به گزارش خبرنگار دفاعپرس از استان مازندران، دفاع مقدس گنجینهای ماندگار از حضور عارفانه انسانهای برگزیده خداست که شهادتطلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را میتوان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقیشان نام برد.
همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزشها و آرمانهای این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسههای بیبدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.
«احمد کلاگر» یکی از ۱۴ هزار و ۵۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «نوشهر» است که در ادامه زندگینامه و فرازی از وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگی نامه شهید
«نجی الله»، کشاورز بود و «فاطمه»، خانهدار. زوج سختکوشی که در ۱۴ فروردین ۱۳۴۵ در تب و تاب تولد نوزادی بودند، که نامش را «احمد» نهادند. احمد، کودکی بیش نبود که قرآن را در زادگاهش «مَزگاه»، نزد شخصی به نام «احمدی» آموخت. او چهار سال ابتدائی تحصیلی خود را در دبستان «حسنعلی منصور» نوشهر طی کرد. سپس با ورود به مدرسه دکتر «علی شریعتی»، در پایه پنجم این مقطع، از ادامه تحصیل باز ماند.
«سیروس» خصوصیات اخلاقی برادرش را اینگونه روایت میکند: «نسبت به پدر و مادرم مهربان بود و همیشه از آنان طلب آمرزش میکرد. از اینرو، در خانواده محبوبیت خاصی داشت.»
احمد، اگرچه در روزهای انقلاب از سن و سال کمی برخوردار بود، امّا با حضور در سیل خروشان انقلابیون در صفهای تظاهرات، خواستار براندازی حکومت طاغوت شد. او که برای کار در نزد برادرش، به تهران مهاجرت کرده بود، در همان شهر به عضویت بسیج درآمد. احمد با شهادت دوستش «علی آذربون»، هوای رفتن به جبهه کرد و در اوّلین اعزام داوطلبانه، راهی جبهه کردستان شد و در این اعزام، مجروح گشت.
روایت برادر شهید
«سیروس» میگوید: «بعد از اینکه ششماه در کردستان بود، به منزل بازگشت. اما پس از چند روز، دوباره گفت که میخواهد به جبهه جنوب برود. مادرم گفت: تو دیگر حق نداری بروی! تا حالا هر قدر که رفتی، بس است. بعد، همه وسایل، لباس و پولش را از او گرفت و نگذاشت از منزل بیرون برود. اما برادرم پس از چند ساعت، با پوشیدن یک زیرپوش و شلوار و برداشتن پول، سر خیابان رفت. او از آنجا فریاد زد: مادر! خدا برایم پول فرستاد. من باید بروم. مرا حلال کن. او زیر باران شدیدی که میبارید، رفت و شهید شد. احمد همیشه سفارش میکرد که سنگرهای ما را خالی نگذارید. بعد از ما به جبهه بیایید و راه شهدا را ادامه دهید.»
احمد در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۲، داوطلبانه در یگان پیرانشهر مشغول به خدمت شد؛ و در ۱۳ مرداد همان سال، در عملیات والفجر، به جمع یاران شهیدش پیوست. پیکر پاکش نیز، شش روز بعد، با بدرقه اهالی قهرمانپرور نوشهر، در گلزار شهدای «سیدعلی کیاسلطان» خاکسپاری شد.
فرازی از وصیتنامه شهید
آخرین پیام من این است که با تمامی عزیزانم که مرا میشناسند خصوصا با پدر و مادرم که فرزند خوبی برای آنان نبودم که سخن بگویم پدری که تمام عمرش را به خاطر من رنج و زحمت کشید تا مرا بزرگ کند. نتیجه زحمات او بود که مرا به منزل عاشقان کربلا و حسین (ع) فرستاده من نیز که عاشق الله بودم رفتم.
من برای این که به جبهه آمدنم وظیفه الهی است که خدمتی کرده باشم و وظیفه هر مسلمان است که در راه خدا به خلق خدمت کند. ممکن است شهید بشود و این سعادتها ارزش بسیار دارد. همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا حرکت کند سنگرها را خالی نگذارید. اسلحهها را بردارید مرگ، شهادت در راه خدا است.
وصیت میکنم شما را دنبال نماز شب خود بروید. نمازهایتان را فراموش نکنید. با دعاهای شما است که رزمندگان دلیر اسلام پیروز میشوند و هر جا هستید امام را دعا کنید.
انتهای پیام/