شهید بصیرت و استواری در باور

حضرت عباس علیه السلام در کلام معصوم «شهید بصیرت» بود که در باور و ایمان خویش استوار و ثابت‌قدم بود؛ شهیدی که در فراغ ایشان امام حسین علیه‌السلام فرمود: «پشت من شکست و تدبیر و چاره من گسست».
کد خبر: ۶۷۸۶۷۳
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۴۰۳ - ۰۹:۴۶ - 15July 2024

گروه فرهنگ دفاع‌پرس: روز نهم محرم، روز تاسوعای حسینی و متعلق به حضرت عباس علیه السلام، برادر سیدالشهدا علیه السلام و سقای طفلان آن حضرت است.

در برابر عظمت شخصیت سقای دشت کربلا هیچ جمله‌ای نمی‌توان گفت که معرف بزرگی ایشان باشد. مهم‌ترین ویژگی ممتاز حضرت عباس بن علی علیه السلام بصیرت ایشان است که  امام صادق (ع) درباره ایشان می‌فرماید: «کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیره صلب الایمان جاهد مع ابی عبدالله و ابلی بلاء حسنا و..» «عموی ما عباس بن علی (ع) دارای بصیرت دینی و استواری در باور بود. در راه خداوند و در رکاب ابی عبدالله جهاد کرد و نیکو آزمایش داد و به شهادت رسید».

متن زیر بخشی از مقتل حضرت عباس علیه السلام از کتاب سلیمان کربلا نوشته رسول حسنی است که در ادامه می‌خوانید:

شهید بصیرت و استوار در بارو

چاره و تدبیر حسین علیه السلام بر خاک کربلا

جناب عباس (ع) پس از شهادت برادرانش به خدمت حسین (ع) آمد و عرض کرد: «اى برادر آیا رخصت مى‌فرمایی که جان خود را فداى تو گردانم؟»

حضرت از شنیدن این سخن جان‌سوز برادر گریه سختى کرد، پس فرمود: «اى برادر تو صاحب لواى منى، چون تو نمانى کسی با من نماند.»

عباس (ع) عرض کرد: «سینه‌ام تنگ شده و از زندگانى دنیا سیر شده‌ام، اراده کرده‌ام که از این جماعت خون‌خواهی برادران خویش کنم.»

حسین (ع) فرمود: «الحال که عزم میدان کرده‌ای براى اهل حرم آب طلب کن.»

پس عباس (ع) حرکت فرمود و در برابر صفوف لشکر ایستاد و لواى نصیحت افراشت و هر چه توانست پند و نصیحت کرد و کلمات آن بزرگوار در قلب آن سنگ‌دلان اثر نکرد. لاجرم عباس (ع) به خدمت برادر شتافت و آن‌چه از لشکر دید به عرض برادر رسانید. کودکان، چون صدای عموی خود را شنیدند نداى العطش‌العطش سردادند، عباس (ع) بى‌تابانه سوار بر اسب شده و نیزه بر دست گرفت و مشکى برداشت و آهنگ فرات کرد تا شاید آبى به‌دست آورد.

چهار هزار تن که موکل بر شریعه فرات بودند دور آن جناب را احاطه کردند و تیر‌ها به چله کمان نهاده و به‌جانب عباس (ع) انداختند. آن جناب، چون شیر شمیده بر ایشان حمله کرد و رجز خواند [۱]و گفت: «از مرگ نمی‌ترسم آنگاه‌که بر من بانگ زند و تا هنگامی‌که میان مردان جنگی نیافتاده باشم جان من سپر جان پاک مصطفی (ص) خواهد بود. من هستم عباس که به طلب آب آمده ام و از هیچ شری نمی‌ترسم.»

 از هر طرف که حمله مى‌کرد لشکر را می‌شکافت تا آن‌که وارد شریعه شد و خود را به آب فرات رسانید، چون از زحمت گیرودار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبى به لب خشک تشنه خود رساند. دست فرا برد و کفى از آب برداشت آن‌گاه تشنگى برادر و اهل حرم به خاطرش آمد، پس آب از کف بریخت و مشک را پر آب کرد و بر کتف راست افکند و از شریعه بیرون آمد و به سوی خیام حسین (ع) شتافت تا مگر خویش را به تشنگان حرم برادر برساند و کودکان را از زحمت تشنگى برهاند.

لشکریان که چنین دیدند راه بر او گرفتند و از هر سوی احاطه‌اش کردند. آن حضرت، چون شیر غضبان بر آن منافقان حمله مى‌کرد و راه مى‌پیمود. ناگاه نوفل الازرق و زید بن ورقأ که در پشت نخلی در مسیر آن جناب کمین کرده بودند بیرون آمدند. حکیم بن طفیل نیز آنها را یاری کرد پس تیغى به بازوی عباس (ع) زد که از ضربت آن دست راست ایشان از تن جدا شد، پس عباس (ع) به شتاب مشک را به دوش چپ افکند و تیغ را به‌دست چپ داد و بر دشمنان حمله کرد و این رجز خواند:

«واللّهِ اِنْ قَطَعْتُمُ یَمینى

اِنّى اُحامى اَبَداً عَنْ دینى

وعَنْ اِمامٍ صادِقِ الیَقین

نَجْلِ النَّبِىّ الطّاهِرِ الاَمینِ»

عباس (ع) به هر زحمت که بود راه می‌پیمود که ضعف بر او غالب شد دیگر باره نوفل بن ارزق و حکیم بن طفیل تاختند و دست چپ عباس (ع) را از بند جدا کرند. جناب عباس (ع) رجزی دیگر خواند [۲]و گفت: «ای نفس از کفار نترس، مژده باد تو را به رحمت و بهشت خداوند جبار، همراه با رسول خدا (ص) آن سید برگزیده، همانا این قوم از روی ستم دست چپ مرا جدا کردند،‌ای پروردگار آنان را به‌سختی در آتش بسوزان.»

پس مشک را به دندان گرفت و همت گماشت تا شاید آب را به لب‌تشنگان برساند که ناگاه تیرى بر مشک آمد و آن‌را درید و آبی که در آن بود بریخت. پس تیر دیگر بر سینه‌اش رسید و از اسب درافتاد. پس فریاد برداشت: «اى برادر، مرا دریاب.».

چون حسین (ع) صداى برادر شنید، به‌سوی برادر شتافت. پس عباس (ع) همچنان به سوی خیمه راه می‌پیمود که مردی از لشکر عمر بن سعد عمودى از آهن بر فرق عباس (ع) زد که در دم روح از تن مبارکش پرواز کرد.

چون حسین (ع) کنار عباس (ع) رسید وی را کنار فرات با تن پاره‌پاره و مجروح با دست‌هاى بریده و سینه شکافته و فرق شکسته دید پس فرمود: «اَلانَ اِنْکَسَرَ ظَهْرى وقَلَّتْ حیلَتى. اکنون پشت من شکست و تدبیر و چاره من گسست.» [۳]

 

[۱]ـ رجز حضرت عباس علیه‌السلام در میدان چنین است:

لا اَرْهَبُ الْمَوْتَ اِذِالْمَوْتُ زَقَا

حَتّى اُوارى فى الْمصالیتِ لِقا

نَفْسى لِنَفْس الْمُصْطَفَى الطُّهْروَقا

انّى اَنَا الْعبّاس اَغْدُوا بِالسَّقا

ولا اَخافُ الشَّرَ یوْمَ الْمُلْتقى

[۲]ـ رجز دیگر حضرت عباس علیهالسلام:

یا نَفْسُ لا تَخْشَی منَ الْکُفّارِ

واَبْشِرى بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ

مع النَّبِىّ السَّیّدِ الْمخْتارِ

قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیهِمْ یَسارى

فَاَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النّارِ

[۳]ـ منتهی‌الآمال/ ص ۵۰۰، مقتل ابومخنف/ ص ۳۱۹، تاریخ خلفا/ ص ۵۲۵، زندگانی امام حسین (ع) ص/ ۵۰۵، تاریخ سیدالشهدا (ع) / ص ۴۸۲، مقتل مقرم/ ص ۲۹۰، ارشاد شیخ مفید/ ج ۲ / ص ۱۶۳، نفس‌المهموم/ ص ۳۱۲

نظر شما
پربیننده ها