به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، رزمندگان اسلام در اردوگاههای اسارت بعثیها همچون شیر در زنجیر بودند؛ آنها همزمان با فرارسیدن ایام عزاداری محرم و صفر، علیرغم ممنوعیت عزاداری در اردوگاهها، ضمن برگزاری مراسمهای عزاداری بهصورت مخفیانه، گاهاً دست به اقداماتی میزدند تا به دشمن ثابت کنند که راه آنها راه امام حسین (ع) است و ذلت و خواری تسلیم در برابر دشمن، جایی در مرامشان ندارد.
«غلامرضا علیزاده» از رزمندگان غواص گردان یونس لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که در جریان عملیات «کربلای ۴» به اسارت دشمن در آمده بود، به بیان خاطراتی از شیوه عزاداری اسرای ایرانی همزمان با ایام عزاداری محرم و صفر پرداخته است.
برگزاری زیارت عاشورا با خوف و رجا
برای ایام تاسوعا و عاشورا در دوران اسارت، یک حرکتهایی در خفا میکردیم و این نبود که همینطور ساکت بنشینیم. مثلاً برای زیارت عاشورا خواندن یک مراقب میگذاشتیم. وقتی نگهبان عراقی پیدایش میشد، با اشارهای ما را خبر میکرد. خواندن زیارت عاشورا در آسایشگاه ما طوری بود که نمیگذاشتند، فرد مزدور و جاسوس آسایشگاه بفهمد. وقتی خواب بود، فرصت مغتنمی تلقی میشد و یا وقتی بیرون آسایشگاه به سر میبرد، وقت مناسبی برای ما به شمار میآمد.
گاهی بعضی را هم متوجه میشد و زیرسبیلی رد میکرد و ندید میگرفت و چیزی به عراقیها نمیگفت، فرد مقیدی نبود؛ ولی شاید از امام حسین (ع) شرمش میشد؛ اما گاهی هم گزارش میداد و یکی را درستوحسابی ناکار میکرد و اینگونه نبود که همه را ندید بگیرد؛ البته کمی از بچهها ترس داشت. «سجاد سلجوقی» چندینبار تهدیدش کرده و به او گفته بود: «اگر اینجا و در این آسایشگاه بخواهی دست از پا خطا کنی، میکشیمت». یکبار هم رفت و به عراقیها گفت که سلجوقی مرا تهدید کرده است. آنها هم سلجوقی و خود او را خیلی زدند و بعد آسایشگاهش را عوض کردند.
آن موقع ما از زیارت عاشورا هر چقدرش را حفظ بودیم، میخواندیم. یک مداح هم ما داشتیم که شعرهای زیبایی درباره امام حسین (ع) حفظ بود و برایمان با آرامی میخواند. در یکی از محرمها، بچهها تصمیم گرفتند که همه باهم زیارت عاشورا بخوانند. همه در حس و حال عجیبی رفته بودند و داشتند آرامآرام گریه میکردند که نگهبان عراقی یکباره آمد و گفت: «چهکار میکنید؟» و شروع کرد به داد و بیداد که «علی شاه نظری» به عهده گرفت و گفت: «من بودم».
ما نگذاشتیم او تنها باشد و گفتیم ما ۱۰ نفر بودیم که کل بچههای آسایشگاه تنبیه نشوند. ما ۱۰ نفر را فردایش بیرون آوردند و زدند؛ اما آنها نمیدانستند و ما هم نگفتیم که ما داشتیم زیارت عاشورا میخواندیم.
پوشیدن لباس ماشیرنگ به نشانه عزا
ما از عاشورا تا آخر ماه صفر را بهدلیل آنکه پیراهن مشکی نداشتیم، به نشانه عزاداری لباسهای ماشیرنگ میپوشیدیم. اصلاً بدون اینچیزها مردههای متحرکی بیش نبودیم و با همین ثابت میکردیم که درست است که از آسایشگاههای دیگر بیخبریم و نمیتوانیم تعاملی باهم داشته باشیم؛ اما اشتراکات باورها و نمادهای اعتقادیمان را حتی با همین پوشیدن پیراهنهای ماشیرنگ بهجای لباس مشکی که نداشتیم، نشان میدادیم و با همین حرکت ساده هزاران حرف میزدیم که راه ما راه امام حسین (ع) است و ذلت و خواری تسلیم در برابر دشمن، جایی در مرام ما ندارد.
انتهای پیام/ 113