بخش پایانی/ گفت‌وگوی تفصیلی دفاع پرس با "محمدباقر راستگو"؛

منافقین مبارزه مسلحانه و انقلابیون مبارزه فرهنگی را قبول داشتند/ ماجرای مقابله مردم با مهندس بازرگان در مسجد قبا

"برخی‌ بر این تصورند که منافقین بر سر قدرت با نظام زاویه پیدا کردند. در حالی که نوع دیدگاه و تفکراتشان چه در زندان و چه در سخنرانی‌ها فرق داشت. منافقین رهبری روحانیت و امام را قبول نداشتند و در نتیجه با انقلابیون در نوع مبارزه تفاوت داشتند. آن‌ها به دنیال مبارزه مسلحانه و انقلابیون به دنبال مبارزه فرهنگی بودند."
کد خبر: ۷۰۱۱۳
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۹ - 14February 2016

منافقین مبارزه مسلحانه و انقلابیون مبارزه فرهنگی را قبول داشتند/ ماجرای مقابله مردم با مهندس بازرگان در مسجد قبا

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس - مونا معصومی، ورق زدن تاریخ انقلاب و خواندن خاطرات مبارزان انقلابی سوای از شناخت رژیم پهلوی و شرایط آن زمان ما را با اهداف انقلاب اسلامی آشنا میکند. اهدافی که از دیروز تا به امروز تغییر نکردهاند اما برخی در قالب همان خاطره سعی در تحریف اهداف انقلاب و راه و خط امام خمینی(ره) دارند. خطری که رهبر معظم انقلاب در سالروز رحلت امام در سال جاری به آن اشاره داشتند. وظیفه ماست تا با واکاوی خاطرات و ثبت آنها مانع تحریف تاریخ انقلاب شویم.

در بخش نخست گفتوگوی ما با "محمدباقر راستگو" از برگزاری جلسات انقلابی آیت الله خامنهای در تهران تا نقش هیاتهای مذهبی در پیروزی انقلاب سخن به میان آمد. در ادامه بخش دوم این گفتوگو را میخوانید:

دفاع پرس: پس از آزادی فعالیتهای سیاسی خود را ادامه دادید؟

راستگو: بعد از این که آزاد شدم با وجود این که ساواک از من تعهد گرفته بود تا از تهران خارج نشوم و فعالیتهای سیاسی نداشته باشم، بدون توجه به تهدیدات فعالیتهایم را ادامه دادم.

با کمک شهید مفتح کلاس تفسیر قرآن برای دانشجوها را آغاز کردم. عبدالمجید معادیخواه هم در این جلسات سخنرانی داشتند. جلسات با تایید شهید مفتح آغاز شد. مدتی از آغاز این کلاسها نگذشته بود که خواستند به کلانتری محل مراجعه کنم. در آنجا گفتند که با چه مجوزی این جلسات را برگزار میکنم و با تهدید آنها مجبور شدیم از آن پس جلسات را به صورت پنهانی در منزل پدریم برگزار کنیم.

** بازگشت به زندان

دفاع پرس: باز هم توسط ساواک دستگیر شدید؟

راستگو: فعالیتهایم را ادامه دادم تا شبی که قرار بود مرحوم علی اکبر پرورش و شهید مفتح در مسجد قبا سخنرانی داشته باشند. آن شب قرار نبود که به مسجد بروم ولی پس از لغو شدن سفرم راهی مسجد شدم. شهید مفتح درخواست کرد تا من هم سخنرانی داشته باشم. پس از این سخنرانی، ساواک به درب منزل ما آمد.

به یاد دارم که میخواستم از درب منزل خارج شوم که احساس کردم افرادی پشت در منتظر ایستادهاند. میخواستم در را ببندم که مانع شدند. با زور وارد خانه شدند. همسرم در حالی که چادر بر سر نداشت اسلحه بر سرش گذاشتند. فرزند سه سالهام خواب بود. همسرم هر قدر التماس کرد تا نزدیک بچه نشوند، گوش نکردند. فرزندم بخاطر ترسی که به او وارد شده بود تا مدتها حال روحی خوبی نداشت.

تعدادی کتاب جمع آوری کرده بودم. احتمال دستگیری را پیش بینی میکردم، به همین دلیل آنها را در داخل بشکهای که روی آن با لوازم پوشانده شده بود، پنهان کردم.

این بار به کمیته مشترک ضد خرابکاری رفتم. پس از شکنجه، سه ماه را در سلول انفرادی گذراندم. یک جنگ روانی پیش گرفته بودند. فضا به گونهای بود که شبها خوابمان نمیبرد. صبح بعد از نماز صبح که میخواستیم بخوابیم، برای دادن صبحانه بر درهای آهنی میکوبیدند. صبحانه را یک جا نمیآوردند. یک بار پنیر. یک بار نان. یک بار چای. با ضربهای که به در وارد میکردند صدای وحشتناکی در فضا میپیچید.

در بازجویی هم جنگ روانی ایجاد میکردند. بازجو چند برگه را پیش رویمان میگذاشت و میگفت فعالیتها و کسانی را که میشناسی بنویس. ما هم مینوشتیم. بازجو پس از خواندن، برگه را پاره میکرد و میگفت که دروغ میگویید. به نفعتان است که حقیقت را بگویید. فردا مجددا به بازجویی میرفتیم و وقایع روز قبل تکرار میشد.

دفاع پرس: در آن بازجوییها شخصی را به خاطر دارید؟

راستگو: بازجوی من رضایی بود. در اتاق بازجویی همزمان با من یک روحانی که اهل قزوین بود را هم آوردند. مبارزه مسلحانه انجام داده بود. بازجو گفت اگر جواب قانعکنندهای برای این کارت داشته باشی آزادت میکنیم. آن روحانی جواب داده بود اگر من دلیلش را بگویم تاب و تحملش را نمیآورید. با اصرار بازجوها گفته بود "در فقه اسلام یک قاعده داریم به نام "تترُس". در این قاعده آمده است که اگر دیدید که فردی در صف دشمن قرار دارد برای رسیدن به هدف آن فرد را بکشید." بازجوها از شنیدن چنین جوابی عصبانی شدند و او را شکنجه کردند.  

او به مدت دو سال با اسم مستعار داخل زندان بود. ساواک در بیرون از زندان به دنبال او میگشت و تا روزی که میخواست آزاد شود، شناخته نشده بود. به محض اینکه میخواست آزاد شود، یک نفر زیر شکنجه او را لو داد. از آن زمان به بعد عرصه را برایش سخت کردند.

ناگفته نماند که امام (ره) جریان مبارزه مسلحانه را تایید نکرده بود اما روحیه انقلابی برخی از مبارزین آنها را به صحنه مبارزه مسلحانه کشاند.

دفاع پرس: در سخنرانی مسجد قبا شخص دیگری هم دستگیر شد؟

راستگو: در زندان محمدباقر فرزانه که از شاگردان آیت الله خامنهای بود را دیدم. ایشان هم در مسجد قبا سخنرانی داشت. گفت که پس از من هم او هم دستگیر شده است.

شهید مفتح را هم به دلیل این که اجازه سخنرانی به من داده بود را دستگیر کردند.

دفاع پرس: در سخنرانی چه بحثی را مطرح کردید؟

راستگو: در آن مقطع زمانی رژیم سعی میکرد انقلابیون را ترور شخصیتی کند. یک نمونهاش دکتر شریعتی که میگفتند با ساواک همکاری میکند.

یکی از بحثهایی که مطرح کردم ماجرای نامه معاویه به امام حسین(ع) بود که در نامه نوشته بود من تو را به سه چیز توصیه میکنم: 1- محافظ دین باشی 2- در جامعه اسلامی فتنه اندازی نکنی 3- وحدت جامعه اسلامی را از بین نبری.

بازجوها از این که شاه را با یزید و معاویه مقایسه کرده بودم عصبانی بودند. من هم میگفتم "آیه قرآن و نامه معاویه به امام حسین(ع) را خواندم. اگر تطبیقی انجام میدهید و شباهت را میبینید مشکل شماست."

** از اوین به زندان قصر

دفاع پرس: در برخوردهای که با نیروهای ساواک داشتید، آنها را افراد باهوشی میدیدید؟

راستگو: تصاویر منتشر شده آنها را افرادی باهوش و مشرف به اطلاعات نشان میدهد. در حالی که این طور نبود، در دومین دستگیری آنها نمیدانستند که من مدتها منزل پدری را ترک کردهام. همچنین کتابی به نام "برای چشمهایت" چاپ کردم و آنها تا مدتها از این موضوع بی اطلاع بودند. به جرات میتوانم بگویم ساواک اشراف کامل اطلاعاتی نداشت.

دفاع پرس: در مقطعی که سازمان حقوق بشر به زندانها سرکشی میکرد شما کجا بودید؟

راستگو: سال 55ساواک زندانیانی را که شکنجه زیادی دیده بودند را سریعا از زندان اوین به قصر منتقل کرد. من پس از سه ماه سلول انفرادی در کمیته مشترک ضدخرابکاری وارد زندان عمومی قصر شدم. در آنجا با انبوهی از زندانیان مواجه شدم. شهید رجایی، بهزاد نبوی، جلال گنجهای، عزت شاهی و چند تن دیگر همه آنجا بودند. در آن مقطع منتظری و مهدوی کنی به زندان قصر نیامده بودند.

عزت شاهی شکنجههای زیادی را تحمل کرده بود. آنها هم میدانستند که اگر صلیب سرخ او را شناسایی کند خیلی چیزها لو میرود. به همین خاطر او را به زندان عمومی میان قاچاقچیها و دزدها منتقل کردند.

دفاع پرس: جلال گنجهای در زندان قصر گرایش به منافقین پیدا کرد؟

راستگو: جلال گنجهای در داخل زندان قصر گرایش خود را به منافقین نشان داد. خبر تغییر گرایش گنجهای به بیرون از زندان هم رفته بود. یک روز همسرم که به ملاقتم آمد گفت شنیدهایم که گنجهای تغییر گرایش داده است، آیا صحت دارد؟

زمانی که این شایعات را به گنجهای گفتم، به جای اینکه بر شایعات تامل کرده و منکر شود. برافروخته شد و داد و فریاد کرد.

در دورانی که گنجهای زندان بود از طرف هیات خمسه هزینه مخارج زندگی خانوادهاش را تامین میکردیم. پس از آزادی هم یک روز خدمت آیت الله خامنهای رسیدم تا تکلیف خود را با جلال گنجهای روشن کنیم. ایشان فرمودند اجازه بدهید ایشان آزاد شوند تا ببینیم تغییراتی در موضع خود ایجاد کرده است یا خیر. بعد از آزادی مدتی به گنجهای نزدیک شدم و نهایتا متوجه شدم که بر موضع قبلی خود محکم ایستاده است.

جلال گنجهای همیشه در صحبتهایش میترسید که برادرش کمال یک روز جذب مارکسیستها شود. برایم جالب بود که کمال به سمت حزب الله آمد و جلال جزو منافقین شد. بعد از پیروزی انقلاب هم جلال پنهانی از کشور فرار کرد.

** منافقین و نهضت آزادیها

دفاع پرس: برخورد انقلابیون با منافقین در زندان قصر به چه صورت بود؟

راستگو: سازمان منافقین با مارکسیستها و چریکهای فدایی خلق یک جبهه مشترک تشکیل داده بود. من به همراه مرحوم لاهوتی و تعدادی دیگر از مبارزین در زندان مقابل منافقین و گنجهای میایستادیم.

مرحوم لاهوتی درآن مقطع، چهرهای بود که به شدت به امام(ره) علاقه داشت. نام امام راحل که میآمد اشکهایش جاری میشد. داخل زندان هم شکنجههای سختی را لاهوتی تحمل کرد اما بر سر عقیده خود ماند. گنجهای در نهایت اعلام کرد "من نمیتوانم مسیری که لاهوتی انتخاب کرده را انتخاب کنم."

نهایتا آقایانی که در زندان اوین بودند مانند آیت الله مهدوی و طالقانی اجمالا به حکم فتوای فقهی اکثر علما استناد کردند که مارکسیستها کافر هستند زیرا خدا و قیامت را قبول ندارند. بنابراین باید با هم جدا باشیم.

در این مقطع بحث جدا کردن سفرهها پیش آمد. فضایی ایجاد شد که بچهها هنگام مصرف موادغذایی آنها را میشستند. از نظر روانی تاثیر منفی بر روی آنها گذاشته بود. آنها هم به یک حربه کثیفی روی آوردند و کسانی که حاضر نبودند زیر بار بروند به مفاسد اخلاقی متهم میکردند.

دفاع پرس: موضع عزت شاهی در آن زمان چگونه بود؟

راستگو: عزت شاهی با وجود اینکه تحصیلات عالیه نداشت ولی در برابر منافقین موضع محکمی داشت و آنها از همین موضوع نگران و ناراحت بودند. معتقد بودند عزت که اسوه مقاومت بود، حالا در برابرشان قرار گرفته است.

شیر در زندان تنها به کسانی تعلق میگرفت که بیمار بودند. زندانیان گاهی از سهم خودشان چشم پوشی میکردند تا به کسانی که بیمار هستند تعلق گیرد. روزی عزت شاهی در تب میسوخت اما هیچ شیری به او ندادند.  

دفاع پرس: پس از آزادی چه کردید؟

راستگو: مدتی وارد بازار کتاب شدم. در کانون کتاب به مسئولیت آقای حسنی که او از انقلابیون و از دوستان آیت الله خامنهای بود، فعالیت میکردم. دوستم در نزدیکی میدان خراسان، نیمی از مغازهاش را بدون چشمداشت مادی در اختیار ما گذاشت تا آنجا رساله امام راحل و کتابهای خاص را توزیع کنیم. آقا هم آنجا میآمدند.

علاوه بر آن فعالیتهایم را در مسجد قبا، مهدیه (موسوی خوئینیها مسئول مسجد بود) و مسجد همت ادامه دادم. پس از دستگیری من و چند تن دیگر از انقلابیون هیات خمسه از هم پاشید. پس از آزادی بیشتر به مسجد همت و پای منبر مرحوم ملکی میرفتم.

مسجد همت پایگاه انقلابیون شده بود و هر روز استقبال مردم بیشتر میشد. در آستانه سال 56 بود که سخنرانیهایم را از مسجد همت مجددا آغاز کردم.

در آستانه پیروزی انقلاب هر شب یکی از چهرهها مانند دکتر پیمان، بازرگان و ... به مسجد همت میآمدند و سخنرانی داشتند. یک شب به همراه خانواده به مسجد همت رفتیم. مسجد مملو از جمعیت بود. قبل از آغاز سخنرانی مرحوم ملکی با همسایهها هماهنگ کرده بود که در صورتی که ساواک داخل مسجد شد مردم در خانهها پناه بگیرند.

با جنایتهایی که توسط رژیم صورت میگرفت بسیار عصبانی بودم. آن شب در سخنرانی به ضرورت مبارزه مسلحانه پرداختم. در حین سخنرانی نیروهای پلیس و ساواک به سمت مسجد حمله کردند. جمعیت به خانههای اطراف پراکنده شدند. همسرم را شهید علیرضا ملکی به خانه رساند و من را هم فراری دادند.

دفاع پرس: از نزدیک با مهندس بازرگانی آشنایی داشتید؟

راستگو: برخیها بر این تصورند که منافقین و انقلابیون بر سر قدرت با نظام زاویه پیدا کردند. در حالی که این طور نبود. نوع دیدگاه و تفکراتشان چه در زندان و چه در سخنرانیها فرق داشت. منافقین رهبری روحانیت و امام(ره) را قبول نداشتند. این مباحث برای مردم کمتر گفته شده است. به همین دلیل است که یک ذهنیت اشتباه ایجاد میشود که برخی تصور می کنند اختلاف بر سر قدرت بوده است. آنها به مبارزه مسلحانه روی آوردند در حالی که انقلابیون به مبارزه فرهنگی اعتقاد داشتند.

یک روز مهندس بازرگان در مسجد قبا سخنرانی داشت. در میان سخنرانی نام امام(ره) را بر زبان آورد. جمعیت سه صلوات فرستاد. ناراحت شد و گفت نام پیامبر که میآید یک صلوات میفرستید و با شنیدن نام امام (ره) سه صلوات میفرستید؟! این بار جمعیت سه صلوات دیگر فرستادند. به مثالی روی آورد و گفت "با پسرم در ماشین بودیم. ماشین پشت سر ما بوق میزد. گفتم پسرم بزن کنار تا برود. حالا شما هر قدر میخواهید صلوات بفرستید." این بار جمعیت با صدای بلندتر، سه صلوات فرستادند.

مهندس بازرگان متوجه نبود که این صلواتها یک موضع در برابر رژیم بود. امام(ره) بیانیهای که در مورد نهضت آزادی دادند صراحتا اعلام کردند که این گونه افراد با الفبای مسایل اسلامی آشنا نیستند.

** پس از انقلاب

دفاع پرس: از کارنامه فعالیتهای خود پس از پیروزی انقلاب برایمان بگویید.

راستگو: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دعوت آقای موسوی خوئینیها وارد سازمان صداو سیما شدم. ابتدا در معاونت سیما، گروه معارف به همراه معادیخواه و کرباسچی فعالیت داشتم.

پس از آنجا در سمتهای مختلف سعی کردم به جمهوری اسلامی خدمت کنم. در معاونت سیاسی صدا و سیما، مدیرمسئول هیات تحریریه پخش رادیو، فعالیت در بنیاد جانبازان، معاونت بین الملل در تاجیکستان، مدیرعامل صدا و سیما در مسکو و مدیر تحقیقات کاربردی معاونت برون مرزی فعالیت داشتم و پس از 25 سال بازنشسته شدم.

پس از بازنشستگی با دعوت جانباز شاکری به سیما فیلم رفتم. از آنجا هم در سمتهای معاونت مجازی رسانهای سازمان صدا و سیما و بنیاد علمی - فرهنگی شهید مطهری فعالیت کردم.

در حال حاضر با گروه معارف برون مرزی همکاری دارم و 35 برنامه در حال تدوین هستیم که به سیره پیامبر از دیدگاه قرآن میپردازد.

البته در این مدت با مطبوعات مختلفی همچون کیهان، اطلاعات، سروش، مجله جانباز و مجله سپاه همکاری داشتم و همچنان به کار تحقیق و نوشتن علاقه دارم و بیشتر وقتم را صرف مطالعه و تحقیق میکنم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار