طعم شیرین آزادی در «تونل مهربانی» استقبال از آزادگان

طلبه آزاده «رحمان سلطانی» جزو آخرین گروه اسرای ایرانی بوده است که به میهن اسلامی بازگشته‌اند؛ او در روایت خاطره بازگشت خود به میهن اسلامی، به مقایسه تونل‌های وحشت بعثی‌ها با تونل‌هایی که مردم برای استقبال از آن‌ها تشکیل داده بودند، پرداخته است.
کد خبر: ۶۹۰۶۳۵
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۲ - 16September 2024

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «تونل وحشت» یکی از تجربیات وحشتناک اسرای ایرانی در دوران اسارت بود؛ بعثی‌ها از بدو ورود اسرای ایرانی به اردوگاه‌ها، دو ردیف مقابل هم تشکیل داده و از آن‌ها با باتوم و چوب و چماق پذیرایی می‌کردند و این رویه خشن و غیرانسانی، گه‌گاهی تکرار می‌شد که در جریان آن، بسیاری از اسرا، دچار آسیب‌ها و جراحت‌های جدی می‌شدند.

طلبه آزاده «رحمان سلطانی» جزو آخرین گروه اسرای ایرانی بوده است که به میهن اسلامی بازگشته‌اند؛ او در روایت خاطره بازگشت خود به میهن اسلامی، به مقایسه تونل‌های وحشت بعثی‌ها با تونل‌هایی که مردم برای استقبال از آن‌ها تشکیل داده بودند پرداخته و گفته است: «غروب روز شنبه ۲۴ شهریور سال ۱۳۶۹ به‌عنوان آخرین گروه اسرای ایرانی از زمان شروع تبادل رسمی که از ۲۶ مرداد شروع شده بود، وارد مرز خسروی شدیم. صحنه‌های بدیع و زیبایی خلق می‌شد. به محض اینکه هر نفر از اتوبوس پیاده می‌شد، ناخوداگاه به سجده می‌افتاد و خاک پاک وطن را می‌بوسید؛ حتی بعضی از بچه‌ها از خوشحالی خاک روی سرشون می‌ریختند و گریه می‌کردند. 

طعم شیرین آزادی؛ «تونل مهربانی» به‌جای «تونل مرگ»

پاسدار‌ها و یگان‌های حفاظت یک وقت‌هایی ناچار بودند که زیر کتف بچه‌ها را بگیرند و از زمین بلند کنند. به هیچ زبانی نمی‌شود خوشحالی دو طرفه بچه‌ها و استقبال‌کنندگان را توصیف کرد. همه کسانی که ‌آن‌جا بودند، تک‌تک بچه‌ها را در آغوش می‌کشیدند و می‌بوسیدند.

دیدن چهره زیبای پاسدارهایی که با لباس سبز و آرم سپاه تا روحانیونی که عاشقانه بچه‌ها را بغل می‌کردند و تعدادی از خانواده شهدا و اسرا، همه و همه دیدنی بود و جلوه‌هایی از عشق و عاطفة ناب ایرانی و محبت اسلامی رو به نمایش می‌گذاشت.

بعد از بوسیدن خاک وطن و استقبال اولیه پاسدارها و یگان‌های حفاظت، تعداد زیادی از مردم عادی منتظر استقبال از بچه‌ها بودند. دو صف طویل مردمی که اکثرا خانواده شهدا و آزاده‌ها بودند، در مقابل هم چشم‌انتظار ورود فرزندان ایران‌زمین بودند. این‌جا هم تونلی شکل گرفته بود؛ اما نه تونل مرگ و وحشت؛ بلکه تونل رحمت و مهربانی. این‌جا دیگر خبری از کابل و چوب و سیم‌خاردار نبود. گل و لبخند و اشک شوق در هم آمیخته بود. خدا را شکر، این‌جا ایرانه. این‌جا سرزمین رحمت و محبته.

از داخل این تونل طولانی که عبور می‌کردم، ناخودآگاه یاد تونل‌های مرگ اسارت می‌افتادم که بعثی‌ها با کمال بی‌رحمی و شقاوت بچه‌ها را می‌زدن و لت و پار می‌کردند. باورم نمی‌شد بعد از چهار سال مفقودی و آن همه درد، الان در میان این همه عاشق دلداه قرار گرفته‌ام. عشاقی که پروانه‌وار دور شمع‌های سوخته و آب شده از محنت سال‌ها غربت جمع شده و از هر طرف آن‌ها را گلباران می‌کردند».

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها