به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، مدتی است که پخش سریال «معمای شاه» از شبکه اول سیما آغاز شده و قرار است روایتگر بخشی مهم از تاریخ ایران باشد.
مرد بدون شخصیت
منتقدانی که به علی حاتمی نسبت به شخصیت ناصرالدین شاه ایراد میگرفتند پاسخشان از جانب این فیلمساز این بود که باید دید ناصرالدین شاه را از زوایه دید چه کسی میبینیم. مسلما شخصیت این شاه از نگاه میرزا رضای کرمانی یک چیز بود و از نگاه ملیجک یک چیز دیگر.
صرف اینکه یک شخصیت تاریخی را از دل کتابها بیرون بکشیم و او را به زحمت لباس و گریم و دکور به واقعیت نزدیک کنیم کار بزرگی نکردهایم. در بهترین حالت کتاب تاریخ را مصور کردهایم.
مشکل بزرگ «معمای شاه» همین است. ما با شاهی روبه رو هستیم که از شناختش عاجزیم. یک شخصیت دمدمی مزاج که حتی بلد نیست درست حرف بزند و تمسخر اطرافیانش وجه بارز این شخصیت است. آیا حق نداریم بپرسیم که این شاه 50 سال بر ما حکومت کرد چه ویژگی منحصر به فردی داشت که برای آمریکاییها مهم بود که در 28 مرداد با یک کودتا او را برگردانند؟ چگونه 15 سال قیام امام خمینی (ره) زمان برد؟
طبیعیترین کار این بود که یا تاریخ را از دید شاه میدیدیم یا از جانب یکی از درباریان که در همه جا حضور داشته باشد. مشکل دیگر سریال وجود خانواده وزیری است. حضور محمود وزیری به عنوان راوی داستان علاوه بر اینکه کمکی به قضیه نمیکند، شرایط را برای درک دوران شاه سخت میکند. محمود وزیری حتی اهل سیاست هم نیست که با طراحی یک حزب دسته و گروه یا حتی روزنامهای بتوان او را به اوضاع سیاسی آن روزگار نزدیک کرد. زندگی شاه و محمود وزیری دو خط موازی هستند که هیچ نسبت بینامتنی ندارند.
اینکه محمود یا خانواده او شاهد گرسنگی و قحطی باشند یا ببینند سربازان شوروی و آلمانی زنان ایرانی را مورد آزار و اذیت قرار میدهند قرار است مرا به ظلم شاه نزدیک کند.
نقش محمدرضا شریفینیا کاملا بدون پشتوانه است. چه بخواهیم و چه نخواهیم این شخصیت نماد فرهنگ ان دوره است. او قرار بوده با اجرای تئاتر زبان اعتراض مردم روی صحنه باشد. چرا نقدهای سیاسی این شخصیت فرهنگی با خانواده وزیری در گلخانه و پستوی کتابفروشی است.
این سریال تا این جای کار خوانشی از فضای دهه 20 به ما نمیدهد. من باید به عنوان کسی که شاه و دوران او را درک نکرده با اثری روبه شوم که برداشتی درست از شخصیت و دوره حکومت او داشته باشم.
همدلی با شخصیت
یکی دیگر از نکاتی که باید در خلق درام صورت بگیرد همدلی است. شخصیت باید آنقدر باور پذیر باشد که من او را باور کنم و برای من مهم شود. این امر به این ارتباطی ندارد که شاه را تقدیس کنیم. در «سریال امام علی(ع) » که نمونه متعالی از یک سریال موفق و تصویر کردن نقش منفی است، ما با کاراکترهایی مثل اشعث، معاویه، مروان، ولید و از همه مهمتر عمروعاص روبه رو هستیم. با همه تنفر از این شخصیتها با آنها همدلی میکنیم. این همدلی یعنی اینکه اتمسفری ایجاد کنیم که به مخاطب اجازه نفس کشیدن بدهد اگر نه تماشگر به راحتی همه فیلم را فراموش میکند.
ممکن است تشابه چهرههای بازیگران با شخصیتهای واقعی برای مدتی مخاطب را جذب کند اما بعد از مدتی مخاطب نسبت به اثر بیتفاوت شده و انگیزهای برای ادامه سریال ندارد.
چرا سه گانه «پدرخوانده» اثر «فرانسیس فوردکاپولا» از این جهت اهمیت دارد که شخصیت منفی فیلم به قدری جذاب است که ما را وادار به دیدن ادامه آن میکند. ناگفته عیان است که این جذاب بودن به معنای دوست داشتنی بودن نیست.
این امر در مورد شخصیتهای مثبت هم صادق است. اگر کسی بخواهد زندگی امام خمینی(ره) را به فیلم تبدیل کند باید وجهی را در نظر بگیرد که دراماتیک باشد. امام خمینی(ره) در زندگی خصوصی و خانوادگیاش بسیار متفاوت است با زمانی که در منبر مدرسه فیضیه خطاب به شاه حرف میزند. درک این زندگی تغزلی و حماسی کار فیلمساز است و مسلما با همه تفاوت، این دو نگاه به شخصیت امام خمینی(ره) با هم متضاد نیستند.
این شاه معمایی ندارد
اگر بیننده میخواست کتاب تاریخ فیلم شدهای را ببیند چه نیازی به صرف این همه وقت و انرژی وجود داشت؟ متاسفانه طولانی بودن سریال و پرداختن به همه زندگی شاه راه را برای کارهای بعدی میبندد. مدیران سیما هم چندان وسیع فکر نمیکنند که میشود درمورد شاه فیلمی متفاوتی ساخت. معمای شاه راه را برای فعالیتها بسته است.
حالا باید با نگرانی بیشتری منتظر بود تا ببینیم که مواجه محمدرضا ورزی با شخصیت امام خمینی(ره) چگونه خواهد بود. پرداختن به امام خمینی(ره) و شاه فرصت مغتنمی بود تا حداقل بخشی مهم از مواجه این دو شخصیت را تحلیل کرد. تقابل این دو هر چند در نام و نشان، تقابل دو مرد با جهان بینیهای متفاوت است اما در عمل مبارزه اسلام با غیر اسلام است. یعنی یک تفکر 1400 ساله مبتنی بر نظام سیاسی دینی و یک تفکر 2500 ساله متکی بر استعمار و دیکتاتوری. پس عملا امام خمینی(ره) با نیرویی درافتاده که چندان هم ضعیف و بیمایه نیست بخصوص که همه دنیای مدرن هم دشمن قسم خوردهاش هستند.
نکته قابل توجه اینکه در کنار این قدرتها امام خمینی(ره) با شاهی درافتاده که برای به قدرت رسیدنش محمدعلی فروغی از اعضای فراماسونها نقشی اساسی داشت. گروهی که برای رسیدن به هدفش به هیچ مرام و مسلکی رحم نمیکند. در کنار این گروه بهائیان بسیاری در نظام سلطنتی رخنه کرده بودند و «هویدا» نمونه بارز آن بود. دیگر نیازی به شرح و توضیحی نیست که بگوییم همین بهائیان با کمک مالی و حمایتهای انگلستان و صهیونیستها بود که توانستند رشد کنند.
این دو مبحث کافی بود تا با سریالی تکان دهنده و عمیق روبه رو باشیم که بخشی مهم از تاریخ کشورمان را تحلیل کند. نکته مهمی که سازندگان فراموش کردهاند. این است که این انقلاب مثل انقلاب کبیر فرانسه و هند و برزیل و لیبی و افریقای جنوبی نیست چرا که ماهیت آن متفاوت است. این انقلاب همه دنیا را درگیر کرده است. که هنوز شدت وقوع آن آرام و قرار را از قدرتهای استعماری گرفته است.
«معمای شاه» نه معمایی را طرح کرده نه شاهی را نشان داده امیدواریم سریال در ادامه سویه دیگری را پیش بگیرد.