گروه سیاسی دفاعپرس: در تاریخ انقلاب اسلامی ایران تقریبا هیچ نامی مانند «مصطفی خمینی» در هاله ابهام و بیمهری نویسندگان، محقق و پژوهشگران تاریخ معاصر قرار نگرفته است. مصطفی خمینی فرزند بزرگ امام خمینی (ره) و از نقشآفرینان بیبدیل در مبارزات انقلاب اسلامی بودند.
ایشان در همان روزهای آغاز نهضت امام خمینی در کنار پدر قرار داشتند و خدمات بزرگی به انقلاب اسلامی کردند، مصطفی خمینی قطعا بعد از امام خمینی مهمترین چهره مبارزه علیه رژیم پهلوی بود که حتی در اسناد ساواک خطر این مبارز مظلوم از نظر مأمورین ساواک برای رژیم پهلوی گاهی بیش از خطر امام خمینی برای رژیم قلمداد شده است.
مصطفی خمینی در لیست ترور ساواک
در گزارش تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۵۶ در تشریح وضعیت فعالیتهای سیاسی مصطفی خمینی، تصریح کرده بودند که وی مسئول اجرایی کارهای آیتالله خمینی هستند. بدین ترتیب حذف فیزیکی مصطفی خمینی با هدف آسیبرسانی جدی به حرکت انقلاب و فلج کردن تشکیلات مبارزه در دستور کار ساواک قرار گرفت، حذفی که البته میبایست بسیار ظریف و پیچیده صورت بگیرد و حتی در اسناد کتبی ساواک نیز ردپایی از آن باقی نماند. عملیات ترور سید مصطفی خمینی کاملا سری توسط ساواک در نخستین ساعات بامداد اول آبان ۱۳۵۶ با موفقیت انجام شد.
رژیم پهلوی فهرستی ۶۳ نفره از مبارزین ایرانی تهیه کرده بود و قرار بود که بهتدریج آنها را از میان بردارند که مصطفی خمینی نیز جزء این افراد بود. به هر حال مرگ ایشان عادی نبود بلکه در اثر نوعی مسمومیت و به احتمال قوی توسط مأمورین ساواک و یا مأموران امنیتی عراق به شهادت رسیدند. رژیم بعث عراق نیز که نتوانسته بود در طول سیزده سال نظر مثبت امام خمینی و فرزندشان را در اقدام مشترک علیه حکومت ایران جلب کند و از طرفی به دلیل ارتباط مصطفی خمینی ما با آیتالله حکیم که از مخالفان جدی حکومت بعث عراق بود، دولت عراق را به خشم آورده بود و حتی موجب دستگیری موقت ایشان شده بود.
از طرفی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و عادی شدن روابط ایران و عراق در این زمینه محتمل به نظر میرسید. احتمال این نیز وجود داشت که مصطفی خمینی قربانی توطئه مشترک دو رژیم ایران و عراق شده باشد. با همه شواهد و دلایل ساواک درگذشت ایشان را در بولتن ویژه خود و در گزارشهای نمایندگی ساواک در عراق ناشی از سکته قلبی اعلام کرد.
مخالفت با کالبد شکافی
پس از اینکه در بیمارستان مشخص شد که فوت مصطفی خمینی قطعی است یکی از پزشکان بسیار مجرب ایرانی که در اروپا بود و برای مدتی به عراق آمده بود تا خدمت امام برسد، دوستان این پزشک ایرانی را خبر کرده بودند که بیاید و مصطفی خمینی را معاینه کند. او بعد از معاینه ایشان اعلام کرد علت فوت نه به دلیل سکته قلبی و نه سکته مغزی بلکه عامل دیگری غیر از سکته ایشان را به شهادت رسانده که با کالبدشکافی این مسئله روشن میشود.
دلیل این پزشک متخصص این بود که اگر سکته قلبی باشد علائمی دارد فشارها و دردهای شدیدی دارد که باعث میشود بیمار بلند شود و راه برود و خودش را به در و دیوار بزند و سر و صدا کند، در مورد سکته مغزی ممکن است انسان درجا بمیرد، اما در این حالت که انسان در حال مطالعه است و سرش پایین است باعث خونریزی از بینی میشود از طرفی روی پوست بدن حاج آقا مصطفی در ناحیه سینه و پشت لکههای قرمز و بنفش ظاهر شده که نشانه مسمومیت از نوع خاصی است.
پزشک ایرانی اظهار کرده بود که در غرب مواد سمی وجود دارد که در آب یا چای یا قهوه میریزند و به شکلی به خورد فرد مورد نظر میدهند این سم هیچ اثر خاصی هم ندارد و آثاری در زندگی روزمره فرد پیدا نمیشود و تنها اثری که دارد بی اشتهایی است و در مدت دو تا سه ماه رفته رفته بدن شخص تحلیل رفته و یکمرتبه از دنیا میرود. دکتر پیشنهاد کردند که کالبدشکافی انجام شود که امام خمینی بهشدت مخالفت کردند.
صبر بزرگ امام در برابر شهادت مصطفی
مهمترین مشکلی که با اعضای بیت امام خمینی و نزدیکان ایشان مطرح شد این بود که خبر شهادت مصطفی را به چه صورتی به ایشان اطلاع دهند همه میترسیدند که شاید پیامد بدی داشته باشد. عدهای در بیمارستان کنار پیکر مصطفی ماندند و عدهای هم به سمت بیت امام خمینی رفتند. در راه که میآمدند با خود میگفتند که چطور مساله را به امام اطلاع دهیم؟
چند نظر مطرح شد برخی میگفتند یک روضه خوان به منزل امام ببریم و روضه بخواند برخی میگفتند خدمت آیتالله خویی برویم و از ایشان بخواهیم تا به دیدن امام بیایند.
دیگران میگفتند چند نفر از خودمان به حضور امام برویم و از ایشان احوالپرسی کنیم.
همین کارها را هم کردند. چند نفر از پیرمردها و محترمین به عنوان احوالپرسی از مصطفی به دیدن امام رفتند عدهای هم به دنبال آقای خویی رفتند.
آقای خویی گفتند صحیح نیست من الان و به این صورت به منزل ایشان بیایم به هر حال ایشان که متوجه میشود چه حادثهای اتفاق افتاده است. پس چه فرقی میکند که من او را از این ماجرا مطلع کنم یا کس دیگری ولی من نمیخواهم این خبر ناگوار را به ایشان بدهم، اما در وقت مناسبی خدمت ایشان میرسم.
حاج احمد آقا هم در بیرونی بیت بسیار متاثر بود و گریه میکرد به او گفتند که آقا مصر هستند که شما را بینند. احمدآقا خدمت امام رفت، امام به وی فرمودند: چرا معطل کردید؟ تکلیف مرا روشن کنید مگر مردن حق نیست؟ اگر مصطفی طوری شده به من بگویید که بدانم چه باید کنم.
حاج احمد آقا به گریه افتاد و امام گفتند: انالله و انا الیه راجعون؛ و قدری انگشتشان در هم کردند و فشار دادند گویی میخواستند بر اعصاب خود مسلط شوند دو سه مرتبه ذکر استرجاع را تکرار کردند. آقای فرقانی که صدای خوبی داشت روضهای خواند، اما امام گریه نکردند.
علمای نجف به منظور احترام و ابراز همدردی با امام خمینی تصمیم به تعطیل کردن دروس روزانه خود گرفتند. اما امام آنها را از اجرای این تصمیم منصرف کرد و خودشان نیز همچون ایام عادی در جلسه تدریس حاضر شدند و نماز جماعت روزانه را نیز همچون روزهای دیگر برگزار کردند.
بعد از اینکه کسانی که جهت عرض تسلیت خدمت امام خمینی آمده بودند، رفتند، اذان ظهر شد. امام وضو گرفتند و گفتند: من میروم مسجد.
وقتی مردم فهمیدند که پدرم به مسجد شیخ انصاری میروند جمعیت از همه طرف به مسجد ریختند مردم گریه میکردند کوچهای دادند و امام خمینی داخل مسجد شدند عربها تعجب میکردند و به هم میگفتند: یعنی چه خمینی ابدا گریه نمیکند.
امام خمینی نماز را خواندند و بعد از نماز روضهای خوانده شد که مردم گریه کردند. بعد از آن گفتند: مصطفی را ببرید کربلا آنجا غسل دهید و طوافی در آنجا بشود.
حدود ساعت ۱۰ صبح روز بعد بود که یاران امام خمینی جنازه مصطفی را به قصد کربلا داخل مینیبوس قرار دادند و ماشینهایی هم توسط مرحوم آقا شیخ نصرالله خلخالی اجاره شد و به طرف کربلا حرکت کردند. ابتدا پیکر را در غسالخانهای نزدیک خیمهگاه ابی عبدالله الحسین (ع) در کنار شریعه فرات غسل دادند و کفن کردند.
کربلاییها و روحانیت کربلا و کسبه ایرانی و عرب وقتی از بلندگوهای صحن مطهر امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) خبر ارتحال مصطفی را اعلام کردند، عاشقانه برای تشییع جنازه آمدند.
تشییع جنازه از غسالخانه آغاز شد و جمعیت تابوت را به طرف حرم امام حسین (ع) بردند داخل حرم طواف دادند و بعد به طرف حرم ابوالفضل (ع) بردند و طوافی هم آنجا دادند که این مراسم تا ساعت دو بعدازظهر ادامه داشت.
وقتی که مراسم تشییع انجام شد ماشینها آماده شدند و کسانی که با جنازه از نجف آمده بودند به نجف برگشتند. ساعت هفت بعد از ظهر رسیدند به نجف، جنازه را در مسجد مرحوم بغدادی گذاشتند و قرار بر این شد که تشییع جنازه در نجف اشرف صبح روز دوشنبه انجام شود.
امام خمینی نماز مغرب و عشا را طبق رسم معمول در مدرسه آیتالله بروجردی خواندند و به بیت برگشتند مردم دسته دسته میآمدند برای دیدن و تسلی ایشان. مداحان و خطبا صحبت میکردند و روضه میخواندند. اما امام خمینی در تمام این مراحل کوچکترین توجهی نه به سخنان و نه به حرفها و نه به حادثهای که اتفاق افتاده بود نداشتند وضعیت ایشان کاملا طبیعی بود مثل اینکه اصلا حادثهای اتفاق نیفتاده است.
ساعت ۹ صبح دوشنبه تشییع پیکر مصطفی از مسجد بهبهانی شروع شد درحالی که خیابانها و بازار بزرگ نجف تعطیل شده بود روی سردر بازار و صحن مطهر علی بن ابی طالب (ع) پلاکارد تسلیت نصب شده بود و از بلندگوهای گلدسته حرم صوت قرآن پخش میشد. لحظه به لحظه مراسم تشییع جنازه و شرکت علما از بلندگوها اعلام میشد.
علما، طلاب و مردم کوچه و بازار و عربها به تشییع جنازه آمده بودند جمعیت تشییع کننده از بازار گذشت و پس از عبور از فلکه صحن مقدس وارد صحن شدند. پیکر را در صحن به طرف قبله روی زمین گذاشتند. آیتالله خویی آمدند و با اجازه امام خمینی نماز مصطفی را خواندند. بعد با پیشنهاد شیخ نصرالله خلخالی مصطفی را پس از طواف در حرم امام علی (ع) در این مقبره شیخ کمپانی دفن کردند.
اصولا امام خمینی بسیار کم در مراسم تدفین و یا نماز میت شرکت میکردند مگر در موارد استثنایی که شخص فوت شده از شخصیتهای والای جامعه روحانیت و یا از دوستان و یارنشان بودند. شکل شرکت کردنشان نیز اینطور بود که از حدود پنج دقیقه قبل از حرکت دادن جنازه حضور پیدا میکردند و بعد از اینکه جنازه حرکت داده میشد مسافتی حدود بیست تا سی متر را به دنبال جنازه رفته سپس خود را به کناری کشیده و سوار تاکسی میشدند و به خانه برمیگشتند آن روز هم در تشییع جنازه مصطفی هم عینا همین رفتار را انجام دادند.
در تمام مراحل همه به رفتار امام خیره مانده بودند که چطور این جریان در حالات روحی و فکری و نظم برنامه روزمره ایشان اثری نگذاشته است. وقتی امام از تشییع جنازه برگشتند قدری مطالعه کردند.
مادر مصطفی در شهادت فرزندشان داد میزد و گریه میکرد. ولی امام در حضور مردمی که اطرافشان بودند نمیتوانستند گریه کنند و این جمله را فرمودند که من مصطفی را برای آینده اسلام میخواستم.
ولی شبها گریه میکردند و به همسرشان میگفتند: امانتی خداوند متعال به ما داده بود و اینک از ما گرفت. من صبر میکنم، شما هم صبر کنید و صبرتان هم برای خدا باشد.
شهادت غیر منتظره مصطفی در حالی که هیچگونه بیماری قبلی نداشت با شروع فعالیتهای سیاسی جدید امام در نجف از نظر همه یاران و شاگردان ایشان نمیتوانست بدون ارتباط باشد. دلیل آنان این بود که مصطفی از شروع نهضت در سال ۱۳۴۱ در کنار امام قرار داشت، دست راست ایشان محسوب میشد و یک چهره انقلابی بود که با روحانیون، روشنفکران، دانشجویان مسلمان و مبارز داخل و خارج کشور ارتباط داشت. از این رو ساواک با به قتل رساندن مصطفی کوشید یک مخالف جدی را از سر راه رژیم برداشته و امام را تنها بگذارد.
فردای شهادت مصطفی حوزههای علمیه نجف در عراق، قم و تهران تعطیل شد و علمای طراز اول ایران مجالس ختمی برگزار کردند، روشن بود که مسئولین ساواک به هیچ وجه پیشبینی برپایی مجالس ختم و بزرگداشت مصطفی را آن هم با چنین حجمی نمیکردند. به همین جهت مدیریت اداره کل سوم ساواک، پرویز ثابتی با صدور دستورالعملی به مراکز ساواک در شهرهای مختلف از آنان خواست که مراقب برپایی مجالس ختم مصطفی خمینی باشند و اگر تمجیدی از امام شد از برگزاری مجالس جلوگیری کنند.
گستره این مجالس در سراسر کشور به نحوی بود که میتوان گفت فضای سیاسی کشور در این برهه از زمان تحت تأثیر مستقیم این حادثه بود.
برخلاف تصور رژیم پهلوی و رژیم بعث، با منتشر شدن خبر شهادت مصطفی خمینی بازار نجف تعطیل شد. در کشورهای دیگر نیز از جمله پاکستان، افغانستان، عربستان، کویت، بحرین، قطر، انگلیس، آمریکا، کانادا، هند، سوئد و... مجالس عزاداری و در بعضی جاها تظاهرات صورت گرفت و سیل تسلیت از نقاط مختلف جهان به طرف نجف سرازیر شد.
در ایران نیز مردم مجلس عزا برپا کردند خطبا و سخنرانان در منابر نام امام خمینی را میبردند. اولین مجلس بزرگداشت از طرف جامعه روحانیت مبارز و علما در مسجد جامع تهران برگزار شد.
مجلس بزرگداشت فرزند امام در مسجد ارگ از طرف شهیدان بهشتی، مطهری و مفتح منعقد شد. حوزه علمیه قم نیز تعطیل و شهر قم سیاهپوش شد و از طرف آیات عظام گلپایگانی، مرعشی و سایر مراجع، مجالسی ترتیب داده شد و بدین ترتیب دشمن که برای خاموش کردن صدای مصطفی خمینی، ایشان را به شهادت رسانده بود، با سیل بنیانکنی روبرو شد؛ سیلی که از مجالس فاتحه فرزند گرامی امام خمینی آغاز شد، با تظاهرات مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ و مجالس چهلم آنان در تبریز، اصفهان، یزد و مشهد، خروشانتر شد.
لطف خدا در شهادت مصطفی بود
امام خمینی بهمنظور تشکر و قدردانی از مردم، حوزه علمیه، علما و مراجع عظام و درخواست شروع درسها در مسجد اعظم مجلس بزرگی تشکیل دادند که حدود سی هزار نفر در آن شرکت کردند و آقایان برقعی و معادی خواه سخن گفتند.
امام در روز چهلم شهادت مصطفی خمینی در پاسخ به پیامهای تسلیت مردم فرمودند:
«اینطور قضایا مهم نیست خیلی پیش میآید، برای همه مردم پیش میآید و خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد ظاهر و الطافی خفیه. یک الطاف خفیهای خدای تبارک تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم اطلاع بر او نداریم و، چون ناقص هستیم از حیث علم از حیث عمل از هر جهتی ناقص هستیم، از این جهت در اینطور اموری که پیش میآید جزع و فزع میکنیم صبر نمیکنیم.
این برای نقصان معرفت ماست به مقام باریتعالی اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیهای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد «و انه لطیف علی عباده» و اطلاع بر آن مسائل داشتیم در اینطور چیزهایی که جزیی است و مهم نیست اینقدر بیطاقت نبودیم میفهمیدیم که یک مصالحی در کار است یک الطافی در کار است.»
روز یازدهم آذر ۱۳۵۶ مطابق ۱۹ ذیحجه ۱۳۹۷ مراسم چهلم مصطفی خمینی از سوی حوزه علمیه قم با سخنرانی حجج اسلام ربانی املشی، صادق خلخالی و محمدجواد حجتی کرمانی برگزار شد. رژیم پنج تن از روحانیونی که در این مراسم در تهران و قم سخنرانی کرده بودند تبعید کرد، اما تلاش آنها به جایی نرسید.
مرگ مشکوک مصطفی خمینی اتفاقی بود که چهل روز سوگواری ملت ایران را در پی داشت، تحلیل ساواک از عکسالعمل مردم در برابر این رویداد نشانگر اثرگذاری عمیق آن در میان اقشار گوناگون بود. اکثر شرکتکنندگان در این مراسم و مجالس شعارهایی در حمایت از امام خمینی و علیه دستگاه داده و همه دست به دعا بودند که یکبار دیگر امام خمینی به ایران مراجعت کند. از طرفی در بعضی از محافل بازار و بین مردم عادی چنین شایع شده که مصطفی خمینی در خارج از ایران بهوسیله دستگاه پلوی به قتل رسانیده است.
استقبال مردم در تجلیل از مصطفی خمینی چنان رژیم را به خشم آورد که شاه را ناگزیر کرد دست به حرکتی احمقانه بزند. وی دستور داد مقالهای وهنانگیز نسبت به امام خمینی تهیه و در ۱۷ دی ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات با امضای رشیدی مطلق منتشر شد.
مردم که در ۴۰ روز علیه رژیم پهلوی به مانورهای سیاسی دست زده بودند و خشم و نفرت خویش را از دستگاه استبداد نشان داده بودند این بار نیز با خشمی افزونتر به پا خاستند. ابتدا حوزه علمیه قم در نوزده دی دست به تظاهراتی با شکوه زد که منجر به خاک و خون کشیدن مردم شد، این اتفاق اربعینهای پیدرپی در سراسر کشور به دنبال داشت که سرانجام رژیم شاهنشاهی را به ستوه آورد و زمینهای شد برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران.
انتهای پیام/ 161