به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، متن یادداشت فرهاد خادمی با عنوان "دامادی که چفیه برگردن داشت" به شرح ذیل میباشد:
گاهی بعضی خاطرات آنچنان در ذهن پررنگ هستند که فراموش کردنشان محال مینماید، گاهی بعضی نقشها آنقدر بر دل مینشیند که با هیچ پاککنی، پاک نمیشوند و از یاد نمیروند و حتی پاککن گذر زمان و آمد و شد سالهای طولانی، نمیتواند آنها را بیرنگ کند.
یکی از این نقش یادهای پررنگ که در ذهن من نقش بسته، خاطره شبی است که بهعنوان میهمان به یک مجلس عروسی رفتم.
سال 1380 بود و مجلسی صمیمی و شاد که با حضور تعداد زیادی از بچههای بسیجی شور و حال بیشتری داشت.
داماد جوان بیست و یک ساله بود. خوشقد و بالا و رعنا و خوشسیما، با چشمانی مهربان و نافذ و نگاهی که به دل مینشست.
وقتی که وارد مجلس شد، ناگهان بچه های بسیجی سروصدا راه انداختند و شروع کردند به دست زدن و صلوات فرستادن و آفرین گفتن.
ما که عقبتر نشسته بودیم، اول متوجه ماجرا نشدیم، بعد که داماد نزدیکتر شد دیدم که چفیهای دور گردن انداخته و با همان چهره مهربان و لبخند دلنشین با تکتک ما دست داد و روبوسی کرد.
مجلسی ساده و بیریا بود و به همه خوش میگذشت. مخصوصاً من که داماد را از کودکی میشناختم و با خانواده اش رفت و آمد داشتم .او جوانی بود که در عین داشتن امکانات مناسب، بسیار ساده زندگی میکرد، متواضع و مهربان و کمکحال دیگران بود و در بسیج محل نقشی فعال داشت. داشتن همین خصوصیات کافی بود که محبوب اقوام و آشنایان و مخصوصاً بسیجیهای محل باشد.
بهخوبی در خاطرم هست وقتی در مجلس عروسی از او درباره چفیهاش پرسیدند، با چهرهای گشاده و لبخندی شیرین گفت: وقتی مولا و مفتدایم سیدعلی، چفیه را حرمت میدارد، من که مقلد و تابع ایشان هستم، چرا نباید این حرمت را نگه دارم؟
سالها گذشت. او تحصیلات مهندسیاش را به پایان رساند و صاحب سه فرزند شد و همچنان مهربان و متواضع و خیراندیش باقی ماند. از مالاندوزی پرهیز کرد و زندگی ساده و با قناعتی داشت.
تا اینکه مهرماه امسال به زیارت خانه خدا مشرف شد. همان زیارتی که برای بسیاری از هموطنان مظلوم ما، به آخرین سفر بدل شد.
او نیز از کسانی بود که در فاجعه منا با لبی تشنه به دیدار معبودش شتافت، فاجعهای که در بهترین حالت میتوان گفت بر اثر بیکفایتی و بیبرنامگی و ناتوانی مدیریتی حاکمان آل سعود اتفاق افتاد.
آن داماد رعنای چفیه برگردن که حالا بنا بر وصیت خودش در سرزمین وحی به خاک سپرده شده، کسی نیست جز عمار میرانصاری که به همراه بسیاری دیگر از هموطنانش، پس از فاجعه غم بار منا، در سرزمین وحی به خاک سپرده شده است.
عمار در مهر ماه سال 1359، در روز عید قربان به دنیا آمد و در مهرماه 1394 در روز عید قربان از دنیا رفت.
در این فاصله کوتاه تلاش کرد با وارستگی و اخلاص و ایمان و مردمداری زندگی کند و باعث نشان افتخار پدر و مادرش شود که شد.
گرامی باد یاد عمار میرانصاری و همه هموطنان مظلوممان که لبتشنه و غریبانه و به دور از خانه و خانواده خود با زندگی وداع کردند.
منبع:تسنیم