به مناسبت سالگرد شهادت فرمانده گردان «یاسین» منتشر شد؛

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی+ تصاویر

«جلیل محدثی­‌فر» فرمانده گردان غواصی «یاسین» از لشکر ۲۱ امام رضا (ع) عضو گروه‌های جنگ‌های نامنظم به فرماندهی شهید چمران بود که دهم تیر ۱۳۶۶ در عملیات «نصر ۴» در «ماووت» عراق به شهادت رسید.
کد خبر: ۶۷۶۰۲۶
تاریخ انتشار: ۱۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸ - 01July 2024

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «جلیل محدثی‌فر» اول شهریورماه سال ۱۳۴۲ در روستای «رامیان» متولد شد. او سومین فرزند خانواده بود. قبل از دبستان به مکتب‌خانه رفت. دوران ابتدایی خود را در مدرسه «حسینیه باقریه و جوادیه» به پایان برد. مادر شهید می‌گوید: «جلیل از همان کودکی از نظر رفتار با دیگر بچه‌ها فرق داشت. یادم می‌آید زمانی که ۹ ساله بود، تصمیم گرفت که تلویزیون تماشا نکند، طوری که خواهر و برادر‌های دیگر مواظب بودند که آیا به تصمیمی که گرفته، عمل خواهد کرد یا نه و همیشه او را زیر نظر داشتند و آن قدر مصمم بود که از زمانی که گفته بود تلویزیون نگاه نمی‌کنم، نگاه نکرد».

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی

دوره راهنمایی را در مدرسه «محراب خان»، به پایان رسانید و سپس وارد دبیرستان «آیت‌الله کاشانی» شد که این دوران همزمان با قیام­‌های مردمی علیه رژیم طاغوت و اوج مبارزات بود و وی در تمام صحنه‌های انقلاب، صحنه گردان و پرچمدار بود و یک بار هم مجروح شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان یک حزب‌اللهی روشن و اصیل، در محیط دبیرستان علیه گروه­‌های انحرافی وارد عمل می‌شد. با روشنگری‌های او، بسیاری به صراط مستیقم هدایت شدند، ولی گروهی از منافقین کینه او را به دل گرفتند و تا مدت‌ها از طرف آنها تحت تعقیب بود و تهدید به ترور هم شده بود. سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحمیلی، دبیرستان را رها کرد و به جبهه رفت. خود شهید در این‌باره می‌گوید: «در آن سال وقتی با چند تن از دوستانم به اهواز رسیدیم، فکر کردیم با چه وسیله‌ای با عراق بجنگیم که با اندک پولی که داشتیم هر کدام یک کارد غواصی خریدیم و به پایمان بستیم و راهی جبهه شدیم».

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی

شهید با پایمردی و استقامت و شجاعت کم‌نظیرش، در کنار سردار پر‌افتخار اسلام شهید «مصطفی چمران» در جنگ‌های نامنظم و چریکی مظلومانه جنگید و بعد به عنوان تخریب‌چی در جبهه‌های جنوب و غرب خدمت کرد. شهادت برای او یک آرزو بود و در این خصوص می‌گفت: «خدا نکند که جنگ تمام شود و من زنده بمانم». شهید محدثی‌فر در سن ۲۲ سالگی ازدواج کرد که مدت این زندگی مشترک، ۲ سال بود. ثمره این ازدواج پسری به نام «جلیل» است که در سال ۱۳۶۶ به دنیا آمد.

والدین شهید درباره این ازدواج می­‌گویند: «او نمی‌خواست ازدواج کند و با اصرار زیاد ما راضی به ازدواج شد. جلیل می‌گفت تا زمانی که جنگ تمام نشود، من ازدواج نمی­‌کنم. او وقتی اصرار زیاد ما را دید پذیرفت و گفت باشد ازدواج می ­کنم تا اگر شهید شدم دینم کامل شده باشد. جلیل انتخاب همسرش را به عهده مادرش گذاشته بود. ما تمام کار‌ها را انجام دادیم. مقدمات مراسم خواستگاری و عقد را مهیا کردیم و بعد زنگ زدیم تا همان شبی که می­‌خواست عقد کند از جبهه آمد».

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی

مادر شهید محدثی­‌فر می­‌گوید: «بعد از عقد، جلیل دوباره می­‌خواست به جبهه برود. از او خواستم که مدت دیگری را در مشهد بماند. اما وی در جوابم گفت: «مادر! من در آن‌جا غذا تقسیم می‌کنم و افراد زیادی آن‌جا هستند که اگر من نروم مشکلاتی برای آنها پیش می‌آید.». گفتم: «مگر تو آشپزی بلدی؟» در جواب گفت: «من که آشپزی نمی‌کنم. من غذا تقسیم می­‌کنم و شما راضی هستید آنهایی که این همه زحمت می­‌کشند گرسنه بمانند. پس حضور من در جبهه لازم است و از شما می‌خواهم که بگذارید که به جبهه بروم» و دوباره راهی منطقه شد.

او در جبهه به صورت افتخاری انجام وظیفه می‌کرد و مستمری را هم که می‌گرفت، در صندوق کمک به جبهه می‌انداخت و می‌گفت: «همه باید به هر نحوی به دولت کمک کنیم».

شهید محدثی‌­فر در عملیات‌هایی همچون «والفجر ۸»، «کربلای ۴»، «کربلای ۵» و «نصر ۴» شرکت داشت. بار‌ها به شدت مجروح شد و یکی، دو ماه در بیمارستان شیراز و تهران بستری بود. او مجروح شدن خود را به کسی خبر نمی­‌داد و در مدت درمان در بیمارستان هیچ ملاقات کننده‌ای از سوی خانواده نداشت و خانواده بعد‌ها از مجروح شدنش با خبر می‌شدند.

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی

تمام بدن وی مجروح بود و احتیاج به عمل­‌های جراحی مختلفی داشت، اما آن قدر غرق در جهاد بود که جسم مجروحش را فراموش کرده بود و در این‌باره می‌گفت: «وقتی در جبهه هستم، هیچ دردی ندارم». او که نیت خدمت داشت، از پست و مقام گریزان بود. شهید محدثی‌فر در جبهه سرشناس بود، اما سعی می‌کرد گمنام بماند. آب‌های اروند رود شاهد فداکاری‌ها و زحمات این شهید بزرگوار است. در عملیات «والفجر ۸» با این که پایش شکسته بود، اصرار دوستان را برای آمدن به پشت خط نپذیرفت و به درون آب رفت و فرماندهی گردان خط شکن را در این عملیات به عهده گرفت و بار دیگر به سختی مجروح شد و مدتی بستری بود. هنوز بهبودی حاصل نشده بود که دوباره عازم جبهه شد.

این شهید عالی‌مقام، یکی از بهترین طراحان عملیاتی بود. در عملیات­‌های «کربلای ۴» و «کربلای ۵» یکی از مهم‌ترین گردان‌های عمل کننده، گردان «یاسین» بود که شهید محدثی­‌فر فرماندهی آن را برعهده داشت. این فرمانده دلاور خراسانی در برابر مشکلات و گرفتاری‌ها، فردی صبور و آرام بود. شهید «حسین پیرزاد» دوست و همرزم شهید، در این‌باره می‌گوید: «او بسیار صبور و با تأمل بود. هیچ‌گاه دچار اضطراب نمی‌­شد و شکیبایی پیشه می‌کرد. ما او را در جبهه «جلیل محدثی صبر» نامیده بودیم. شهید محدثی‌فر که ذکر خدا همیشه بر لب داشت، در برابر مشکلات، به‌طور عجیب صبر داشت و با تأمل و فکر کار می‌کرد تا خدای ناکرده از روی هوای نفس تصمیمی نگیرد».

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی

شهید حسین پیرزاد در ادامه گفت: «کافی بود کسی فقط یک بار شهید جلیل را زیارت کند، تا شیفته اخلاق او شود. همه او را دوست داشتند، همه بچه‌های گردان به من می‌گفتند که «آقا جلیل با بقیه فرماندهان فرق می­‌کند». او با توجه به اینکه فرمانده گردان بود، اما همیشه به چادر گروهان­‌های تحت امرش می­‌رفت و با آنها گرم می­‌گرفت و چای می‌خورد، به مشکلات نیرو‌های گروهان­‌ها رسیدگی می‌کرد و اگر مسئله­‌ای هم بود به آنها متذکر می‌شد. او سعی می‌کرد تذکراتش را مخفیانه گوشزد کند».

وی همچنین افزود: «در کار‌های جمعی سعی می‌کرد با بقیه مشورت کند. این شهید بزرگوار همیشه در کار‌های جمعی پیش‌قدم بود و بیشتر کار‌های مشکل را انجام می‌داد. او با اینکه فرمانده بود، اما در انجام دادن کار‌ها و کمک به همرزمانش هیچ کوتاهی نداشت، بلکه کار‌هایی که اصلا وظیفه­‌اش نبود را انجام می‌­داد». شهید پیرزاد خاطرنشان کرد: «شهید محدثی‌فر مسئول آموزش تخریب بود. وقتی نیرو‌های آموزشی را به پایگاه می­‌آوردیم، همه خسته و تشنه و گرسنه بودیم. با توجه به اینکه ما در چادر فرماندهی آموزش بودیم و از نیرو‌ها جدا، اما شهید به ما می‌گفت: هر چه بچه‌­های آموزشی می‌خورند، شما هم باید از همان بخورید. اگر آنها آب گرم می‌خورند، شما هم آب گرم بخورید و هیچ تبعیضی نبود».

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی

وی در ادامه می‌گوید: «او در طول مدت زندگی‌اش در دنیا، همیشه به فکر دیگران و همنوعان خود بود، مشکل دیگران را مشکل خود می‌دانست. نسبت به گرفتاری دیگران بسیار دقت داشت و تا حد توان کمک می‌کرد. او همیشه آسایش را اول برای دیگران می‌خواست و خودش صبر می‌کرد تا آخرین نفر باشد، حتی در مواقع غذا خوردن یا سوار شدن به اتومبیل و تمام مسائل رفاهی. در یک مأموریت از اهواز به خرمشهر با وجود هوای گرم و تشنگی زیاد، چون دید آب سرد کم است، تا خرمشهر آب نخورد و تشنه ماند».

عملیات «نصر ۴» در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۶۶ در منطقه «ماووت» عراق، آخرین میعاد این فرمانده شجاع خراسانی بود. او در این عملیات بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ میلیمتری به ناحیه سر و پای چپ، به شهادت رسید. شهید درباره خمپاره ۶۰ می‌گفت: «نامردتر از خمپاره ۶۰ وجود ندارد، چرا که بدون هیچ سر و صدای می‌آید». او عاقبت با ترکش یکی از همین خمپاره‌ها به شهادت رسید. همرزمان شهید محدثی‌فر نقل می­‌کنند که او در حالی که ذکر «یازهرا، یازهرا» بر لب داشت به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید والامقام در مزار شهدای بهشت رضا (ع) در کنار دیگر دوستان و همرزمانش به خاک سپرده شده است.

اراده پولادین شهید «محدثی‌فر» به روایت مادر/ آرزوی شهید برای لحظات پایانی جنگ تحمیلی

مادر شهید می­‌گوید: «هر دفعه که به جبهه می­‌رفت، چهارشنبه‌ها روضه حضرت «موسی بن جعفر (ع)» می‌­خواندم. آخرین باری که می­‌خواست به جبهه برود گفت: «مادر، من این دفعه ۲۵ روز بیشتر در جبهه نیستم و برمی‌گردم» و من هم گفتم: «حالا که زود برمی­‌گردی دیگر روضه نمی­‌خوانم». بعد از اینکه به جبهه رفت، در تماس تلفنی که با او داشتم گفتم که «چه‌کار کنم؟ روضه بخوانم یا زود برمی‌­گردی؟» گفت: «روضه را بخوان» و من هم این کار را کردم. یک هفته اول را که روضه خواندم، برای هفته دوم خبر آمد که جلیل شهید شده است. درست سر همان ۲۵ روز شهید شد».

شهید محدثی‌فر به همسرش اینگونه وصیت کرد: «امیدوارم همسر زینب صفتم، همچون زینب (س) که در چهار سالگی تا آخر عمر شریفشان در مصیبت‌ها صبر می‌کردند، شما نیز صابر و کوشا باشید و بعد از شهادت من، شما به وظیفه اسلامی خود عمل کنید».

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها