به گزارش خبرنگار بینالملل
دفاعپرس، دستور تخلیه خانیونس اوائل صبح به صورت یک پیام ضبط شده صوتی روی تلفنهای همراه ارسال شد و ارتش اسرائیل به صدها هزار نفر دستور کوچ داد. در آن لحظه «ابو یونس» یکی از ساکنان غزه بود که برای هشتمین بار آواره میشد. اما این آوارگی شباهتی به دفعات قبل نداشت.
وی در این باره میگوید: «در دفعات قبلی ارتش اسرائیل یکی دو روز به ما فرصت میداد، اما این بار حتی نیم ساعت هم وقت نداشتیم. اکثر مردم بدون اینکه چیزی با خودشان بردارند، پا به فرار گذاشتند.»
ارتش اسرائیل در حالی دستور تخلیه اجباری غرب خانیونس و المواصی را صادر کرد که این نواحی قبلا بهعنوان منطقه امن و بشر دوستانه تعیین شده بود. ارتش اسرائیل حماس را متهم کرده بود که از این منطقه برای شلیک موشک به اسرائیل استفاده کرده است.
قرار بود، دومین شهر بزرگ غزه به اقیانوسی از سیمان و آوار تبدیل شود. در سراسر خانیونس صدها هزار نفر بدون اینکه بدانند کجا باید بروند، شروع به فرار کردند. این دستور حدود ۴۰۰ هزار نفر را مجبور به فرار کرد.
خانم «مهنا قادیه»، ۴۳ ساله، از محله خزاعه در شرق خانیونس، هنگامی که در حال حرکت به سوی بازار محلی برای خرید سبزیجات بود، صدای فریادهای اطرافیانش را شنید.
وی در این باره میگوید: «اطرافیانم گفتند که پیامهای ضبط شده روی تلفنهای ارسال شده و همه باید فورا منطقه را تخلیه کنیم. من برخی از وسایل ضروری را برداشتم و به سمت خانه خواهرم دویدم تا به او اطلاع دهم. خواهرم و سه فرزندش از زمان ویران شدن خانهشان در حمله نخست اسرائیل به خان یونس باید برای پنجمین بار پا به فرار میگذاشتند.»
در بنی سهیله واقع در شرق خان یونس، جعفر و همسر و شش فرزندش، دیوانهوار شروع به جمعآوری مهمترین داراییهای خود کردند. وی در این باره میگوید: «بمباران ابتدا سبک بود، اما یک ساعت پس از صدور دستور تخلیه شدت گرفت. سپس گلولهها از هر طرف به سمت ما آمدند. میخواستم سریع حرکت کنم، اما ناگهان خیابان پر از جمعیت شد. در حالی که هر لحظه تانکهای اسرائیلی به ما نزدیک میشدند، به سمت شرق و جاده صلاحالدین حرکت کردیم.»
وی میافزاید: «مردم برای فرار با یکدیگر مسابقه میدادند؛ انگار روز قیامت فرا رسیده بود. گلولهها مانند باران در اطراف ما میبارید و بسیاری از مردم مورد اصابت قرار میگرفتند. ما دعا میکردیم تا بتوانیم به سلامت از این فاجعه فرار کنیم. چندین پهپاد بالای سر ما معلق بودند و همه چیز را تحت نظر داشتند و تیراندازی میکردند.»
مردم در جستجوی یک جای امن به هر طرف پراکنده شدند. بسیاری از جمله «قدیح» و خانوادهاش به سمت بیمارستان ناصر در شهر گریختند، در حالی که صدها مجروح و شهید در محوطه بیمارستان رها شده بودند.
وی در این باره میگوید: «مردم با پای برهنه فرار میکردند و از وحشت وسایل خود را در خیابان رها میکردند. هنگامی که زیر بمباران فرار میکردیم، مردم کشته و زخمی را میدیدیم که روی زمین افتاده بودند. اما به دلیل شدت بمباران هیچ راهی وجود نداشت که کسی بتواند آنها را نجات دهد یا اجسادشان را به کناری بکشد. هواپیماها هر لحظه در حال پرواز بودند و همه جا را بمباران میکردند».
برای صدها هزار نفری که بارها از بمباران و آتش توپخانه فرار کرده بودند، آخرین فرار مشکلات هولناکی به همراه داشت. بسیاری مانند «امل» که جایی برای فرار نداشتند، هفتهها در فضای باز خوابیدند.
وی میگوید: «ما نتوانستیم جایی برای اسکان پیدا کنیم، زیرا تعداد زیادی آواره وجود داشت. ابتدا روی آوار یک مسجد بمباران شده نشستیم. همراه با بسیاری از آوارگان. ما اکنون در فضای باز هستیم. آب نداریم، غذا بسیار کمیاب و وضعیت بسیار دشوار است. ما بارها و بارها آواره شدهایم، اما این بار خیلی متفاوت بود و همه چیزمان را از دست دادیم. فرار از خان یونس یکی از سختترین روزهایی بود که ما در این جنگ وحشیانه تجربه کردیم. ما آرزوی مردن را داریم در حالی که مجبور هستیم به زندگی ادامه دهیم. احساس میکنیم در این ۱۰ ماه سنمان دو برابر شده است...»
گزارش: محمد حسین حیدری
انتهای پیام/