دانشجویان دانشگاه امام علی (ع)؛ پیشقراوان دفاع مقدس

سرهنگ آزاده «ابوالحسن ایزدجو» یکی از دانشجویان دانشگاه افسری امام علی (ع) در روز‌های ابتدایی جنگ تحمیلی بود که قرار بود جشن فارغ‌التحصیلی وی به‌همراه جمعی دیگر از دانشجویان، روز دوم مهر سال ۱۳۵۹ برگزار شود؛ اما او و همرزمانش به‌جای این‌که جشن فارالتحصیلی برگزار کنند، اسلحه در دست گرفته و به مصاف دشمن بعثی رفتند.
کد خبر: ۶۹۰۷۹۴
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۴۰۳ - ۰۱:۵۲ - 26September 2024

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: هشت سال دفاع مقدس تجلی ایثارگری اقشار مختلف جامعه است؛ از ارتشی‌ها و سپاهی‌ها گرفته تا بسیجی‌ها، روحانیون، دانشجویان، دانش‌آموزان و حتی زنانی که در پشت جبهه‌ها بودند و به پشتیبانی از جنگ و رزمندگان می‌پرداختند، همگی با آغاز تجاوزگری ارتش بعث عراق به میهن‌مان، درحالی که هنوز در آن سال‌ها نیرو‌های مسلح از سازماندهی مناسبی برخوردار نبودند، احساس تکلیف کرده و برای بیرون راندن دشمن متجاوز از خاک کشورمان، جان خود را در کف دست گرفتند و با هر سلاحی که در دست داشتند، به مصاف این دشمن تا به دندان مسلح رفتند.

دانشجویان دانشگاه افسری امام علی (ع) ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز به‌عنوان کسانی که با ورود به ارتش، خود را مهیای فدا شدن در راه وطن کرده بودند، از همان روز‌های آغازین جنگ تحمیلی همپای بسیاری از مدافعان وطن، با روحیه‌ای لبریز از خشم برای خصم با دشمن، گردان به گردان به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شده و برای دفاع از وطن، حماسه‌های شگرفی را خلق کردند.

دانشجویان دانشگاه امام علی (ع)؛ پیشقراوان دفاع مقدس

این دانشجویان پس از آغاز تهاجم دشمن به کشورمان، به‌دستور سرلشکر شهید «موسی نامجو» فرمانده دانشگاه، اسلحه در دست گرفته و با تعداد ۱۰ فرورند هواپیمای C۱۳۰ به اهواز اعزام شدند. این درحالی است که شهید نامجو به دانشجویان تاکید کرده بود که اجباری در رفتن به جبهه نیست، اگر کسی تمایل ندارد؛ می‌تواند نرود؛ اما یک دانشجو بلند شد و با صدایی رسا گفت: «ما این لباس را پوشیده‌ایم که وقتی جنگ شد، از ناموس و کشورمان دفاع کنیم. حالا جنگ شروع شده و شما می‌گویید کسی که نمی‌خواهد به جبهه بیاید، ییرون برود؟» و یک‌بار دیگر هم دانشجویان با تکبیر حرف همرزم خود را تأیید کردند.

سرهنگ آزاده «ابوالحسن ایزدجو» یکی از دانشجویان دانشگاه افسری امام علی (ع) در روز‌های ابتدایی جنگ تحمیلی بود که قرار بود جشن فارغ‌التحصیلی وی به‌همراه جمعی دیگر از دانشجویان این دانشگاه، روز دوم مهر سال ۱۳۵۹ برگزار شود؛ اما او و همرزمانش به‌جای این‌که جشن فارالتحصیلی برگزار کنند، اسلحه در دست گرفته و به مصاف دشمن بعثی رفتند.

این پیشکسوت دفاع مقدس، چگونگی اعزام دانشجویان دانشگاه افسری امام علی (ع) به مناطق جنگی پس از آغاز جنگ و سازمان‌دهی و حضور آن‌ها در در مناطق مختلف از جمله خرمشهر و همچنین وضعیت این شهر را در آن روزها، چنین روایت کرده است: 

«۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ فرودگاه‌های چند شهر بزرگ، از جمله تهران، بمباران شد و اوضاع مملکت بهم ریخت. به‌محض شروع جنگ، فرمانده دانشکده، سرهنگ نامجو (شهید سرلشکر نامجو) دستور دادند تا بلافاصله شمشیر‌های تشریفات (که قرار بود در جشن فارغ التحصیلی جمعی از دانشجویان استفاده شود) را به اسلحه‌خانه‌ها تحویل داده و به جای آن تفنگ همراه با تجهیزات انفرادی و مهمات تحویل بگیریم و برای اعزام به جبهه آماده شویم.

دانشجویان دانشگاه امام علی (ع)؛ پیشقراوان دفاع مقدس

اعزام دانشجویان دانشگاه افسری امام علی (ع) به جبهه‌ها

روز سوم مهر، ما دانشجویان سال دوم و سال سوم در قالب سه گردان رزمی با ۱۰ فروند هواپیمای C۱۳۰ نیروی هوایی، از فرودگاه مهرآباد تهران به سمت اهواز حرکت کردیم. هنوز در فرودگاه اهواز به زمین ننشسته بودیم که وضعیت هوایی قرمز اعلام شد و هواپیمای ما بیش از نیم ساعت در هوا سرگردان بود تا این‌که سرانجام به زمین نشست. به محض این‌که از هواپیما پیاده شدیم، دستور پراکندگی دادند و متفرق شدیم. در آن وضعیت ضدهوایی‌ها با شدت و قدرت تیراندازی می‌کردند؛ اما در همان گیرودار، چند نقطه از شهر اهواز بمباران شد، تا این‌که یک ساعت بعد وضعیت سفید اعلام شد و ما گردهم آمدیم. ابتدا سرگرد «شریف‌النسب» و سرگرد «پازوکی» ما را با منطقه عملیات توجیه کردند، سپس فرمانده گروهان ستوان یکم «مصطفی خیرخواه» شرح وظایف ما را اعلام کردند. سپس با چند دستگاه اتوبوس به‌سمت پادگان لشکر ۹۲ زرهی حرکت کردیم.

وقتی وارد پادگان لشکر ۹۲ شدیم، دستور دادند در نقاط مختلف سنگر‌های انفرادی بکنیم تا اگر هواپیمای دشمن بخواهد پادگان را بمباران کند، هرکس برای خود یک سنگر و جان‌پناه مناسب داشته باشد. روز بعد از ورود ما، شهید دکتر «مصطفی چمران» به‌همراه تعدادی دیگر به پادگان آمدند و برای ما سخنرانی کردند. ایشان ابتدا موقعیت دشمن در جبهه‌های مختلف را برای‌مان تشریح کردند و سپس پیشنهاد دادند: «در نظر داریم در پشت جبهه دشمن هلی‌برد کرده و آن‌ها را به درک واصل کنیم. هرکس داوطلب است، ثبت‌نام کند». در همان لحظه اول بسیاری از دانشجویان دست‌ها را بالا برده و داوطلب شدند که همراه او به مأموریت ویژه هلی‌برد بروند؛ اما فرماندهان‌مان با در نظر گرفتن تمام جوانب در این رابطه، مصلحت ندیدند که چنین اقدامی صورت گیرد؛ زیرا فرماندهان، ما را برای ماموریتی آماده می‌کردند که از قبل تعیین شده بود. عصر همان روز با دستور شهید نامجو فرمانده دانشکده، دانشجویان به گروه‌های مختلف تقسیم شدند و همه به جبهه‌های مختلف خوزستان اعزام شدیم.

دانشجویان دانشگاه امام علی (ع)؛ پیشقراوان دفاع مقدس

امیر سرلشکر شهید «سید موسی نامجو»

دانشجویان سال دوم و سوم، در مجموع سه گردان و به استعداد ۷۵۰ نفر در قالب گروه‌هایی به نام «گروه دانش» سازماندهی شدیم و گردان ما به طرف خرمشهر حرکت کرد. یک گردان دانشجویی به «حمیدیه» و «سوسنگرد» و گردان دیگر به سمت پادگان «حمید» و منطقه «جُفِیر» رفتند. با چند دستگاه اتوبوس مسیر خرمشهر را در پیش گرفتیم. مقابل پادگان حمید تعدادی از نظامیان جلو ما را گرفتند و گفتند جاده اهواز - خرمشهر بسیار ناامن است و امکان دارد عراقی‌ها جاده را گرفته باشند، یا مسیر در تیررس دشمن باشد؛ لذا بهتر است از جاده اهواز - آبادان بروید تا خطری متوجه‌تان نباشد.

آن‌زمان ما به مرز‌های خوزستان با عراق توجیه شده بودیم؛ اما پیدا کردن موقعیت جدید نیرو‌های دشمن که هر روز پیشروی و منطقه بیشتری را تصرف می‌کردند، واقعا مشکل بود و کسی دقیقا اطلاع کافی نداشت که جاده خرمشهر چه وضعیتی دارد؛ آیا عراقی‌ها به جاده اهواز خرمشهر رسیده‌اند، یا اینکه هنوز آزاد است و تردد در آن مسیر ممکن است! به‌همین خاطر، با شک و تردید، ولی با توکل بر خدا، اتوبوس‌ها از همان جاده عبور کردند تا به خرمشهر رسیدیم.

به‌محض این‌که وارد خرمشهر شدیم، ما را در هنرستان فنی‌حرفه‌ای آن شهر اسکان دادند. آن‌روز‌ها دشمن هنوز وارد شهر نشده بود و درگیری‌ها نزدیک مرز شلمچه ادامه داشت؛ اما توپ‌های خمسه‌خمسه به‌راحتی شهر را می‌کوبیدند و خرابی‌های بسیاری به بار آورده بودند. در مسیر پل‌نو به شلمچه، آمبولانس‌ها با سرعت رفت و آمد می‌کردند و لحظه‌ای صدای آژیر آن‌ها قطع نمی‌شد. شب اول که ما در هنرستان بودیم، افسرانی از گردان ۱۵۱ دژ و تکاوران دریایی به محل ما آمدند و ما را نسبت به موقعیت دشمن متجاوز آشنا کردند، تا گروه‌های دانش نیز مانند بقیه مدافعان خرمشهر وارد عمل شوند. پالایشگاه آبادان که همان روز اول جنگ بمباران شده بود، همچنان در آتش خشم دشمن می‌سوخت و دود سیاه ناشی از انفجارات آن، تمام آسمان منطقه را پوشانده بود.

دانشجویان دانشگاه امام علی (ع)؛ پیشقراوان دفاع مقدس

مقاومت رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران در خرمشهر

ترس، دلهره، اضطراب و نگرانی در چهره مردم شهر موج می‌زد؛ اما با مشاهده ما که با تجهیزات کامل وارد شهر شده بودیم و هرروز بر آمار مدافعان خرمشهر افزوده می‌شد، ظاهرا قوت قلب پیدا می‌کردند. تلفات و ضایعات وارده بر مردم که روز به روز هم افزایش پیدا می‌کرد، انکارناپذیر بود؛ ولی با وجود این، اغلب مردم در شهر حضور داشتند و تمایلی برای ترک شهر نداشتند. در آن روز‌های سخت، مقاومت مرکز و کانون فرماندهی، «مسجد جامع خرمشهر» بود و انواع تدارکات رزمندگان از آن‌جا تأمین می‌شد. در آن‌جا تعداد زیادی از خواهران مسئولیت پخت و پز را بر عهده داشتند و دوشادوش برادران رزمنده، در کلیه امورات جبهه مشارکت داشتند.

وقتی منطقه مسئولیت گروه‌های دانش را مشخص کردند، من به‌همراه دانشجو «علی راهواره» و شش نفر دیگر از همدوره‌ای‌ها به مسجد «دوربند» رفتیم و در آن‌جا مستقر شدیم. حوزه استحفاظی ما دقیقاً بدین شرح بود: از پل‌نو به گمرک و از آن‌جا به‌طرف کشتارگاه و خیابان ۴۰ متری به‌سمت راه‌آهن. همه مناطق تحت کنترل ما بود و باید از آن اماکن محافظت می‌کردیم. تعدادی سرباز منقضی خدمت سال ۱۳۵۶ و تعدادی سرباز عادی نیز به ما واگذار شدند که گروه‌ها را سازماندهی کنیم. به‌علت نیاز شدید جبهه‌ها به نیروی کارآمد، سربازانی که در سال ۱۳۵۶ از خدمت منقضی شده بودند، مجدداً به خدمت فراخوانده شدند تا نیاز یگان‌ها تأمین شود. در آن‌جا هر دانشجو فرمانده ۱۰ نفر از سربازان گروه دانش بود. من فرمانده گروه دانش ۹ بودم که با سایر گروه‌ها همکاری می‌کردم. اسلحه‌هایی که داشتیم تفنگ «ژ ۳»، تیربار «ژ ۳»، «آر.پی.جی ۷»، تیربار «کالیبر ۵۰»، نارنجک دستی و نارنجک تفنگی بود و از سلاح‌های سنگین مثل توپ و تانک بی‌بهره بودیم.

ورود دانشجویان دانشکده افسری به خرمشهر رعب و وحشت زیادی در دل دشمن انداخته بود. خبر ورود ما به خرمشهر را ستون پنجم به آن‌ها گفته بود. به همین خاطر بود که دو لشکر عراقی تا دندان مسلح به مدت ۳۴ روز پشت دروازه‌های شهر مستأصل مانده و مدافعان اندک خرمشهر آن‌ها را زمین‌گیر کرده بودند. روز‌های ابتدایی جنگ، دشمن در پل‌نو و سیل‌بند شمال خرمشهر زمین‌گیر بود و جرئت این‌که با قدرت جلو بیاید را نداشت؛ البته علاوه بر دانشجویان دانشکده افسری، تکاوران دریایی، سربازان گردان دو و همچنین نیرو‌های مردمی به فرماندهی برادر پاسدار شهید «محمد جهان‌آرا»، مدافعانی بودند که قدم به قدم با دشمن می‌جنگیدند و خون پاک‌شان سنگ‌فرش خیابان‌ها و کوچه‌های این شهر مظلوم شده بود. ایثارگری‌ها و ازخودگذشتگی‌های مدافعان گمنام خرمشهر را هرگز نمی‌توان به دست فراموشی سپرد و شاید بتوان صد‌ها کتاب در رابطه با دلاوران و رزمندگان این شهر قلم زد».

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار