دفاع پرس گزارش می‌دهد؛

عشق به فرزند در برابر رفع نیاز جبهه رنگ باخت

زمانی که شهید بمانی برای آخرین بار می‌خواست به جبهه برود پدرش به او گفت نرو تو فرزند کوچک داری اما شهید پاسخ داد در جبهه بیشتر به من نیاز دارند نمی‌توانم رزمنده‌ها را تنها بگذارم.
کد خبر: ۷۱۴۸۲۵
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۴ - 24December 2024

گروه استان‌های دفاع‌پرس‌- «سید مهدی امیری» فعال رسانه‌ای؛ بر روی دیوار خانه‌شان تصاویر شهید جلوه‌گری می‌کرد، تصاویری زیبا از جبهه در کنار تصاویر حضرت امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی به چشم می‌خورد.

عشق به فرزند در برابر رفع نیاز جبهه رنگ باخت

«فاطمه نظری» همسر شهید والامقام «نوروزعلی بمانی گلناآبادی» با سینی چای و میوه پذیرای ما می‌شوند و با مهربانی به سوالاتمان پاسخ می‌دهند.

او خود را اهل رفسنجان معرفی می‌کند و برایمان از خانواده‌شان که ده خواهر و برادر هستند، می‌گوید و در ادامه نحوه آشنایی‌اش با شهید را اینگونه روایت می‌کند: من تهران زندگی می‌کردم که برای عروسی برادرم به مشهد سفر کردیم، عروس خانم دختر عمه من بودند و خواهر شهید، نوروزعلی در عروسی خواستکار من شدند و بعد به تهران آمدند و با هم ازدواج کردیم.

همسر شهید بمانی از فعالیت‌های شهید برایمان می‌گوید: شهید بمانی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و ما به قوچان هجرت کردیم، ایشان فعالیت‌های سیاسی و انقلابی زیادی داشتند تا جایی که ساواک در تعقیب ایشان بود، ولی بعد از چند ماه انقلاب شد و ساواک نتوانست ایشان را دستگیر کند.

اخلاق خوشش همیشه زبانزد بود

شهید بسیار خوش اخلاق و مسئولیت‌پذیر بود، اگر ناراحتی پیش می‌آمد تا رضایت من را جلب نمی‌کردند از خانه بیرون نمی‌رفت، ایشان با اینکه اجازه نمی‌دادم کار خانه را انجام دهد باز هم به هر نحوی شده به من کمک می‌کرد و با این حال سر کار هم می‌رفت. اخلاق خوش آقا نوروزعلی در خانواده‌شان هم شهره بود و پدر و مادرشان همیشه از ایشان راضی بودند و این موضوع را عنوان می‌کردند.

بدون اینکه کسی بفهمد کار خیر می‌کرد

علی آقا ۱۱ سال مفقودالاثر بود و پس از اینکه پیکر مطهرش به وطن بازگشت، یکی از اقوام خاطره‌ای با گریه برایمان تعریف کرد که شوکه شدیم. گویا پس از اتمام ساخت خانه‌شان به مشکلی برمی‌خوردند که مجبور می‌شوند در خانه‌ای که سیم‌کشی ندارد زندگی کنند؛ علی آقا این موضوع را متوجه می‌شود به خانه آنها رفته و سیم‌کشی کل ساختمان را انجام می‌دهند و مبلغ هزار و ۵۰۰ تومان هم به آنها هدیه می‌دهد که این کار را هیچ وقت به زبان نیاورد.

عشق به فرزند

شهید بمانی خیلی فرزندانش را دوست داشت، روزی از بنایی برگشت و زمانی که دید دخترش برای به آغوش پدرش بی‌تابی می‌کند بدون آنکه کفش‌های گلی‌اش را دربیاورد وارد خانه شد، روی فرش آمد و بی‌درنگ دخترش را در آغوش گرفت. 
زمانی که برای آخرین بار می‌خواست به جبهه برود پدرش به او گفت نرو تو فرزند کوچک داری، اما او گفت در جبهه بیشتر به من نیاز دارند نمی‌توانم رزمنده‌ها را تنها بگذارم.

۱۱ سال چشم‌انتظاری

در یازده سالی که مفقودالاثر بود بسیار به ما سخت گذشت. به سپاه مراجعه کردم و پس از اینکه از ایشان خبری بدست نیاوردم به خانه برگشتم و مادر و خواهر شهید بمانی متوجه این موضوع شدند و خیلی بی‌تابی کردند.

همسرم بی‌سیم‌چی و غواص بود و بعد فهمیدیم که در واحد اطلاعات عملیات هم حضور داشتند و راننده آمبولانس هم بود؛ در نهایت ۲۵ دی ۱۳۶۵ به جبهه رفت و بعد از پنج روز مفقودالاثر شد و پس از ۱۱ سال مقداری استخوان را برگرداندند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها