دلنوشته/ ابوالقاسم محمدزاده

یاری نیست

از بالای دارالعماره سمت مدینه را نگاه می‌کرد، آن نامرد به طعنه گفت‌ مسلم، چشم به راه کسی هستی؟ چرا چشمهایت خیس است؟ نکند والی کوفه نشدی گریه می‌کنی؟ با چشمهایی خیس و لبی خونین گفت گریه‌ام برای آن آقایی است که به کوفه دعوتش کردید و با تیغ منتظرش نشستید.
کد خبر: ۶۷۷۲۷۲
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰ - 08July 2024

یاری نیستگروه استان‌های دفاع‌پرس- «ابوالقاسم محمدزاده» پیشکسوت دفاع مقدس؛ می‌گفت‌؛ از بالای دارالعماره سمت مدینه را نگاه می‌کرد، آن نامرد به طعنه گفت‌؛

-ها... مسلم، چیه چشم به راه کسی هستی؟ چرا چشمهایت خیس است؟ نکند والی کوفه نشدی گریه می‌کنی؟

با چشمهایی خیس و لبی خونین گفت؛

-گریه‌ام برای آن آقایی است که به کوفه دعوتش کردید و با تیغ منتظرش نشستید...

 کاش! یکی می‌رفت به او خبر میداد و می‌گفت؛

-آقا! مولا! نیا...یاری نیست...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار