دلنوشته / عصمت دهقانی

وقتی تفاوت‌ها رنگ می‌بازند

در پیاده روی اربعین، تفاوت‌ها رنگ می‌بازند و همه یکی می‌شوند.
کد خبر: ۶۸۷۰۹۵
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۳ - 27August 2024

وقتی تفاوت‌ها رنگ می‌بازندگروه استان‌های دفاع‌پرس، عصمت دهقانی؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى ابا عبداللّه و بر روان‌هائى که فرود آمدند به آستانت، بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما.
 اربعین امسال نیز علم به دوشان بسیاری راهی کربلا شدند و دست به دست عباس سپردند، منزل به منزل، موکب به موکب، شعارشان «حب الحسین یجمعنا» که کلید واژه وحدت امروزین ماست، بود.

امسال نیز همه آمده بودند، زن و مرد، پیر و جوان، کارمند و کشاورز، مهندس و پزشک، شهری و روستایی بودن فرقی نداشت، لُر یا کُرد و تُرک و عرب بودن مهم نبود و اینجاست که تفاوت‌ها رنگ می‌بازد و همه یکی می‌شوند. 

 همه خواستند در گذر تاریخ کاروانی را همراهی کنند که در آخرین فراز زیارت نامه خود، به زیارت سبزترین سیرت و سرخ‌ترین صورت تاریخ نائل شدند و این زیارت تسکینی باشد بر هوای غریبانه روحشان. آفتاب با همه‌ی حرارتش ناتوان از گرمایی بود که سرمای روح را به نوازشی دلبرانه مهمان کند.

حسین جان! به راستی که تفسیر سبز آیه‌های نورهستی و اگر نبود شمع هدایتت در دل تیرگی‌های زندگی، هنوز کم داشتیم چراغ راهی را که به ستاره ختم شود.

باز هم در اربعین وصالت، میزبان بزمی عاشقانه بودی و زائران حرمت خواستند یاس وصال تو را در خاک وجودشان بنشانند. مهمانان خوان کرمت امسال نیز سوز دعا را به سجده بندگی گره زدند و سر بر آستان نیاز نهادند؛ و حالا من قهرمان خود را نه از لابه لای شاهنامه و نه میان هفت خوان‌ها، بلکه از دل همین مردم و در سطر سطر زیارت عاشورا و زیارت اربعین می‌بینم.

یا ابا عبدالله الحسین (ع)! تا ابد جهان آفرینش از جاذبه وجودت انگشت بر دهان خواهد ماند. رنگ خدا که گرفته باشی برای همیشه ماندگار خواهی شد حتی اگر اهریمن با تمام ابزارهایش به میدان بیاید.

منِ جامانده از اربعین، گرچه گریه‌هایم را برای رسیدن به ضریحت بالا آوردم و آرزویم را به چادر حضرت زینب (س) گره زدم تا قدم‌هایمان را در بیت المقدسی برداریم که راهش از کربلا می‌گذرد، نشانی تو را در میان موکب‌هایی جستم که هر کدامشان قرارگاه عاشقی است.

خواستم راوی خدمت خادمین مشتاق از هر گروه، سن و قشری برای پذیرایی از زائرانت باشم که قلم ناتوان و واژه‌ها عاجز از توصیف آن همه زیبایی. از چه بگویم؛ از آن نوعروس جوانی که گوشواره‌هایش را نذر موکب کرد یا از جوان‌های دهه هشتادی که خیلی‌ها خواستند آنها را به بی‌راهه بکشانند ولی حالا چفیه دور گردن انداخته و به نیابت از شهدا خادمی تو را می‌کردند. از خانواده‌هایی بگویم که به یاد علی اکبر و علی اصغر و رقیه ات، علی اکبر‌ها، علی اصغر و رقیه هایشان را با خود ملازم کرده بودند و یا از اهل تسنن که در کنار برادران شیعه خود، تو را سرور و امام خویش می‌داند.

از هر کدام بگویم دفتری قطور می‌شود. فقط می‌دانم اربعین جاذبه‌ای از جنس بهشت دارد که همگان را به سوی خود جذب می‌کند و نسل به نسل خون حسینی در رگ‌ها جوشیده است و آزادیخواهان جهان، دهان به دهان بر ظلم یزدی خروشیده اند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها