این فصل را با من بخوان؛

سوزاندن با اُتو به جرم فرار از اردوگاه

عدنان که تشنه شکنجه بود و از آه و ناله افراد زیر شکنجه لذت می‌برد به اتفاق علی آمریکایی بی‌محابا حسن طاهری و روزعلی کرمی را می‌زنند تا خسته می‌شوند و نهایتا شکنجه را با روشن‌کردن اتو ادامه می‌دهند.
کد خبر: ۶۸۹۷۸۶
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۹ - 10September 2024

سوزاندن با اُتو به اتهام فرارگروه استان‌های دفاع‌پرس‌- «حسینعلی قادری» آزاده دفاع مقدس؛ مدال ارزشمند آزادگی امروز ما، حاصل اسارت دیروز ماست، این مدال فقط متعلق به آزادگان نیست و سرمایه‌های ارزشمند این آب و خاک است که باید برای آیندگان به یادگار بماند و راز ماندگاریش انتقال آن به نسل‌های آینده و ثبت در تاریخ پر افتخار این سرزمین می‌باشد. پس بیاییم با هم «گذشته پر افتخار» خود را به «آینده‌ها» ببریم.

ماجرا از آنجا آغاز شد که گزارشات کذبی توسط یکی از جاسوس‌های معروف، به بعثی‌ها می‌رسد مبنی بر اینکه آشپز‌ها قصد فرار دارند و با توجه به فراغت بالی که داشتند و بیشتر اوقات روز را خارج از آسایشگاه می‌گذرانند نقشه فرار را پی‌ریزی می‌کنند.

مواجهه حضوری عدنان نگهبان بعثی با یکی از متهمین اصلی یعنی آزاده سرافراز حسن طاهری که حکم سرآشپز اردوگاه را داشت زمینه اتهامات را فراهم می‌سازد.

ماجرا از این قرار است که حسن طاهری به اتفاق دوستانش در محوطه در حال بیان خاطرات و گفت‌وگوی روزمره بودند که عدنان شکنجه‌گر معروف از دور آنها را زیر نظر داشته و با نزدیک شدن به آنها می‌پرسد با هم چه می‌گفتید؟ که آقای طاهری اظهار می‌دارد خاطرات گذشته را بیان می‌کردیم.

عدنان که دنبال بهانه بودن تا چند نفری را به اتهام فرار، شکنجه کند و از همه زهر چشم بگیرد با توجه به اینکه خود را نیز یک سر و گردن بالاتر از بقیه بعثی‌ها می‌دانست با اشاره به سایر نگهبانان بعثی می‌گوید؛ اینها خر هستند من خر نیستم، داشتید نقشه فرار می‌کشیدید دروغ می‌گویید. یک زندانی در خواب هم در حال فرار است. می‌خواهید رد گم کنید.

در ابتدا همه آشپز‌ها که ۱۱ نفر بودند را احضار و مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دهند، عدنان که به فارسی تسلط دارد از آنها می‌خواهد که اعتراف کنند و سایر افراد مرتبطی که تلاش داشته‌اند به اتفاق هم فرار کنند را معرفی و جزئیات ماجرا را تشریح کنند.

آشپز‌ها که روحشان از ماجرا خبر نداشته حرفی برای گفتن ندارند و با تحمل شکنجه‌ها بالاخره بعثی‌ها به این نتیجه می‌رسند که بجز حسن طاهری و روزعلی کرمی که تقریبا حکم سرآشپز را داشتند بقیه به اصطلاح بی‌گناه هستند و لذا رهایشان می‌کنند.

در ابتدا این دو نفر را در محوطه مورد ضرب و شتم قرار داده و داخل چاله فاضلاب می‌اندازند. چاله فاضلاب گودالی بود در اندازه دهانه چاه به عمق حدود ۱/۵ متر که آب حاصل از شستشویی دست و صورت بچه‌های بند یک و دو به آن هدایت می‌شد و اغلب شاهد انداختن بچه‌ها داخل آن خصوصا در زمستان و سپس غلتاندن و سینه‌خیز در محوطه بودیم.

سپس آن دو عزیز را به اتاق نگهبانی هدایت و عدنان از آنها می‌خواهد که باید اعتراف کنند و گرنه کشته خواهند شد. البته اگر آنها به کار نکرده حتی به امید رهایی احتمالی از شکنجه اعتراف می‌کردند قطعا زیر شکنجه کشته می‌شدند. در واقع آنها خیلی علاقه داشتند در این پروژه یکی دو نفر قربانی شوند تا از بقیه اسرا زهر چشم گرفته شود.

این دو عزیز که حرفی برای اعتراف نداشتند به قرآن قسم می‌خورند که روحشان از این قضیه بی‌خبر است ولی آن دو نگهبان بعثی به قرآن اعتقادی نداشتند. 

به هر حال اصرار از بعثی‌ها و انکار از بچه‌ها، نهایتا پا‌های این دو عزیز را به چوب فلک می‌بندند و با کابل به کف پاهایشان می‌زنند.

عدنان که تشنه شکنجه بود و از آه و ناله افراد زیر شکنجه لذت می‌برد بی‌محابا به اتفاق علی آمریکایی این دو برادر عزیز را می‌زنند تا خسته می‌شوند و نهایتا با روشن کردن اتو کف پایشان را می‌سوزانند.

از شدت درد و سوزش چندین مرتبه بی‌هوش شده و از حال می‌روند و هر بار با ریختن آب روی آنها به هوش می‌آمدند و مجددا این شکنجه دردناک تکرار می‌شود.

بر اساس شواهد موجود تمام گوشت کف پای این دو عزیز سوزانده شد.
پس از شکنجه، آنها را بمدت دو ماه در زندانی جداگانه که در بند معروف به آشپزخانه واقع است در شرایط اسفباری بدون حمام و دارو زندانی شدند.

کف پا‌ها به علت سوختگی شدید و عدم رسیدگی در گرمای تیر و مرداد عفونت می‌کند و عفونت به عمق پا سرایت می‌کند. آنها در این مدت حتی اجازه استفاده از دستشویی هم نداشته و برای قضای حاجت از قوطی استفاده می‌کردند.

همچنین مقدار کمی آب و غذا نیز از پنجره کوچک زندان تحویل می‌گرفتند.

پس از دو ماه زندانی بودن در شرایط اسفناک، با بدنی نحیف به بند منتقل و اعلام می‌شود هیچ کس حق ارتباط با آنها را ندارد، تا مدتی برای رفت و آمد و انتقال به دستشویی توسط بچه‌ها با پتو جابجا می‌شدند، مدتی نیز زیر بازوهایشان را می‌گرفتند و تا آخر اسارت امکان راه رفتن عادی خود را نداشتند.

پس از آزادی علی‌رغم اینکه تحت درمان قرار گرفتند اما هنوز هم پس از گذشت بیش از ۳۰ سال از این ماجرا از سوزش کف پا و انتقال حرارتش به سایر نقاط بدن رنج می‌برند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها