به گزارش دفاعپرس از استان مازندران، دفاع مقدس گنجینهای ماندگار از حضور عارفانه انسانهای برگزیده خداست که شهادتطلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را میتوان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقیشان نام برد.
همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزشها و آرمانهای این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسههای بیبدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.
«علیرضا دیودار» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «نکا» است که در ادامه روایتی از زندگینامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید
در میان سرزمینهاى وسیع و جلگهاى خطه لاله گون مازندران و در حد فاصل بین رشته کوه البرز و دریاى خزر کیلومتر سه شهرستان نکاء زادگاه شهید «علیرضا دیودار» یعنى روستاى شهید پرور میانگله، میزبان ۲۷ شهید و مفقودالاثر که همچون ستاره درخشانى از سایر روستاها متمایز شده قرار دارد و در یکى از خانوادههاى کارگر و کشاورز قریه در خرداد سال ۱۳۲۷ کودکى متولد که به سبب دوستى این خاندان با اهل البیت نام وى را علیرضا نامیدند. دوران صباوت با طى تحصیل دو کلاس ابتدایى و سپس ترک تحصیل مرحله جدیدى را آغازگر شد که نیروى بازوى کمکى پدر شد و در تامین معاش خانواده پدر را یارى مى کرد، شهید دیودار روحیه اى آرام و صبور داشت.
در سال ۱۳۴۶ ازدواج کرده و در سالهاى حدود ۱۳۴۷ الى ۱۳۴۸ به خدمت سربازى احضار شد، حاصل این ازدواج هشت فرزند بوده که سه پسر و پنج دختر هستند. شهید دیودار به علت عائله مندى پدر زندگى مستقل خود را در یک اتاق محقر و جداگانه آغاز کرد و خود دیگر سنگینى تامین مخارج عائله را بر دوشهایش حس مىکرد به همین جهت کارگرى در مزارع و کوره پز خانهها چیزى نبود که حاج علیرضا را خسته کند.
خدمت در چابهار و عضویت در سپاه
با آغاز اولین جرقه حرکتهاى مردمى به رهبرى زعیم عالیقدر امام خمینى بر علیه طاغوت، دیودار، چون عاشقى دلباخته و تشنه حقیقت در میان توده مردم متجلى بود در تمام تظاهرات حاضر مىشد و دیگران را نیز تشویق مىکرد. پس از پیروزى انقلاب همیشه در تب و تاب و گوش به فرمان رهبر در کمین ضد انقلاب و حرکتهاى مشکوک بود تا با کمک حزب الهىها هر آهنگ ناموزونى را در نطفه خفه کند. در اسفند سال ۱۳۵۹ داوطلبانه به منطقه محروم و نیازمند چابهار شتافت و در کنار هم آرمان قدیمیاش شهید «عباسعلى بدوى» (اولین شهید روستا) و شهید «اباصلت سپیدروز» مدتهاى زیادى در آنجا ماندند و از همانجا تقاضاى عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را کرد و پس از پایان ماموریت در چاه بهار به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نکا مراجعه و خدمت خود را آغاز کرد و در انجام وظایف محوله سخت کوشا بود.
محافظت از امام جمعه
وی به سمت محفاظت از آیتالله «محمدی لائینی» که امامجمعه نکا و نماینده مردم استان مازندران در مجلس خبرگان بود، منصوب شد. علیرضا همچنین، مدتی در سپاه بندر ترکمن به ادای تکلیف پرداخت.
حضور در میادین جبهه
در سال ۱۳۶۶ به منطقه کردستان اعزام و پس از پایان ماموریت در سال ۱۳۶۲ جنگلهاى آمل را در جهت سرکوبى منافقین زیر پا گذاشت و او که توان جسمى نیرومند و قدبلندى داشت وجودش در تیمهاى ضربتى رعشه منافقین و ضد انقلاب را دو چندان مىکرد. «علیرضا» موج بىآرام بود و تحولات روحى و اعتقادى عمیقى که انقلاب اسلامى در او به وجود آورده بود. روحیه آرام او را در اداى مقصود مطلوب بىقرار کرده بود.
او همیشه در اعزام به مناطق جنگى پیشقدم بود و در سالهاى ۱۳۶۳-۱۳۶۴-۱۳۶۵ هر بار به مدت طولانى نزدیک به مدت یکسال کوههاى سر به فلک کشیده کردستان و روستاهاى آن منطقه را در نوردید و در این مدت جاى پاى حاج علیرضا را مىتوان در دامنه آن کوهها و در روى برفها به شهادت طلبید.
سپاه مریوان خود آگاه استقامت این برادر در سامان غرب کشور و پایگاهها و مناطق کماسى و پیر خفران خاطره رشادت و شهامتهاى این مهاجر غریب را در سینه خود نگاشته و حبس کردهاند و به روایتى شبهاى مهتابى منطقه کردستان زمزمه عبادت شهید دیودار را به امانت دارند.
اعزام به حج خونین سال ۱۳۶۶
شهید دیودار در خرداد ماه ۱۳۶۶ جهت تشرف به مکه معظمه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نکا نام نویسى کرده و پس از اینکه قرعه به نامش افتاد در تیر ۱۳۶۶به مکه معظمه مشرف شد و در مدینه منوره قبر حضرت رسول (ص) و همچنین قبور ائمه را زیارت کرد.
وی در دعاى کمیل مدینه منوره شرکت و در تظاهرات بزرگ وحدت مدینه النبى حضور فعال داشت و پس از آن به مکه معظمه وارد و حج عمره را به جا آورد. در مقام ابراهیم نماز خواند و در داخل حجر اسماعیل براى شهادت خود دعا کرد. سعى بین صفا و مروه را انجام داد. آن شهید به فرمان رهبر و مرجع عالم تشیّع به منظور شرکت در تظاهرات برائت از کفار و مشرکین به میدان آمد و در صفوف مقدم تظاهرات با گفتن الله اکبر و لا الله الا الله و مرگ بر آمریکا نفرت و انزجار خود را از کفار و مشرکین اعلام کرد که ناگهان متوجه یورش ناجوانمردانه پلیس سر سپرده آل سعود به صفوف جانبازان و روحانیون و زنان و مادران شهدا شد، شهید دیودار که تحمل این شقاوتها را نداشت به مقابله با پلیس خائن وهابى پرداخت بلکه بتواند اسباب نجات جانبازان را فراهم آورد، اما با اصابت گلوله ایشان را به شهادت رساندند و شهید دیودار در حالى که الله اکبر بر زبان جارى داشت و از سوز عطش واعطش مىکرد همچون آقایش حسین (ع) تشنه کام به شهادت رسید.
روایت خواهر شهید
شهید علیرضا چند سالی پیش آقای محمدی لائینی خدمت کرد. آقا او را مثل بچه خودش میدانست. وقتی که شهید شد رفتم سپاه، حاجآقا را در آنجا دیدم. گفتم آقا! برادرم شهید شد. ایشان گفت: اگر برادر شما بود، مثل بچه من بود. ما هم بیشتر داغدار هستیم. خیلی برای اسلام زحمت کشید… ایشان شخصی پاکیزهای بود که رفت آنجا (مکه). شما باید افتخار کنید که خونش در خانه خدا ریخت. او آمده بود پیش من به من گفته بود که من شهید میشوم. من پیراهنم را به او دادم و گفتم که وقتی رفتی مکه این لباس را بپوش! شهید همین کار را نیز کرده بود و با پیراهن آیتالله محمدی شهید شد.
شهید «علیرضا دیودار» که همیشه در تشییع جنازه شهدا محل و منطقه شرکت داشت این بار خودش تشییع شد. او که در منار حرم امن الهى در روز جمعه نهم مرداد سال ۱۳۶۶ که باید جمعه خونین نامیده شد شربت شهادت را نوشید. بنا به وصیتش در گلزار شهداى میانگله و در کنار مرقد یار همسنگرش «عباسعلى بدوى» به خاک سپرده شد.
در روز تشییع پیکر مطهر شهید، غلغلهای در شهرستان نکا برپا شد. آیتالله محمدی در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۶۶ بر پیکر شهید نماز اقامه کرد و جمعیت مؤمن، پیکر مطهر را پیاده از نکا تا میانگله تشییع کردند. پیکر شهید در جایی که خودش نشان کرده و به همسرش گفته بود و در جنب سایر شهدای روستا دفن شد. آنچه که از کلام خانواده و بچههای شهید میشنویم این است که: «بهرغم گذشت مدت طولانی از شهادت ایشان، حضورشان را در همه جا و هر لحظه احساس میکنیم.»
درحوادث حج خونین مکه سال۱۳۶۶؛ بیش از ۲۷۵ زائر ایرانی به شهادت رسیدند که هشت حاجی شهید مازندرانی از جمله آنها هستند.
انتهای پیام/