زمستان سال 64، 2 گردان به سرپرستی علی حکیم جوادی و رحمانی آماده اعزام شدند. از آنجایی که با کوهستان آشنایی داشتیم به غرب کشور رفتیم و در پادگان شهید کاظمی پاوه مستقر شدیم و پس از گذشت مدت زمانی نیروها در قالب دسته با مسئولان محورها هماهنگ شدند.
** گرا دادن با زبان پشتون
با یکی از پشتونهای شیعه قندهار که در نوسود از دیدهبانهای تیپ ابوذر بود قرار گذاشته بودیم که پشت بیسیم با زبان پشتون صحبت کنیم تا دشمن متوجه نشود لذا در مواقع عملیات و اجرای آتش او با زبان پشتون به ما گرا میداد.
** از پاوه تا سه راه شهدا
یک روز آقای رحمانی از فرماندهان ایرانی تیپ ابوذر به سنگر ما آمد و گفت وسایلت را بردار تا به قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) در باختران برویم. سردار حکیم جوادی فرمانده تیپ نیز هماهنگ کرده بود تا نیروهایی جایگزین ما بشوند.
مسیر پاوه تا باختران به دلیل کمینهای ضدانقلاب نا امن بود. به باختران رسیدیم. رحمانی به داخل قرارگاه رفت و با مسئولین قرارگاه صحبت کرد و من بیرون داخل تویوتا نشسته بودم. پس از صحبتهای او با فرماندهان قرارگاه باعث شد که نیروهایی در پاوه جایگزین ما بشوند و ما به کمک 2 گردان دیگر تیپ ابوذر برویم.
15 روزی طول کشید تا نیروهای جدید به پاوه بیایند و جایگزین ما بشوند. پس از جایگزینی برخی از نیروها برای مرخصی به تهران و شهرهای دیگر برگشتند و ما با ماشین به نقده و اشنویه رفتیم و در ادامه با پای پیاده به محورهای عملیاتی ناوچه پیما و سه راه شهدا و لولان رفتیم. مدت زیادی آنجا بودیم و در چند عملیات شرکت کردیم.
** خانواده شهید اقبال حیدری پس از 30 سال موفق به زیارت قبر فرزند شهیدشان شدند
چند شب قبل از شهادت اقبال حیدری، به همراه او برای انجام عملیاتی به تپه لولان رفتیم. اقبال چون قد بلند و تنومند بود، همیشه تیربار و نوارهای آن را حمل میکرد. فاصلهمان با عراقیها بسیار کم بود و نمیتوانستیم بلند صحبت کنیم. آن منطقه پشههای خطرناکی داشت که مانند زنبور به بدنهایمان نیش میزد. من و اقبال کنار هم بودیم. او به من گفت: چند روزی است که حس عجیبی دارم و احساس میکنم این آخرین ماموریتم است و شهید میشوم. چند روز بعد در حادثهای که در ناوچه پیما صورت گرفت به همراه تعدادی از نیروهای تیپ ابوذر به شهادت رسید. وقتی هم که جسدش را دیدم خیلی دلم سوخت؛ او صمیمیترین دوستم بود. در همان حادثه نیز خودم مجروح شدم.
شهدای تیپ ابوذر واقعا خیلی مظلومند. ما گرفتاریهای زندگیمان زیاد است و سالی یک بار بیشتر نمیتوانیم به زیارت قبور شهدا برویم. به قدری اینها شهدا غریبند که قاب عکسهایشان گرد و غبار گرفته است.
اقبال آن وقتی که در ایران بود، پدر و مادرش در افغانستان فوت کردند. برادرش چند سال پس از شهات اقبال به ایران آمد و در رفسنجان بود و حق خروج نداشت. پس از بیست و چند سال بالاخره به تهران آمد، نشانی قبر برادر شهیدش را از من گرفت و برای اولین بار به زیارت قبر شهید اقبال رفت.
رزمندگان تیپ ابوذر نامهربانیهای زیادی دیدهاند و کسی درد این عزیزان را نشنیده است. آن وقتی که کشور درگیر جنگ بود و نیاز به نیرو داشت، در جبههها حضور یافتیم اما امروز کسی سراغی از ما نمیگیرد.
دفاع پرس: در ادامه به بحث انحلال تیپ ابوذر بپردازیم و این موضوع را بحث کنیم که اگر تیپ ابوذر باقی میماند امروز وضعیت افغانستان و منطقه چگونه بود و آیا ممکن بود حزب اللهای دیگر در افغانستان داشته باشیم؟
غلامعلی حسنی: ابوذریها از مرزهای مادی گذشته بودند اما افسوس که این تیپ تداوم پیدا نکرد و به جایگاه اصلیش نرسید. اگر امروز تیپ ابوذر را میداشتیم، حزباللهای دیگر در افغانستان داشتیم و سد محکمی در برابر دشمنان شیعه و اسلام بودیم. اما صد افسوس که ارزش ماندن تیپ ابوذر درک نشد.
** رزمندگان تیپ ابوذر زیر چرخهای کارفرماها خُرد شدند
متاسفانه اکنون پس از گذشت 30 سال از آن روزها، بسیاری از مشکلات کوچک رزمندگان تیپ ابوذر به رغم پیگیریهای سردار حکیم جوادی به سختی حل میشود و این تنها مربوط به امروز نیست. پس از پایان جنگ بسیاری از دوستان علاقهی به ادامه تحصیل داشتند اما شرایط برای حضورشان در دانشگاهها مهیا نشد و امروز آنچنان درگیر مسائل اقتصادی کارگری هستند که زیر چرخهای کارفرماها خُرد شدهاند.
ما هم به خندق پا گذاشتیم و هم به مانند ابوذر به ربذه پا گذاشتیم. وضعیت جوری شد که برخی از مردم و مسئولان نیز ما را تحمل نکردند. با این حال خدا را شاکریم که اگر ابوذر را نداریم، فاطمیون را داریم. لشکر فاطمیون افتخار بزرگی برای شیعیان است و امیدواریم که تجربه تلخ انحلال تیپ ابوذر تکرار نشود. لذا لازم است به دور از حس ملی گرایی از این لشکر حمایت شود. در جبهههای دفاع مقدس افغانستانی و ایرانی معنایی نداشت. من چند نیروی دانشجوی ایرانی در گردان داشتم که هر بار برای هر کاری از من اجازه میگرفتند و میگفتند دستور تو دستور خمینی است.
** ما فرزند امام خمینی(ره) بودیم و هستیم
ما افغانستانیها برای پیمودن راه خمینی و عشق به او زجرهای بسیاری کشیدیم. زجرهایی که شیرین بود. ما فرزند امام خمینی(ره) بودیم و هستیم.
اگر تیپ ابوذر را داشتیم امروز قدرت بسیار بزرگی در برابر داعشی بودیم که در افغانستان نیز سر برآورده و اقدام به کشتن شیعیان میکند. انحلال تیپ ابوذر تجربه تلخی بود تا اشتباهمان را دیگر تکرار نکنیم. لشکر فاطمیون را باید برای همیشه حمایت کرد نه اینکه وقتی قضیه سوریه به پایان رسید، حمایتهای خود را قطع کنیم.
انحلال تیپ ابوذر تلخترین روز زندگی من بود. سردار حکیم جوادی فرمانده تیپ از من خواست که رزمندهها را آرام کنم. به او گفتم: حاج آقا من به رزمنده ها بگویم که از امروز دیگر مرکزیتی برای طی راه و رسم عاشقی و آرزوی شهادت ندارید؟ من نمیتوانم بگویم.
رزمندهها نمیخواستند بروند چراکه با هزار آرزو آمده بودند. آن روز دردآورترین روز زندگیم بود.
روز انحلال تیپ ابوذر
دفاع پرس: چه کاری باید در رابطه با لشکر فاطمیون انجام داد تا تجربه تلخ تیپ ابوذر تکرار نشود.
زمان اکبری: همین که امروز تشییع شهدای فاطمیون با هیبت و عظمت خاصی صورت میگیرد و در گلزارهای شهدا دفن میشوند، محل امید است البته باید این مسیر ادامه یابد و از خانوادههای آنان حمایت شود و جوری نباشد که به دلیل جو افغانستان این خانوادهها مورد توهین و تحقیر قرار بگیرند.
اکنون بسیاری از ابوذرهای قدیم در لشکر فاطمیون هستند و برخی نیز فرزندهایشان در این لشکر حضور دارند لذا لازم است که مورد حمایت و توجه قرار بگیرند. اکنون پیکر یکی از شهدای فاطمیون در سردخانه است و منتظرند تا پدرش که از رزمندگان تیپ ابوذر بوده است، از افغانستان به ایران بیاید. او هم به دلیل جو افغانستان و دولت آنجا نتوانسته است بیان کند که فرزندم در سوریه به شهادت رسیده است.
غلامعلی حسنی: اگر میخواهیم، فاطمیون تداوم داشته باشد و ارتقا پیدا کند باید به تقویت اعتقادات دینی آنان توجه داشت و شرایط تحصیل در حوزههای علمیه و دانشگاهها را برای آنان فراهم کرد. بهانهگیریهایی که امروز در دانشگاهها برای مهاجرین صورت میگیرد، دردآور است در حالی که به اعتراف مراکز علمی جهان، افغانستانیهای انسانهای باهوشی هستند.
در بحث جنگاوری، مردم افغانستان، مردمی جنگجو هستند. انگلیسیها قصد داشتند بخشهایی از سرزمینهای کشورمان را برای خوشیهایشان اشغال کنند اما مردم ظرف مدت کوتاهی تنها یک نفر از آن اشغالگران را زنده نگاه داشتند تا به دوستانش پیام برساند که خواب استعمار افغانستان را از سرتان بیرون کنند.
پس باید شرایط را برای رشد فکری و فرهنگی مبارزان مسلمان افغانستانی مهیا کرد.
دفاع پرس: از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید خیلی ممنونیم.