فضیلت جهاد از دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین (ع)؛

هیچ قومی در میان خانه‌اش مورد حمله قرار نگرفت جز آنکه ذلیل شد

حضرت امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۲۷ نهج‌البلاغه فضیلت جهاد را گوشزد کرده و مردم را به جهاد برمی‌انگیزند، از آگاهی خود به فنون جنگ سخن می‌گویند و گناه را گردن کسانی می‌اندازند که از ایشان فرمان نبرده‌اند.
کد خبر: ۷۱۱۲۹۵
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۷ - 07December 2024

به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، امنیت کشور سوریه مدتی است که مجدد توسط گروه‌های مسلح به خطر افتاده و برخی از استان‌های این کشور که در گذشته‌ای نه‌چندان دور توسط نیروهای جبهه مقاومت اسلامی از دست داعشی‌ها آزاد شده بودند، به دست آنها افتادند.

این وظیفه مردم هر کشوری است که در برابر ناملایمات از وطن خود دفاع کنند و حال، مردم سوریه خودشان باید از حریم کشورشان دفاع کنند؛ وگرنه عزتشان متزلزل خواهد شد. 

فضیلت جهاد از دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین (ع)

در این مورد، گریزی به نهج‌البلاغه که مجموعه خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، می‌زنیم. ایشان این خطبه را زمانی بیان کردند که خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال ۳۸ هجرى و سستى مردم به ایشان رسید. 

ایشان در این خطبه، فضیلت جهاد را گوشزد کرده و مردم را به جهاد برمی‌انگیزند، از آگاهی خود به فنون جنگ سخن می‌گویند و گناه را گردن کسانی می‌اندازند که از ایشان فرمان نبرده‌اند.

نهج‌البلاغه به تألیف علامه سید شریف رضی (ره) منتشر شده است و در این گزارش از ترجمه «حسین استادولی» استفاده کرده‌ایم.

حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در خطبه ۲۷ نهج‌البلاغه چنین فرمودند:

«فضل الجهاد/ فضیلت جهاد

۱. أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ/ اما بعد؛ جهاد دری است از در‌های بهشت که خداوند به‌روی دوستانش گشوده. جهاد لباس پرهیزگاری، زره جان‌پناه الهی و سپر محکم خداست.

۲. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ‏/ هر که از روی بی‌اعتنایی آن را ترک کند، حداوند لباس ذلت بر او بپوشاند و بلا سراپای او را فرا گیرد و به خواری و زبونی گرفتار آید. پرده‌های بی‌خردی بر دلش افتد و به‌خاطر ضایع کردن جهاد، حق از دست او گرفته و محکوم به ذلت و پستی و محروم از انصاف شود.

استنهاض الناس/تحریک مردم به جهاد

۳. أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ/ زنهار! که من شب و روز و در نهان و آشکار شما را به جنگ با این قوم فرا خواندم و به شما گفتم: با آنان بجنگید پیش از آنکه با شما بجنگند.

۴. فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ [فَهَذَا]/ که سوگند به خدا هیچ قومی در میان خانه‌اش مورد حمله قرار نگرفت جز آنکه ذلیل شد، اما شما کار را به یکدیگر وانهادید و شانه از جهاد خالی کردید تا از هر سو بر شما تاختند و تاراج کردند و شهر‌ها را از چنگ شما بیرون آوردند.

 ۵. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ [وَ]قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا/ این مرد از قبیله‌ «غامد» است که لشکرش به شهر انبار درآمده، حسان بن حسان بکری را کشته و مرزداران شما را از سنگر‌های خود بیرون رانده است.

۶. وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ/ به من خبر رسیده که مرد مهاجم آنان بر زن مسلمان و زن در پناه اسلام در می‌آمده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره‌ او را به تاراج می‌برده وآن زن بی‌پناه در برابر آن غارتگر جز انا الله گفتن و التماس ترحم کردن دفاعی نداشته.

۷. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ/ آنگاه آن غارتگران با غنیمت فراوان باز گشتند؛ در حالی که به هیچ‌یک از آنان زخمی نرسیده و خونی از آنان ریخته نشده است.

۸. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً/ به راستی اگر مرد مسلمانی پس از این حادثه از غصه بمیرد، شایسته‌ ملامت نیست؛ بلکه به نظر من مرگ شایسته‌ اوست.

۹. فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ/ شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند دل را می‌میراند و غم و غصه را فراهم می‌آورد که این قوم بر باطلشان اتفاق دارند و شما در حقتان پراکنده‌اید. رویتان زشت و دلتان پراندوه باد که هدف تیر دشمن قرار گرفته‌اید، شما را غارت می‌کنند و شما غارتی نمی‌برید و با شما می‌جنگند و شما نمی‌جنگید و خداوند نافرمانی می‌شود و شما می‌پسندید!

۱۰. فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ/ چون شما را در روز‌های گرم فرمان حرکت به‌سوی آنان دهم، گویید: هوا خیلی گرم است، مهلت ده تا گرما کاهش یابد و چون در زمستان فرمان حرکت به‌سوی آنان دهم، گویید: هوا خیلی سرد است، مهلت ده تا سرما بر طرف شود. همه‌ این بهانه‌ها برای گریز از گرما وسرما می‌گریزد به خدا سوگند از شمشیر گریزان‌تر خواهید بود.

البرم بالناس‏/ دلتنگی از مردم

۱۱. یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً/ ای مردنمایان نامرد! رؤیا‌های کودکانه و خرد‌های عروسان حجله‌نشین! آرزو دارم که کاش شما را ندیده و نشناخته بودم. به خدا سوگند این آشنایی، ندامت‌آفرین و اندوه‌آور است.

۱۲. قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً/ خدا بکشدتان! دلم را پر از خون کردید! سینه‌ام را مالامال خشم کردید! نفس به نفس جرعه‌های اندوه به کامم ریختید!

۱۳. وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی‏‌طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی/ و تدبیرم را با نافرمانی و شانه خالی کردن تباه کردید تا جایی که مردم قریش (معاویه و یارانش) گفتند: پسر ابوطالب مردی دلیر است، ولی با فنون جنگ آشنا نیست. پدرآمرزیده‌ها! آیا هیچ یک از آنان بیش از من تجربه‌ جنگ داشته و از من پیشگام‌تر در جنگ بوده است؟

۱۴. لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ‏/ من هنگامی به میدان جنگ پا نهادم که هنوز ۲۰ سال نداشتم و اکنون عمرم از ۶۰ گذشته است، اما کسی که فرمانش نمی‌برند تدبیر او کارساز نیست.

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار