گروه اجتماعی دفاع پرس، درخبرها آمده بود که از میان 145 هیئت اقتصادی خارجی که طی 9 ماه گذشته به ایران آمده اند تنها با یکی از این هیئت ها شرائط توافق برای سرمایه گذاری اقتصادی در ایران فراهم شده است. با توجه به این مسئله و بعضاً بزرگ نمایی های صورت گرفته درباره سرمایه گذاری این هیئت ها در ایران، بد ندیدیم تا برگی از دفتر تاریخ را که مرتبط با این موضوع هم هست بگشاییم تا هم تاریخ را بازخوانی کرده باشیم و هم عبرتی برای امروزمان اندوخته باشیم.
سرآنتونی پارسون آخرین سفیر انگلستان در دوران شاه (1974-1979) در بخشی از خاطرات خود به مسئله حهش اقتصادی ایران پس از افزایش حهش گونه بهاء نفت در سالهای 1973 و 1974 اشاره می کند. افزایش 4 برابری بهاء نفت که به یکباره درآمد نفتی ایران را از حدود 6 میلیارد دلار در سال به یکباره به 24 میلیارد دلار افزایش داد که موجب توهم « تمدن بزرگ» در شاه شد. پارسونز در چنین وضعیتی به مأموریت تهران اعزام شد. یکی از اهداف کلان انگلستان در این مقطع، حفظ و افزایش منافع اقتصادی کمپانی های انگلیسی در ایران بود. وی در این بخش از خاطات خود با اشاره به این جهش درآمدی ایران و توهم تمدن بزرگ شاه ومنافع اقتصادی انگلستان، دستورالعملی را برای سرمایه گذاری شرکت های انگلیسی در تهران صادر میکند که هم بسیار جالب توجه است و هم بسیار عبرت آموز است برای رویکرد اقتصادی کشور. این بخش از خاطرات وی را با هم بازخوانی می کنیم:
« ایران در سال 1974 سرزمینی آکنده از تضادهای گیج کننده بود. پس از بازدید از یک کارخانه مدرن با خود اندیشیدم مؤسسه ای را دیده ام که کاملاً با یک مؤسسه مشابه خوددر اروپای غربی برابری می کند. آیا رسیدن به تمدن بزرگ امکان پذیر است؟ اما هنگامی که از یک بازار شلوغ بازدید میکردم، این احساس در من پیدا می شد که در این کشور کاملاً سنتی چیزی تغییر نکرده است ... اتفاقات زیادی روی می داد و جامعه ایرانی بدون تردید در بحبوحه تغییر بود . معیارهای کلی زندگی در حال ارتقاء بود: یک طبقه متوسط جدید و طبقه جدید از کاگران صنایع که حقوق خوبی به انها پرداخت می شد، قدم به عرصه وجود می گذاشت. نیروهای مسلح یک پارچه، قوی، مجهز و وفادار بودند، دستگاههای پلیسی در همه جا حضورداشت و بی رحمانه عمل می کرد. شاه بر مسند خود استوار بود، روشی خودکامه داشت و کاملاً بر امور مسلط بود. تصور سقوط رژیم شاه دشوار می نمود ... به نظر من ایران در پایان سال 1974 برای منافع انگلستان به همان اندازه مفید بود که بسیای دیگر از کشورهای جهان . البته خطرهایی نیز وجود داشت، اما این خطرات ما را از استفاده از فرصت های تجاری قوی که پیامد سریع تمدن بزرگ شاه آن را گشوده بود باز نمی داشت . البته بسیاری از ملاحظات دیگر نیز وجود داشت، اما آنها به درازمدت مربوط می شدند ... سال 1974 یا پرهیجان ترین سال تاریخ جدید ایران ... این چنین پایان گرفت.
توصیه کلی من به مجامع مالی و بازرگانی انگلیس به شرح زیر بود:
« اینجا یک کشور جهان سوم است و دگرگونی ناگهانی رژیم در هیچ یک از کشورهای جهان سوم نمی تواند مایه شگفتی باشد. اگر می خواهید با این کشور مراوده ی بازرگانی داشته باشید ناگزیر باید این خطر را نیز بپذیرید . بنابراین کالاهای خود را هرجا که می توانید به فروش برسانید، اما سرمایه گذاری نکنید مگرآنکه فروش کالاهای شما بدون سرمایه گذاری ممکن نباشد. اگر ناگزیر به سرمایه گذاری هستید، به میزان حداقل ممکن سرمایه گذاری نمایید و صنایعی را انتخاب کنید که قطعات و لوازم آن از طریق از بریتانیا وارد شود تا منافع شما تأمین شود ( صنایع مونتاژ) نه صدور کالا از ایران. دراین محدوده و با توجه به این نکات، من معتقدم که ایران یکی از بهترین کبازارهایی است که شما می توانید برای مصرف کالاهای خوددر جهان سوم پیدا کنید .»
(آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، انتشارات هفته، تیر 63، ص 25-30)